كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1387
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
توحيد و اسرار نماز در تشهد
بحث در تشهد نماز است. تشهد ترکيب عجيب و شگفت آوري دارد كه از اجزاي واجب نماز است. توجه به پنج بخش تشهد لازم است. البته اگر بحث از بسم الله نماز شروع شود بسيار گسترده خواهد شد.
داستان نماز چه حكايت پرحكمتي است که خداوند يک سورۀ قرآن را در شبانه روز، ده بار واجب کرده است كه هر مسلماني بخواند و بعد آزاد است هر سورهاي را بعد از سورۀ حمد انتخاب کند.
فضيلت قرائت سورة فجر در نماز
امام صادق (ع) سفارش ميفرماید: در نمازهايتان، در هر دو رکعت گاهي سورۀ فجر را بخوانيد:
(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ *ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً)[1]
اين سورۀ مربوط به امام حسين (ع) است؛ به سبب آخرين آيه كه داستان شگفتي دارد.[2] البته پروردگار در اين آيه سه حالت مطمئنه، راضيه، و مرضيه از حالات نفس پاک را بيان کرده است. چهار حالت ديگر را هم روايات بيان کردهاند که دانستن آن انسان را با حقايق عجيبي رو به رو ميکند.
اگر انسان حقايق اين اصل دين را که نماز است، درك نكند، متوجه نميشود که چرا خدا اين قدر به نماز اصرار دارد و انبيا و ائمۀ طاهرين: هم سفارش بسيار كردهاند چون نماز مخصوص دين اسلام نيست.
هجرت ابراهيم (ع) با خانواده
دو آيۀ دربارة حضرت ابراهيم (ع) هست. بعضي گفتهاند، علت هجرت هاجر و اسماعيل، همسر اول ابراهيم بوده است؛ ولي پروردگار در قرآن به همسر اول ابراهيم خيلي احترام کرده است.
گاهي بعضي ميگويند ساره به هاجر به خاطر بچه دار شدن حسادت کرد و به اين دلیل ساره جزء اين آيه است که خداوند متعال به پيغمبر به آن عظمت ميگويد تو با اين معنويت سرشار، از شر حسود به من پناه بياور. يعني واقعاً مادر انبياي بعد از ابراهيم، شر بوده است؟! ساره اگر شر بود پس اسحاق و يعقوب و يوسف و همچنين حضرت موسي و حضرت عيسي و زکريا و يحيي ـ که همه از نسل ساره بودهاند ـ شرور هستند! واقعاً ساره حسود بوده است؟! چرا ابراهيم هاجر و اسماعيل را از آب و هواي سالم و بهاري شام، به درهاي خشک و بيآب و علف برو که خانۀ کعبه را در آن دره ساخت.
فلسفۀ هجرت ابراهيم
قرآن مجيد فلسفۀ این داستان را بيان كرده است. عدّهاي ميگويند برادران يوسف كمين كرده بودند که ببينند کارواني که يوسف را از چاه درميآورد، ميخواهد چه كند؛ تا همه گريبان اين کاروان را بگيرند و بگويند: يوسف غلام گريزپا است، پولش را بدهيد. ولي متن صريح قرآن، قضيۀ فروختن يوسف به کاروان را دروغ يقيني ميداند. اصلاً چنين اتفاقي نيفتاده است. متن آيه ميفرمايد:
(وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ)[3] يک کاروان کنار چاه آمد (فَأَدْلى دَلْوَهُ) سطلش را در چاه انداخت و وقتي بالا کشيد (قالَ يا بُشْرى ) مژده داد که اي کاروان يک پسر بچه از داخل سطل بيرون آمد.
قرآن ميگويد بلافاصله؛ يعني اصلاً زماني براي معامله نگذاشتند. عمق حكايت را عنايت کنيد (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً)[4] يعني يوسف را به عنوان کالاي کاروان پنهان کرد، که کسي او را نبيند. قرآن که ميگويد: پنهانش کرديم پس برادران چه تسلطي به کاروان داشتند که به جمعيت کارواني بگويند: بايد ما بارهايتان را بگرديم. در کاروان افرادی شجاعتر از برادران يوسف بودند و با آنها درگير ميشدند.
