فارسی
شنبه 06 مرداد 1403 - السبت 19 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه بیست و چهاروم – (متن کامل + عناوین)

 

شب جمعه شب استغفار

  

تهران، مسجد جامع بازار دهه اول محرم 1363

الحمدلله رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

امام باقر  عليه السلام مى فرمايد: در ابتداى شب جمعه از طرف وجود مقدس پروردگار بزرگ عالم مستقيماً به اهل زمين خطاب مى رسد:

آيا در ميان شما مريضى هست كه طبيبان از علاج او نااميد شده باشند؟ آن مريض شب جمعه به خود من مراجعه كند تا من درد او را علاج كنم.

آيا قرض دارى در بين شما هست كه نتوانسته قرضش را ادا كند؟ شب جمعه به خود من مراجعه كند. من عاشقانه مشكل او را حل مى كنم.

آيا در بين شما كسى هست كه در زندان دشمن اسير باشد و راه نجاتى براى او نباشد؟ شب جمعه به من مراجعه كند تا من وسائل نجات او را فراهم كنم.

و در جمله آخر وجود حضرت حق مى فرمايد: آيا در بين شما گناهكارى هست كه براى پاك شدن و آمرزيده شدن و سفيد شدن پرونده اش، راه علاجى نداشته باشد؟ شب جمعه به من مراجعه كند تا من او را ببخشم و بيامرزم و بار سنگين گناه را از دوش او بردارم.[1]

 

ترك گناه

اسلام براى دو برنامه اهميت زيادى قائل شده است.

اوّل: مسأله ترك گناه و ترك محرمات است،[2] گناه يعنى رو برگرداندن از وجود مقدس حضرت حق و روى آوردن به اميال و شهوات و غرايز و به تعبير خود قرآن مجيد، گناه به معناى ترك بندگى خدا و افتادن در بندگى نسبت به نفس اماره است:

 

« أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ »[3]

 

ديدى حبيب من! كسانى كه خدا را رها كردند و به جاى خدا، به عبادت و بندگى هواى نفس، اقدام كردند؟!

  گناه يعنى حمله بردن به ارزش ها و به اعتبارهايى كه پروردگار عالم براى انسان قرار داده است كه انبياى الهى و ائمه معصومين  عليهم السلام براى تحقق آن ارزش ها، تا سر حد جان دادن كوشيدند.

گناه يعنى بُعد و دورى از پيشگاه مقدس حضرت حق و نزديك شدن به بارگاه و پيشگاه پليد شيطان و شيطان ها.

گناه يعنى بريدن آشتى با پروردگار و قهر كردن از حضرت او و رابطه برقرار كردن با شيطان و آشتى و صلح و سازش با دشمنان خدا. چه دشمنان درونى و چه دشمنان برونى.

در اسلام به مسأله ترك گناه قبل از انجام واجبات اصرار بسيارى شده، در حدى كه براى ورود به يك عبادت سالم، ابتدا بايد انسان تارك بسيارى از محرمات باشد و اگر بخواهد اعمال صالحى انجام بدهد، حتما بايد اين اعمال او بر يك پى ها و ريشه ها و اصل هاى محكمى استوار باشد، و الا اين زحماتى كه براى انجام اعمال صالح مى كشد، اگر بنياد اعمال صالح بر بنيان هاى قوى قلبى و روحى و اخلاقى نباشد، انسان نمى تواند هيچ اعتمادى به ماندن آن اعمال صالح در مدت عمر داشته باشد؛ چون اعمال صالح انسان، خيلى در معرض خطر است. دشمنان خدا و دشمنان بشريت دائماً در كمين شما هستند، براى اينكه فضايل و شايستگى هاى شما و اعمال صالح شما را غارت كرده و از دست شما بگيرند.

