عشق حقيقى و مجازى
- تاریخ انتشار: 14 آذر 1392
- تعداد بازدید: 372
عشق حيوانى و الهى، مانند خدا و انسان، حق و باطل، روز و شب، يك جا جمع نمىشوند. وقتى مقابل هم قرار بگيرند، هم ديگر را دفع مىكنند، ولى دو عاشق
مجازى، مانند يك پسر و دختر، كه عشق ايشان حيوانى است، به شدت همديگر را جذب مىكنند. يوسف و زليخا به شدت هم ديگر را دفع مىكردند. زليخا اظهار علاقه مىكرد ؛ ولى يوسف مىگفت : من به تو هيچ ميلى ندارم. اين درگيرى تا ده سال ادامه داشت تا اين كه بدون هيچ جرمى، يوسف را به زندان انداخت. وقتى با بى احترامى او را در زندان انداختند، اولين بار كه با خود حديث نفس مىكرد، با حالتى عاشقانه به خداوند عرض كرد :
« قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ ... »
زندگى در آن كاخ، براى من تلخ بود. الان راحت شدم ؛ يعنى زيباترين زن مصرى براى يوسفى كه عشق حيوانى نداشت، تلخ بود. يوسف، زليخا را تاريك و به صورت يك ديو ماده مىديد. چشم و زبان او چشم و زبان ديگرى بود.