آنان پنهانش کردند؛ بعد از پنهان کردن، او را در مصر آشکار کردند. آنگاه:
(وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فيهِ مِنَ الزَّاهِدينَ)[5]
من دل کاروان را به اين يوسف بيرغبت کردم كه به يک قيمت ارزان او را فروختند و رفتند.
در اينجا هم نکات عجيبي در قرآن هست. ابراهيم، هاجر و اسماعيل را اصلاً براي چه به آنجا برو، آیا علتش حسادت ساره بود:
(وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ)[6]
يعني ساره منبع شر بوده است؟ کلمۀ حسد را در قرآن ببينيد. حسود بسيار مورد نفرت خدا است و اگر اينجا خودش را معالجه نکند، در قيامت يقيناً اهل جهنم است؛ يعني ساره روز قيامت، شفيعي مثل پسرش اسحاق هم ندارد. او مادر بسیاری از انبياي خدا است.
البته از نسل هاجر، يک پيغمبر به وجود آمد. هاجر ميتواند در قيامت به ساره بگويد پسر من وزنش از صد و بيست و چهار هزار تا بيشتر است. اين حرف را نميزند، ولي ميتواند بگويد تنها پيغمبري که از نسل هاجر متولد شده، وجود مبارک رسول خدا است که مقام جمع الجمعي دارد.
يکي از زيباترين شعرها دربارۀ رسول خدا (ص) اشعار مرحوم شيخ محمود شبستري[7] است كه در شبستر مدفون است. وي در آذربايجان بسيار ملا، حکيم، عارف و فيلسوف بوده است.
او هزار بيت شعر سروده، که عدّه بسياري از علما تفسير كردهاند. مهمترين كتاب وی، «گلشن راز» است.
دليل هجرت هاجر و اسماعيل
دليل هجرت هاجر و اسماعيل را قرآن بيان ميکند. برخي ميگويند سبب آن هاجر بوده است. حالا ببينيم خدا چه ميفرمايد.
هيچ قومي در اين دنيا در ضربه زدن به دين و معنويت و انسانيت مثل قوم يهود نبوده است. در دروغبافي و آدمکشي، نمونه نداشتند. قرآن ميگويد هر چه پيغمبر کشته شده، به دست يهود کشته شده است:
(وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ)[8]
در روايت آمده است از طلوع آفتاب تا غروب، هفتاد پيغمبر را در هفتاد ناحيه، در يك روز سر بريدند.[9]
ابراهيم، هاجر و اسماعيل را به اين درّه ميآورد و به پروردگار عرضه داشته است: (ربَّنا إِنِّي) يعني نه من و همسرم يعني من تنها، (أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ)[10] را ذرّيه به يک نفر نميگويند، اگر مقصود او يک نفر بود ميفرمود «ابني اسماعيل»؛ اما ميگويد: من نسلم را آوردم. ابراهيم ميدانست در اين درّه از نسل خود و همسرش، پيغمبر اسلام به وجود ميآيد. دليل آن هم اين آيه سوره بقره است که در پي ساختمان کعبه اين آيه نازل شده است:
(رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ)[11]
اين حرف ابراهيم است. روزي که خدا پيغمبر را به رسالت مبعوث کرد، گفت:
(هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ)[12]
اين آيه همان حرفهاي چهار و پنج هزار سال پیش ابراهيم است. معلوم است به ابراهيم خبر داده است که در اين سرزمين بيآب و علف، تو چنين ذريهاي پيدا ميکني؛ او هم پيغمبر (ص) و فاطمة زهرا 3، اميرالمؤمنين (ع) و امام مجتبي (ع) تا امام عصر (ع) را شناخته است؛ از این رو گفت:
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ)[13]
چرا من هاجر و اسماعيل و نسل بعد او را به اين منطقه آوردم:
(رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ)[14]
ميخواهم در اين منطقه نماز برپا کنم که در اين ناحيه، مردم بينماز نباشند. حضرت ابراهيم (ع) ميترسيد که قوم آن منطقه بينماز بار بيايند. به همین دلیل از هاجر و اسماعيل گذشت؛ او زن جوان و بچه چند ماهه را آنجا گذاشت، خدا به او فرمود: برگرد؛ براي اينكه شما نماز بخوانيد. ميدانيد ابراهيم براي نماز چه هزينهاي کرده است. ابراهيم هم مثل شما به همسرش علاقه داشت؛ ابراهيم ميدانست اين همسر ريشۀ پيغمبر آخرالزمان و دوازده امام است.