 

شيطان در كمين انسان

 

« الشَّيْطَـنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ »[4]

  دشمنان انسان دائم در حال دعوت هستند؛ براى اينكه شما را از آنچه كه به دست آورده ايد، تهى و دست شما را خالى و فقير كنند. و در اين ميان اهل گناه بازنده ترين افراد در مقابل دشمنان هستند. اهل گناه چون به شهوت و شكم و زيبايى ها و زيورهاى دنيا دل بستگى پيدا كرده اند. گاهى براى فراهم كردن بيشتر برنامه هاى مطابق ميلشان، مجبور مى شوند كه خوبى ها و فضايل شان را معامله كنند و كافى است كه خدا او را با برنامه هايى كه مربوط به اميال و غرايز است قانع و اشباع كنند و در مقابل، شايستگى هاى او را بگيرند و گناهكارها معمولاً در از دست دادن نيكى ها و خوبى ها، راحت و آسان با دشمنان خدا معامله مى كنند.

اما كسانى كه از نظر قلبى و روحى ريشه هاى سخت الهى دارند، حاضر نيستند خوبى ها و فضايل شان را با دشمنان خدا معامله كنند، ولو اينكه به قيمت از دست دادن جانشان تمام شود و ياران وجود مقدس حضرت سيد الشهداء  عليه السلام همين شكل بودند. از ابتدايى كه از مدينه حركت كردند، تا زمانى كه وارد كربلا شدند، انواع زينت هاى دنيايى و مسائلى كه مربوط به اميال و غرايز و شهوات است، به وسائل گوناگون براى اين بزرگواران تجلّى داده شد و اين بزرگواران در مقابل اين همه جلوه هاى دنيايى؛ حاضر نشدند از آن ارزش ها و از وجود مقدس سيد الشهداء  عليه السلام جدا شوند.

انسان بايد كارش را بر اين مبنا قرار دهد و اعمالش را بر اين پايه قرار دهد و شايستگى هايش را بر اين ريشه و اصل قرار دهد كه وقتى در برابر دشمنان خدا قرار گرفت، حاضر به معامله نيكى ها با دشمنان خدا در برابر گرفتن بعضى از مسائل دنيايى كه ظاهر شيرين، ولى باطن بسيار تلخى دارند نشود و حاضر به سازش و صلح با دشمن نشود.

 

 

ترك گناه و همنشينى با اولياى الهى

در مسأله ترك گناه، چه ثواب هايى براى ترك كنندگان گناه بيان شده است، كسى كه گناه را ترك مى كند در طول انبياى خدا قرار مى گيرد. كسى كه هر گناهى برايش فراهم مى شود با ميل شديدى كه به آن گناه دارد، چه گناه مربوط به مال، چه گناه مربوط به مقام، چه گناه مربوط به شهوت، در كنار ائمه طاهرين  عليهم السلام قرار مى گيرد و خداوند متعال براى توبه كنندگانِ از گناه، در قرآن مجيد نزديك به ده صفت يا بيشتر، ذكر كرده است.[5]

پروردگار بزرگ عالم درباره توبه كنندگان از گناه مى فرمايد: محسن هستند و اولين محسن خود پروردگار است.[6] كسى كه در مقابل گناه قرار مى گيرد ولى گناه را ترك مى كند، هم رنگ خدا شده و خدا محسن است و او هم محسن است.

و همچنين توبه كنندگان از گناه را، جزء صالحين معرفى فرموده، آنجايى كه در قرآن مجيد از بندگانش اسم مى برد و بعد مى فرمايد: اينها عباد صالح من هستند. يك قسمت از صلاحيتشان مربوط به ترك گناه است.[7]

و در بعضى از آيات قرآن مجيد، آنها را به عنوان برگزيدگان از ميان بندگانش معرفى مى كند. كسى كه گناه را ترك مى كند در حقيقت خود را به انتخاب وجود مقدس حضرت حق رسانده و منتخب پروردگار مى شود و كسى كه در دنيا منتخب خدا شود در آخرت هم منتخب پروردگار است:

 

  « وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَ هِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَـهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّــلِحِينَ »[8]

 

آنهايى كه گناه را ترك كرده اند، به محض اينكه از قبر بيرون آمدند، خداوند به آنها خطاب مى كند: در كنار انبيا و ائمه  عليهم السلام قرار بگير! جاى تو در بين آنها است.

