بحث بدینجا رسید که یک تجلی دیگر رحمت پروردگار، قوانین و مقررات و نبوت پیامبر و امامت ائمه و فقاهت فقیهان است. اکنون میخواهم روایتی درباره همین قوانین و مقررات برای شما بخوانم که پیامبر اکرم (ص) پنج مسئله را در آن مطرح کردهاند که خود این پنج مورد، رحمت خداست و اتصال به این موارد هم تجلی دهنده رحمت به صورت بهشت و رضوان الهی است. این روایت از روایتهای بسیار پرقیمت است.
آن حضرت میفرماید: «رحم الله امرأ قدّم خیرا».[14] رحمت خدا نصیب آن انسانی است که همه موجودیتش را به خیر آشکار بکند. رفاقتش، ثروتش، فکرش، سخنش، ازدواجش، آمد و رفتش و همه چیزش خیر باشد. بنابراین، رحمت خدا از آنِِِِِ کسی است که تمام هستیاش را برای آشکار کردن خیر به کار میبرد.
در زمان پیامبر (ص) به کسی گفتند: برای چه زنده هستی؟ گفت: به عشق سه چیز؛ اول اینکه، تمام روزم را مطابق دستورش بسر ببرم. دوم اینکه، بعد از نیمه شب بیدار شوم و تا صبح با خودش مناجات کنم و سوم اینکه اگر گرهای به کار کسی خورده و از دستم برمیآید آن گره را بگشایم.
جمعی در این عالم هستند که همان روزهای اول تکلیفشان، نشستهاند و با خود حساب کردهاند که ما باید منبع خیر باشیم. بعد هم رفتهاند و همینطور شدهاند و بردهاند. امیرمؤمنان صلوات الله علیه در دعای شب جمعه که کمیل بن زیاد نخعی آن را نقل کرده، میفرماید: «و أسرع الیک فی البارزین و اشتاق الی قربک فی المشتاقین و اطلب منک دنو المخلصین». تا به جایی میرسد که میفرماید: «واجعلنی من احسن عبیدک نصیباً عندک».
پس اگر میخواهی شراب هم بخوری چرا شراب خرما و انگور که عقلت را ضایع میکند میخوری؟ او شراب برایت تهیه دیده و فقط باید کمی حوصله کنی و بگذاری با عمل صالحت آن شراب برسد و بعد به تو بدهند: «عیناً یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا».[15] اگر لذتهای دیگر هم میخواهی باز چرا عجله میکنی و در رختخواب کثیفی شرکت میکنی که هزار مرض و بیماری در آن است؟ شرکت نکن که برایت بهترینها را گذاشتهاند: «حور عین کالامثال اللولوء المکنون».[16] برای چه به قهوه خانه دنیا میروی؟ بایست تا تو را به کاخ آخرت ببرند و چرا عجله میکنی؟ شما دیدید که انبیاء عجله نکردند و عاقلانه، موقّرانه و مؤدّبانه زندگی کردند و خوب هم زندگی کردند. جان ما فدای خاک پای همه آن پیامبران خدا که اگر میخواستند همه چیز در اختیارشان باشد میتوانستند، ولی با کمال اختیار و به خاطر خدا قبول نکردند و فقط خدا را قبول نمودند.
پیامبر خدا (ص) در ادامه حدیث میفرماید: «و انفق قصدا»؛ رحمت خدا برای آن کسی است که دستش به جیبش میرود و انفاق میکند.
«و قال صدقا»؛ رحمت خدا برای کسی است که زبان بدی ندارد و راست میگوید.
«و ملک دواعی شهوته فلم تملکه و عَصی امر نفسِهِ فَلم تملِکُه»؛ رحمت خدا از آن کسی است که با کمال شجاعت، تحریکات شهوتش را کنترل میکند و آنها را آرام مینماید. البته این، نیاز به کار و زحمت و تلاش دارد تا آدم مالک خودش بشود.
شیخ بهایی میفرماید: در حال رفتن به درس بودم و طلبهها هم منتظرم بودند. در مسیر من تازه یک کبابی باز شده بود که کباب معرکهای درست میکرد. باد این کباب به من خورد و مرا تحریک کرد که بخرم و بخورم. به نفسم گفتم: آرام باش، الان در خانه به تو صبحانه دادهام، اما دیدم که دستبردار نیست. به او گفتم: ببین گوشت خوردن حلال است، اما تو الان سر بلند کردهای برای گمراهی من، چون امروز گوشت میخواهی و فردا پول و سپس چیزهای دیگر، تا اینکه مرا آهسته آهسته به راهی که خودت میخواهی ببری. خلاصه رفتم، اما تا شب هروقت یاد آن کبابی میافتادم یک جوری میشدم. تا یک سال که از آنجا رد میشدم مدام نفسم به من میگفت: آقا شیخ لااقل یک سیخش را بخر! گفتم: نمیشود، باید تربیتش کنم. بعد روزی دیدم خیلی به من فشار میآورد، آن روز را به درس نرفتم و از دروازه اصفهان بیرون زدم. یکی از این ساربانهای بیابان را دیدم که چند شتر داشت. گفتم از بغل این ساربان رد بشوم و تنهای به او بزنم تا او هم فریادی بر سر من بزند و این نفس مرا بکوبد، چون من آیت الله و شیخ بهایی و شیخ الاسلام هستم. تنهای به او زدم و او تکانی خورد. دو سه قدم که رفتم خیلی آرام به من گفت: آقا شیخ یک سال نفست کباب میخواهد چرا کتکش را به ما میزنی!
برادران اگر کمی صبر کنید، دیگر چیزی نمانده است. پنجاه، شصت سال که چیزی نیست و هرکس موی سفید در سر و صورتش روئیده است آثار مرگش ظاهر شده است و آنجا خیلی چیز نصیبمان میشود. بنابراین، انبیاء و ائمه (ع) در این فضای رحمت زندگی کردند و صبر نمودند و اگر بهتر از اینجا فضایی بود، به آنجا رفته بودند.
منبع : پایگاه عرفان