در اينجا شعر شبستري خيلي تفسير دارد:
يکي خط است ز اول تـا به آخر بر او خلـق جهـان گشتـه مسـافر
در اين ره انبيا چـون سـارباننـد دليـل و رهنمـــاي کــارواننـد
و از ايشان سيد ما گشتـه سـالار هم او اول هم او آخر در اين كـار
به بیان خود پیامبر (ص)، خداوند هنوز بين الماء و الطين، پدر شما انسانها، آدم را خلق نکرده بود، که من پيغمبر بودم؛ اصلاً ريشۀ شما را نکاشته بود. کجا پيغمبر بودي؟ در چه عالمي بودهاي؟ در اينجا روايات بحثهاي پيچيدهاي دارند[15].
و از ايشـان سيــد مـا گشته سالار
هم او اول هم او آخر در اين كـار
احـد در ميـم احمـد گشت ظاهـر
در ايـن دور اول آمــد عيـن آخر
ز احمد تا احد يک ميم فرق است
جهاني اندر آن يک ميم غرق است
بـر او ختـم آمـده پـايـان اين راه
در او منـزل شـده «ادعوا الي الله»[16]
در آيۀ دوم میفرماید بدانيد نماز مخصوص امت اسلام نيست:
(رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء)[17]
خدايا! من را نسبت به نماز، يک آدم ثابت قدم و مقيم و برپاکنندۀ دائم قرار بده! يک روز در عمر من نيايد که از نماز خالي باشد و يک روز بر عمر ذرّيۀ من قرار مده که از نماز خالي بشود!
کلمۀ «صلاة» در قرآن مجيد دربارة انبياي ديگر نيز آمده است. اين نماز را از زمان آدم، خدا دست به دست گردانده تا به پيغمبر اسلام رسيده و از رسول خدا دست به دست گرديده تا به امام عسکري (ع) رسيده این و بعد از ايشان، از غيبت فرزندشان دست به دست گشته تا به دست عالمان و دانشمندان رسيده است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) فجر/ 27 ـ 28: «اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، بازگرد.»
[2]) بحارالأنوار، 93/24، باب 34، حدیث 6: «قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ7: اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرَائِضِکمْ وَ نَوَافِلِکمْ فَإِنَّهَا سُورَةُ الْحُسَینِ وَ ارْغَبُوا فِیهَا رَحِمَکمُ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو أُسَامَةَ وَ کانَ حَاضِرَ الْمَجْلِسِ کیفَ صَارَتْ هَذِهِ السُّورَةُ لِلْحُسَینِ7 خَاصَّةً فَقَالَ أَ لَاتَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی إِنَّمَا یعْنِی الْحُسَینَ بْنَ عَلِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِیةِ الْمَرْضِیةِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ الرضوان [هُمُ الرَّاضُونَ ] عَنِ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُمْ وَ هَذِهِ السُّورَةُ فِی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی7وَ شِیعَتِهِ وَ شِیعةِ آلِ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً فَمَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ الْفَجْرِ کانَ مَعَ الْحُسَینِ7 فِی دَرَجَتِهِ فِی الْجَنَّةِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ.»
[3]) یوسف/ 19: «و کاروانى آمد، پس آب آورشان را فرستادند، او دلوش را به چاه انداخت، گفت: مژده!»
[4]) یوسف/ 19: «و او را به عنوان کالا [ى تجارت] پنهان کردند.»
[5]) یوسف/ 20: «و او را به بهایى ناچیز یعنى درهمى چند فروختند و نسبت به او بى رغبت بودند.»
[6]) فلق/ 5: «و از زیان حسود، زمانى که حسد مى ورزد.»
[7]) فرهنگ معارف و معاریف، 9/442 ـ 443.