ولى كسانى كه ترك گناه نكردند و گناه را تا زمان مرگ ادامه دادند، به محض اينكه سر از قبر بيرون آورند، خداوند به آنها خطاب مى كند:

 

« وَ امْتَـزُواْ الْيَوْمَ أَيُّهَا الُْمجْرِمُونَ »[9]

 

يك وقت هوس نكنيد طرف بندگان شايسته من برويد. من شما را از ديدن و زيارت و بودن با آنها ممنوع كرده ام و جا و زمين و محل شما جدا است و شما با پاكان اصلا نسبتى نداريد.

 

اداى واجبات

و بعد از مرحله ترك گناه، پافشارى شديد اسلام روى اداى واجبات است، هميشه در آيات و روايات اداى واجبات بعد از مسأله ترك گناه بيان شده، و اهل گناه هيچ ضمانتى براى نجاتشان نيست.

 

فرار از احمق

گفتند: عيسى بن مريم فرار مى كرد تا در كنار كوهى ايستاد، كسى به او  مى گفت: از چه فرار مى كرديد؟ فرمود: از احمق.[10]

انسان احمق، داراى صفات رذيله كبر، غرور، حسد، ريا، كينه، دروغ، غيبت، تهمت، بدچشمى مى باشد و نمى تواند در كنار انبيا و ائمه راه پيدا كند. مخصوصاً فرداى قيامت كه احتياج ما در بيرون آمدن از قبر خيلى زياد است. چطور ما در پاكان عالم راه پيدا كنيم؟

آنجايى كه وقتى آدم نگاه مى كند، مى بيند يك طرف محشر ابراهيم و اسماعيل ايستاده است، با چه پرونده روشن، يك طرف محشر نوح و آدم ايستاده، شيث و صالح ايستاده، هود و يعقوب ايستاده، يوسف و موسى ايستاده، و يك طرف هم پيغمبر عزيز اسلام، دست دوازده امام را گرفته با ياران بزرگوارشان، يك طرف حضرت زهرا  عليهاالسلام ايستاده است.

اهل گناه، در بين پاكان عالم جايى ندارند.

اين پافشارى شديد براى ترك گناه به خاطر محبت و عشقى بوده كه خداوند  به بندگانش داشته، و نمى خواهد كه جزء باند شياطين باشند؛ بلكه دوست دارد بندگانش با انبيا و ائمه و اولياى الهى باشند.

 

مريضى گناه

همه مردم از مادر سالم متولد شده اند، امروز كه گرفتار گناه شده اند قرآن، ايشان را مريض مى داند، مريضى كه به طور حتم قابل علاج است، و طبيب شما هم در علاج اين مرض، رحمت پروردگار بزرگ عالم است و براى اينكه داروى رحمت به شما برسد، شما بايد از در توبه وارد بشويد. گناه مريضى و درد است و درمان دارد.[11]

 

سيدالشهدا، طبيب همه دردها

يكى از آن طبيبانى كه خدا براى علاج سخت ترين دردها و گناهان معرفى كرده، امام حسين  عليه السلام است. انبيا و اولياى الهى، براى درمان مشكلات خود به سيدالشهدا متوسل مى شدند، ما هم بياييم براى رهايى از درد گناه و مشكلات آن، به امام حسين پناه ببريم.[12]

  وجود مقدس امام صادق  عليه السلام به راوى فرمودند: خداوند كليد حل مشكلات را به دست امام حسين  عليه السلام داده كه بايد به او مراجعه كنيد.[13]

شخص گنهكار كه مرض گناهش خيلى شديد شده بود، به محضر مقدس حضرت سيد الشهدا  عليه السلام مراجعه كرده و عرض كرد:

 

«قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لاَ أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَعِظْنِي بِمَوْعِظَةٍ»

 

گفت: حسين جان! من گرفتار گناه شده و نمى توانم خودم را معالجه كنم، من  را معالجه كنيد.

امام  عليه السلام با كمال محبّت به او فرمودند:

 

«افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

پنج كار بكن، بعد هر گناهى مى خواهى انجام بده.

 

«فَأَوَّلُ ذَلِكَ لاَ تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

اول: شما كه مى خواهيد گناه كنيد، من از تو مى خواهم كه از اين روز به بعد، روزىِ خدا را نخورى، نان و نمك خدا را نخورى، براى اينكه اين وسائلى كه الان در اختيار تو است و تو با آنها گناه مى كنى، همه براى خداوند است.

