
زكريا در برابر پديدهاى عظيم
زكريا در برابر بشارت فرشتگان كه خداوند او را فرزندى به نام يحيى عنايت خواهد كرد به شدت شگفتزده شد از اين كه در سن كهنسالى خودش و نازائى همسرش چگونه فرزنددار مىشود؟
شگفتى زكريا پيامبر خدا از اصل مسئله نبود، زيرا قدرت حق بر عنايت فرزند به او كه قدرت بىنهايت است برايش مسلم بود، چنان كه همين قدرت براى ابراهيم در زنده شدن مردگان به اراده حق قطعى بود ولى درخواست ديدن كيفيت زنده شدن مردگان را كرد رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى؟
زكريا با توجه به اين كه پيرى فرتوت است و همسرش در سن عقيم بودن به سر مىبرد و اين پيرى و عقيمى زن از عواملى است كه هر كس را از اين كه فرزنددار شود صد در صد مأيوس مىكند، اكنون به چه كيفيت اين زن و شوهر داراى فرزند مىشوند؟!
زكريا با درخواست فرزند از حضرت حق و اين كه خداوند دعاى واجد شرايط را مستجاب مىكند يقين به فرزنددار شدن داشت وگرنه دعا نمىكرد، چون اگر صد در صد مىدانست فرزنددار نمىشود دعا نمىكرد، آنچه موجب شگفتى بود اصل مسئله نبود كيفيت و چگونه تحقق اين حقيقت بود.
زكريا مىدانست كه ميلياردها بار در جريان خلقت امور خارقالعاده از طرف خدا و مشيت ازلى و ابدىاش اتفاق افتاده، و فرزنددار شدن در اين سن از امور فوقالعاده و معجزهآسائى است كه مشيت حق آن را پديد مىآورد ولى چگونگى و كيفيتش براى او مطرح بود كه آيا از طريق همان زناشوئى طبيعى است. يا به صورت ديگر.
او مىدانست كه حضرت حق بر خلاف ادعاى بىخبران از صفات حق در قوانينش حبس نيست و اين گونه نمىباشد كه نتواند از مجارى غير طبيعى كارى را صورت دهد، بلكه مشيت و قدرت او حاكم بر همه قوانين جارى در هستى است، او به آتش دستور مىدهد ابراهيم را نسوزاند، و به معده ماهى دريا فرمان مىدهد يونس را هضم نكند و هم او قدرت دارد در سن غير طبيعى به كسى فرزند عنايت كند، و اين معنا را حضرت حق به زكريا به اين صورت تذكر داد: كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ.
اى زكريا خداوند دركارهايش نيازمند به اسباب و علل و ابزار طبيعى نيست، بلكه خارج از همه قوانين موجود حاكم بر هستى كارى را كه اراده كند تحقيق مىدهد.
انسان درست نيست كه همه امور را وابسته به علل و عوامل واسباب طبيعى بداند، بايد با توجه به مشيت مطلقه حق اين معنا را بپذيرد كه حضرت حق هر كارى را بخواهد قدرت دارد از طريق مجراى غير طبيعى صورت عينى و عملى بخشد، و زكريا به اين حقيقت كه شعاعى از قدرت بىنهايت خداست ايمان داشت ولى علم به چگونگى آن را مىخواست، و شگفتى و تعجبش جز اين امور را دنبال نمىكرد.
زكريا از حضرت حق درخواست كرد كه نشانه تحقق اين پديده معجزهآسا را به او ارائه دهد، خداوند نشانه آن را ناتوان شدن زكريا از سخن گفتن در سه روز قرار داد، و از او خواست كه پروردگار را بسيار ياد آورد، و او را تسبيح گويد.
او قدرت بر تكلم با مردم را در آن سه روز نداشت ولى از ذكر و تسبيح زبانى كه فقط مناجات با حق بود عجزى نداشت و احتمالًا ذكر و تسبيح قلبى بوده و نيازى به حركت زبان نداشت.
خداوند به قدرت كاملهاش و بيرون از علل و اسباب طبيعى يحيى را كه شباهتهائى به عيسى داشت به او عنايت فرمود:
خداوند نام فرزند زكريا را يحيى نهاد، در برابر نام فرزند مريم را عيسى كه به معناى زندگى مىكند نهاد، به يحيى در كودكى مقام نبوت و علم و كتاب عنايت فرمود، چنان كه عيسى را هم در كودكى مقام نبوت داد، خداوند يحيى را از نزد خود بركت و طهارت داد و او را به پدر و مادرش نيكوكار قرار داد، چنان كه به عيسى هم بركت و طهارت بخشيد و او نسبت به مادرش نيكوكار مقرر فرمود، خدا در مواطن سه گانه به يحيى سلام و درود فرستاد به عيسى هم در همان مواطن درود و سلام داد، يحيى را سيد و حصور و پيامبر قرار داد چنان كه همه آنها را هم به عيسى عنايت كرد، اين شباهتها كه يحيى به عيسى داشت محصول اجابت دعاى زكريا بوده است كه از حضرت حق ذريّه طيبه و خلف شايسته درخواست كرد.