زندگینامۀ شخ محمود شبستری: شیخ محمود ابن عبدالکریم، ملقب به سعدالدین در قصبۀ شبستر هفت فرسنگی تبریز تولد یافت. از تاریخ زندگانی او اطلاع وسیعی در دست نیست و ظاهراً سراسر عمر را بر خلاف زمانۀ آشفته و عصر پرآشوب خویش، به آرامش و سکون بدون حادثۀ مهمی در تبریز یا نزدیکی آن به سر برده است و هم در آنجا در سال 720 هجری وفات یافته است. از وی تألیفات بسیار باقی نمانده است؛ لیکن مثنوی «گلشن راز» که تقریباً بیست هزار بیت میشود، از بهترین و جامعترین رسالاتی است که در اصول و مبادی تصوف به رشتۀ نظم در آورده است و تا امروز نزد خاص و عام شهرتی بسزا دارد. این مثنوی چنان که شاعر خود اشاره میکند، در شوال سال 710 ه.ق به نظم آمده و در آن پاسخ 15 سؤال راجع به اصول تصوف است که شخصی از خراسان موسوم به امیر حسینی حسین بن عالم ابیالحسین هروی سؤال نموده است. عبدالرزاق لاهیجی، شرحی عالی بر آن نگاشته است؛ و نیز شاه داعی شیرازی عارف و شاعر نامی قرن نهم را شرحی بر این مثنوی است به نام نسائم الاسحار یا نسائم گلشن. تألیفات دیگر وی عبارتند از: رسالة حق الیقین، رسالة شاهد، سعادتنامۀ منهاج العارفین و مرآة المحققین.
[8]) آل عمران/ 21: «و همواره پیامبران را ظالمانه مى کشند.»
[9]) الکافی، 8/ 115، حدیث آدم7 مع الشجرة، حدیث 92: «أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ: ... ثُمَّ أَرْسَلَ الرُّسُلَ تَتْرَى کلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ کانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ تَقْتُلُ نَبِیاً وَ اثْنَانِ قَائِمَانِ وَ یقْتُلُونَ اثْنَینِ وَ أَرْبَعَةٌ قِیامٌ حَتَّى أَنَّهُ کانَ رُبَّمَا قَتَلُوا فِی الْیوْمِ الْوَاحِدِ سَبْعِینَ نَبِیاً وَ یقُومُ سُوقُ قَتْلِهِمْ آخِرَ النَّهَار.»
بحارالأنوار، 44/364، باب 37: «قَالَ الْحُسَینُ7: ... یا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ یحْیى بْنِ زَکرِیا أُهْدِی إِلَى بَغِی مِنْ بَغَایا بَنِی إِسْرَائِیلَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ کانُوا یقْتُلُونَ مَا بَینَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیاً ثُمَّ یجْلِسُونَ فِی أَسْوَاقِهِمْ یبِیعُونَ وَ یشْتَرُونَ کأَنْ لَمْ یصْنَعُوا شَیئاً فَلَمْ یعَجِّلِ اللَّهُ عَلَیهِمْ بَلْ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذَلِک أَخْذَ عَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ.»
[10]) ابراهیم/ 37: «اى پروردگارم برخى از فرزندانم را در درّه اى بى کشت و زرع نزد خانه محترمت، سکونت دادم.»
[11]) بقره/ 129: «اى پروردگار ما! در میان آنان پیامبرى از خودشان برانگیز، که آیات تو را بر آنان بخواند، و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و [از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى] پاکشان کند؛ زیرا تو تواناى شکست ناپذیر و حکیمى.»
[12]) جمعه/ 2: «اوست که در میان مردم بى سواد، پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگى هاى فکرى و روحى] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.»
[13]) ابراهیم/ 37: «اى پروردگارم برخى از فرزندانم را در درّه اى بى کشت و زرع نزد خانه محترمت، سکونت دادم.»
[14]) ابراهیم/ 37: «اى پروردگار من [این سکونت دادن] براى این است که نماز را بر پا دارند.»
[15]) المناقب، 1/214؛ عوالی اللآلی، 4/ 121، حدیث 200: «قوله9 کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.»
المناقب، 1/214: «قوله 9 کنت نبیا و آدم منخول فی طینته.»
[16]) شیخ محمود شبستری.
[17]) ابراهیم/ 40: «اى پروردگار من! مرا بر پادارندۀ نماز قرار ده، و نیز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده] . و اى پروردگار من دعایم را بپذیر.»
منبع : پایگاه عرفان