 

«وَ الثَّانِي اخْرُجْ مِنْ وَلاَيَةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

از حكومت خداوند بيرون برو.

 

«وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لاَ يَرَاكَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

يك جايى را پيدا كن كه خداوند تو را نبيند و خداوند به تو دسترسى پيدا نكند و خداوند يك روز گريبان تو را نگيرد، خدا يك روز تو را به دادگاه نكشد، بعد هر گناهى مى خواهى مرتكب شو.

 

«وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

اگر ملك الموت آمد جانت را بگيرد؛ تو جانت را به او نده.

 

«وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِي النَّارِ فَلاَ تَدْخُلْ فِي النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»

 

اگر قيامت دستور دادند تو را به زنجير بكشند و به طرف جهنم ببرند، تو  داخل جهنم نشو.[14]

عرض كرد: حسين جان! من را معالجه كردى، رفتم توبه كرده و گناه را ترك كنم.

بياييد امروز خودمان را معالجه كنيم، تا فرداى قيامت ما را قبول كنند:

 

« يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّـٔاتِكُمْ »[15]

 

اى اهل ايمان! توبه كنيد وتوبه خالص. اگر توبه كنيد من توبه شما را مى پذيرم.

 

« يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ  هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ »[16]

 

  تائب در روايات

رهبر بزرگ اسلام نبى اكرم  صلى الله عليه و آله مى فرمودند:

«التائب حبيب اللّه»

 

انسانى كه در مقام توبه قرار بگيرد حبيب خدا مى شود.

 

«و التائب من الذنب كمن لاذنب له»[17]

 

روزى كه توبه كنيد و خدا شما را ببخشد، مانند روزى خواهيد شد كه از مادر متولد شده ايد.

 

داستان توبه شعوانه

مرحوم نراقى نقل مى كند: در شهر بصره يك خانمى به نام شعوانه بوده كه مجالس عيش و طرب مردم را گرم مى كرده است. روزى براى برگزارى مجلس لهو و لعب از مسيرى با همكارانش مى رفته كه صداى ناله زيادى به گوش مى رسد، به يكى از كمك كارهايش گفت: برو ببين چه خبر است. كنيز رفت و بر نگشت. به دوّمى گفت: اولى رفت براى ما خبر بياورد نيامد، شما برو ببين چه خبر است. دوّمى هم رفت برنگشت، به سومى گفت: شما برو ببين چه خبر است، رفت و آمد و براى اين زن تعريف كرد كه: خانم! اينجا مجلس مردگان نيست، اينجا مجلس زنده ها است و ماتم زنده ها ديدنى است. خودش راه افتاد آمد. يك حياطى بود و واعظى نشسته بود و درباره قيامت، عذاب، جهنم، وضع مجرمان، گناهكاران حرف مى زد و همه اشك مى ريختند و ناله مى زدند.

شعوانه وقتى به مجلس رسيد كه واعظ اين آيه را مى خواند:

 

  « إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِ بَعِيدٍ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظًا وَ زَفِيرًا »[18]

 

به محض اينكه مجرمان و گناهكاران از قبر بيرون آمدند؛ با اينكه فاصله شان با جهنم خيلى زياد است، وقتى جهنم چشمش به گناهكاران مى افتد، از راه خيلى دور فرياد جهنم از عرش بلند مى شود كه اى خدا! اين دشمنت را زودتر بفرست پيش من كه، آن جرم هايش را تلافى كنم.

 

« وَ إِذَآ أُلْقُواْ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُورًا »[19]

 

وقتى اهل جرم را در آن مكان تنگ جهنم قرار دادند، فرياد اهل گناه بلند مى شود، واى بر ما.

در آيه بعد مى فرمايد: ملائكه به آنها مى گويند: اينكه فرياد نيست، فريادهايتان بعد از اين است. ما هنوز چيزى به شما نچشانديم، ما هنوز كارى نكرديم. چكار مى خواهند بكنند؟

شعوانه صدا زد و به واعظ گفت: من يكى از آن نامه سياه ها و مجرمان هستم، من اگر توبه كنم خدا من را مى بخشد؟ واعظ برگشت گفت: توبه كن، اگر چه گناهانت به اندازه گناهان شعوانه باشد.

