انسان، گل سرسبد موجودات است؛ چه برسد به موجوداتي که از نظر جايگاه، بعد از او قرار دارند. گل سرسبد موجودات، يک سايه است. بود او نیز نمود و سايه است. اگر انسان، توحيدي شود و اين وجود نمودي و سايهاي، به پروردگار ربط پيدا کند، فقير ميشود؛ و به تدريج، اين فقر به غناي الاهي تبديل ميشود. آن وقت پروردگار تا قيامت انسان را در كنار توحيد قرار ميدهد. «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله»؛ اول نبوت و رسالت را نميگويد. نخست «عبده» سپس «رسوله»؛ کار به آنجا ميرسد که:
«علي مع الحق و الحق مع علي و الحق يدور حيثما دار علي»
وقتي حضرت علي اکبر (علیه السلام) خواست به سوي ميدان حركت كند، تمام زنان و دختران محرم، دور او حلقه زدند. حرفهايي با علي اکبر زدند. حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) ديدند، خانمهاي بنيهاشم راه را بستهاند، حضرت به زنان و دختران و عمهها گفتند: او را رها کنيد و راه را باز کنيد:
«فانه ممسوس في الله»
اکبر من محو جمال حق شده است. اين، فضاي توحيد، خودشناسي و جهانشناسي است. كسي در اين عالم، فرمانروايي ندارد. كسي در اين عالم در ماهيت خود، اثري در اين عالم ندارد.
(قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ)
منبع : پایگاه عرفان