يك مرتبه فرياد اين زن بلند شد كه خدايا! من چه كار كردم كه گناهكاران را به من مثل مى زنند. سپس غش كرد. به هوشش آوردند. صدا زد، واعظ! رفتم كه   توبه كنم.

نراقى مى گويد: اينقدر مرارت چشيد، اينقدر عبادت كرد، اينقدر سختى ديد كه مثل يك چوب نى شده بود، ديگر نه گوشتى، نه استخوانى، هيچ چيز ديگر برايش نمانده بود. اينقدر صاف شده بود و پاك، كه يك روزى به قيافه خودش نگاه كرد، گفت: امروز كه در دنيا به اين حالت افتادم؛ فردا در قيامت به چه حالتى خواهم افتاد؟ ندايى شنيد، تو مهمان من هستى. به امروز خودت ديگر نگاه نكن. بگذار قيامت بيايد، آنجا ببين من با تو چه معامله اى بكنم.[20]

 

داستانى در توبه و خوشحالى خداوند

صاحب كتاب مجموعه ورام مى نويسد: واعظى روى منبر مى گفت: خدايا! سنگدلى و گناه زياد داشتيم، به جاى رفاقت با تو با معصيت رفيق بوديم، ما را علاج كن و ببخش.

يك نفر از پاى منبر بلند شد گفت: اين حرفها را يك بار ديگر تكرار كن، تكرار كرد. گفت: واعظ! آن سنگ دلى كه تو مى گويى من هستم، آن كسى كه خيلى گناه كرده من هستم. آن كسى كه به جاى خدا با معصيت رفيق بوده من هستم. من مى خواهم آشتى كنم، قبول هست. گفت: بله، قبول هست، خدا ارحم الراحمين است.

واعظ شب خواب ديد، امروز ما را خيلى خوشحال كردى. چون يك بنده من را با من آشتى داديد.[21] در آشتى كردن، به جاى اينكه ما خوشحال بشويم،   پروردگار عالم خوشحال مى شود.

 

بخشندگى پيامبر در برابر يك گنهكار

عطار نيشابورى در الهى نامه نوشته است: يك خانمى بود در مكه كه تمام مجالس مفسدان را در مكه مى گرداند. اهل طرب و عيش و نوش بود. وقتى پيغمبر  صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد. خيلى وضع مشركان به هم خورد، سران مشركان كشته شدند و خيلى از ايشان در فقر به سر مى بردند و يك عده اى هم مسلمان شدند.

مجالس اين زن تعطيل شده و فقير گشت. خدمت پيغمبر  صلى الله عليه و آله آمد، وقتى روبروى حضرت قرار گرفت، حضرت فرمود: براى چه مدينه آمديد؟ گفت: پرسيدم، پيغمبر چه جور آدمى است، گفتند: جواد و كريم هست. فقير شده ام. هيچ چيز ندارم، گفتم: مدينه خدمت پيغمبر بروم، او به من خدمت مى كند. عباى مبارك خودشان را برداشتند و به يارانشان فرمودند: هر كسى هر چه دستش مى رسد به او كمك كند.[22]

 

والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] ـ عدة الداعى: 45؛ بحار الأنوار: 84/166، باب 7، حديث 9؛ «عَنِ الْبَاقِرِ  عليه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُنَادِي كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ إِلَى آخِرِهِ أَلاَ عَبْدٌ مُؤمِنٌ يَدْعُونِي لِدِينِهِ أَوْ دُنْيَاهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُجِيبَهُ أَلاَ عَبْدٌ مُؤمِنٌ يَتُوبُ إِلَيَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَيْهِ أَلاَ عَبْدٌ مُؤمِنٌ قَدْ قَتَّرْتُ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَأَزِيدَهُ وَ أُوَسِّعَ عَلَيْهِ أَلاَ عَبْدٌ سَقِيمٌ يَسْأَلُنِي أَنْ أَشْفِيَهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُعَافِيَهُ أَلاَ عَبْدُ مُؤمِنٌ مَحْبُوسٌ مَغْمُومٌ يَسْأَلُنِي أَنْ أُطْلِقَهُ مِنْ سِجْنِهِ فَأُخَلِّيَ سَرْبَهُ أَلاَ عَبْدٌ مُؤمِنٌ مَظْلُومٌ يَسْأَلُنِي أَنْ آخُذَ لَهُ بِظُلاَمَتِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَنْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلاَمَتِهِ قَالَ  عليه السلام فَلاَ يَزَالُ يُنَادِي بِهَذَا حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ.»

 

[2] ـ بحار الأنوار: 70/349، باب 137، حديث 42؛ «عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِى عَبْدِاللَّهِ  عليه السلامقَالَ أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»

بحار الأنوار: 1/139، باب 4، حديث 29؛ «وَصِيَّةُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ  عليه السلام لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ صِفَتُهُ لِلْعَقْلِ قَالَ  عليه السلام: ... يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلاَءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْكُ الدُّنْيَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْض.»

 

[3] ـ فرقان 25 : 43؛ «آيا كسى كه هواى [ نفسش ] را معبود خود گرفته ديدى ؟»

 

[4] ـ بقره 2 : 268؛ «شيطان ، شما را [ به هنگام انفاق مال با ارزش ] از تهيدستى و فقر مى ترساند.»

 

[5] ـ نساء 4 : 17؛ مائده (5) : 39؛ انعام (6) : 54؛ توبه (9) : 117؛ مريم (19) : 60؛ طه (20) : 82؛ فرقان (25) : 70؛ قصص (27) : 68.

 

[6] ـ مائده 5 : 93.

 

[7] ـ انعام 6 : 85؛ انبيا (21) : 74 ـ 75.

 

[8] ـ بقره 2 : 130؛ «وكيست كه از آيين ابراهيم روى گردان شود ، جز كسى كه [ خود را خوار و بى ارزش كند و ] خويش را به نادانى و سبك مغزى زند ؟ يقيناً ما ابراهيم را در دنيا [ به امامت و رسالت ] برگزيديم ، و قطعاً در آخرت از شايستگان است .»

 

[9] ـ يس 36 : 59؛ «و [ ندا آيد : ] اى گناهكاران ! امروز [ از صف نيكان ] جدا شويد .»

 

[10] ـ مولوى، مثنوى معنوى، دفتر سوم (حكايت عيسى  عليه السلام فرار كوه از احمقان)

الاختصاص: 221؛ بحار الأنوار: 14/323، باب 21، حديث 35؛ «عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ  عليه السلام قَالَ دَاوَيْتُ الْمَرْضَى فَشَفَيْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأْتُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الْمَوْتَى فَأَحْيَيْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الْأَحْمَقَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَى إِصْلاَحِهِ فَقِيلَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ مَا الْأَحْمَقُ قَالَ الْمُعْجَبُ بِرَأْيِهِ وَ نَفْسِهِ الَّذِي يَرَى الْفَضْلَ كُلَّهُ لَهُ لاَ عَلَيْهِ وَ يُوجِبُ الْحَقَّ كُلَّهُ لِنَفْسِهِ وَ لاَ يُوجِبُ عَلَيْهَا حَقّاً فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ الَّذِي لاَ حِيلَةَ فِي مُدَاوَاتِهِ.»

الكافى:2/638، باب من يجب مصادقته و مصاحبته، حديث 1؛ «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ  عليه السلام لاَ عَلَيْكَ أَنْ تَصْحَبَ ذَا الْعَقْلِ وَ إِنْ لَمْ تَحْمَدْ كَرَمَهُ وَ لَكِنِ انْتَفِعْ بِعَقْلِهِ وَ احْتَرِسْ مِنْ سَيِّئِ أَخْلاَقِهِ وَ لاَ تَدَعَنَّ صُحْبَةَ الْكَرِيمِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَفِعْ بِعَقْلِهِ وَ لَكِنِ انْتَفِعْ بِكَرَمِهِ بِعَقْلِكَ وَ افْرِرْ كُلَّ الْفِرَارِ مِنَ اللَّئِيمِ الْأَحْمَقِ.»

 

[11] ـ غرر الحكم: 194، حديث 3778؛ «الذُّنُوبُ الدَّاءُ وَ الدَّوَاءُ الاِسْتِغْفَارُ وَ الشِّفَاءُ أَنْ لاَ تَعُودَ.»

بحار الأنوار: 90/282، باب 15، حديث 23؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله: أَ لاَ أُخْبِرُكُمْ بِدَائِكُمْ مِنْ دَوَائِكُمْ قُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ دَاؤكُمُ الذُّنُوبُ وَ دَوَاؤكُمُ الاِسْتِغْفَارُ.»

 

[12] ـ عدة الداعى: 57؛ وسائل الشيعه: 14/537، باب 76، حديث 19774؛ «وَ رُوِيَ أَنَّ الصَّادِقَ  عليه السلام أَصَابَهُ وَجَعٌ فَأَمَرَ مَنْ عِنْدَهُ أَنْ يَسْتَأْجِرُوا لَهُ أَجِيراً يَدْعُو لَهُ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلامفَخَرَجَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَوَجَدَ آخَرَ عَلَى الْبَابِ فَحَكَى لَهُ مَا أُمِرَ بِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ أَنَا أَمْضِي لَكِنَّ الْحُسَيْنَ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ وَ هُوَ أَيْضاً إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ فَكَيْفَ ذَلِكَ فَرَجَعَ إِلَى مَوْلاَهُ وَ عَرَّفَهُ قَوْلَهُ فَقَالَ هُوَ كَمَا قَالَ لَكِنْ مَا عَرَفَ أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُسْتَجَابُ فِيهَا الدُّعَاءُ فَتِلْكَ الْبُقْعَةُ مِنْ تِلْكَ الْبِقَاعِ.»

بحار الأنوار: 75/118، باب 20، حديث 2؛ «عَنِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام: وَ قَالَ لاِبْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام ... وَ جَاءَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَهُ حَاجَةً فَقَالَ  عليه السلام يَا أَخَا الْأَنْصَارِ صُنْ وَجْهَكَ عَنْ بَذْلَةِ الْمَسْأَلَةِ وَ ارْفَعْ حَاجَتَكَ فِي رُقْعَةٍ فَإِنِّي آتٍ فِيهَا مَا سَارَّكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَكَتَبَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ لِفُلاَنٍ عَلَيَّ خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ وَ قَدْ أَلَحَّ بِي فَكَلِّمْهُ يُنْظِرْنِي إِلَى مَيْسَرَةٍ فَلَمَّا قَرَأَ الْحُسَيْنُ عليه السلام الرُّقْعَةَ دَخَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ صُرَّةً فِيهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ قَالَ  عليه السلام لَهُ أَمَّا خَمْسُمِائَةٍ فَاقْضِ بِهَا دَيْنَكَ وَ أَمَّا خَمْسُمِائَةٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى دَهْرِكَ وَ لاَ تَرْفَعْ حَاجَتَكَ إِلاَّ إِلَى أَحَدِ ثَلاَثَةٍ إِلَى ذِي دِينٍ أَوْ مُرُوَّةٍ أَوْ حَسَبٍ فَأَمَّا ذُو الدِّينِ فَيَصُونُ دِينَهُ وَ أَمَّا ذُو الْمُرُوَّةِ فَإِنَّهُ يَسْتَحْيِي لِمُرُوَّتِهِ وَ أَمَّا ذُو الْحَسَبِ فَيَعْلَمُ أَنَّكَ لَمْ تُكْرِمْ وَجْهَكَ أَنْ تَبْذُلَهُ لَهُ فِي حَاجَتِكَ فَهُوَ يَصُونُ وَجْهَكَ أَنْ يَرُدَّكَ بِغَيْرِ قَضَاءِ حَاجَتِكَ.»

 

[13] ـ وسائل الشيعه: 14/522، باب 70، حديث 19740؛ «عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنِ الصَّادِقِ  عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَيْنِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ أَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ فَإِذَا أَخَذَهَا أَحَدُكُمْ فَلْيُقَبِّلْهَا وَ لْيَضَعْهَا عَلَى عَيْنِهِ وَ لْيُمِرَّهَا عَلَى سَائِرِ جَسَدِهِ وَ لْيَقُلْ اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ وَ بِحَقِّ مَنْ حَلَّ بِهَا وَ ثَوَى فِيهَا وَ بِحَقِّ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ بِحَقِّ الْمَلاَئِكَةِ الْحَافِّينَ بِهِ إِلاَّ جَعَلْتَهَا شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ بَرْءاً مِنْ كُلِّ مَرَضٍ وَ نَجَاةً مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَ حِرْزاً مِمَّا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ ثُمَّ يَسْتَعْمِلُهَا قَالَ أَبُو أُسَامَةَ فَإِنِّي أَسْتَعْمِلُهَا مِنْ دَهْرِيَ الْأَطْوَلِ كَمَا قَالَ وَ وَصَفَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلامفَمَا رَأَيْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ مَكْرُوهاً.»

 

[14] ـ جامع الأخبار: 130؛ بحار الأنوار: 75/126، باب 20، حديث 7؛ «رُوِيَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ  عليه السلام جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لاَ أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَعِظْنِي بِمَوْعِظَةٍ فَقَالَ  عليه السلامافْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِكَ لاَ تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّانِي اخْرُجْ مِنْ وَلاَيَةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لاَ يَرَاكَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِي النَّارِ فَلاَ تَدْخُلْ فِي النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ.»

 

[15] ـ تحريم 66 : 8؛ «اى مؤمنان ! به پيشگاه خدا توبه كنيد ، توبه اى خالص [ كه شما را از بازگشت به گناه بازدارد ] ؛ اميد است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو كند.»

 

[16] ـ زمر 39 : 53؛ «اى بندگان من كه [ با ارتكاب گناه ] بر خود زياده روى كرديد ! از رحمت خدا نوميد نشويد ، يقيناً خدا همه گناهان را مى آمرزد ؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»

 

[17] ـ جامع السعادات: 3/51، فصل فضيلة التوبه؛ فيض القدير، شرح الجامع الصغير: 3/364، ش 3386؛ «قال رسول اللّه  صلى الله عليه و آله: التائب حبيب اللّه والتائب من الذنب كمن لا ذنب له.»

 

[18] ـ فرقان 25 : 12؛ «كه وقتى [ آن آتش سوزان ] آنان را از مكانى دور ببيند ، از آن [ نعره ] خشم و خروشى هولناك بشنوند.»

 

[19] ـ فرقان 25 : 13؛ «و هنگامى كه آنان را در حالى كه با غل و زنجير به هم بسته شده اند در مكانى تنگ از آن آتش سوزان بيفكنند ، در آنجا فرياد مرگ خواهى سر دهند .»

 

[20] ـ المحجة البيضاء: 8/176، كتاب المراقبة والمحاسبة، معراج السعاده، نراقى: 424 باب توبه.

 

[21] ـ مجموعة ورام: 2/134؛ «ذكر أن واعظا قال في أثناء كلامه اللهم اغفر لأقسانا قلبا و أكثرنا ذنبا و أقربنا بالمعصية عهدا فقام إليه رجل فقال له أعد فأعاد فقال أنا ذلك الرجل المتصف بما قلت و تاب فرأى الواعظ في منامه تلك الليلة أن قيل له سرني أن أوقعت الصلح بيني و بين عبدى.»

 

[22] ـ الهى نامه، عطار نيشابورى حكايت.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پرتوی از منفعت وجودی امام مجتبی(ع)
رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
ثمرات شیرین عقل مؤمن
ارزش و آثار تفکر از منظر دین
ذکر خدا توسط موجودات
آسان بودن دین و تمسک به قرآن و اهل‌بیت(ع)
تهران/ مسجد شهید بهشتی/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ ...
امیرالمؤمنین(ع) و صدیقۀ کبری(س) از عجایب آفرینش
اتمام حجت حضرت شعیب(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه بیست و سوم
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه پانزدهم(متن کامل ...
مفهوم زهد
توحيد بهترين توشه دنيا و آخرت
لزوم مراقبت از خود
معنا و ارکان تقوا
تهران حسینیهٔ هدایت ویژه برنامهٔ شهادت حضرت ...
آیا خداوند سختی و تنگنا خلق کرده است؟
اصحاب عاشورا، آینۀ صفات الهی
دنیا، مخلوق باارزش خدا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^