«قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي إِلاَّ فِراراً »، حضرت نوح گفت: خدایا من نهصد و پنجاه سال شب و روز دین ومسائل اعتقادی و اخلاقی را برای مردم گفتم که به حقایق الهی آراسته شوید.
اما پروردگارا مردم از دعوت من استقبال نکردند، همه از دست من فرار می کنند، اصلا کسی سؤال نمیکند حقیقت چیست؟ «وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ »، هر زمانی من آنان را دعوت کردم و گفتم شما پاسخ دعوت من را بدهید تا خدا تمام گناهان شما را بیامرزد، اما هر وقت بشارت آمرزش تو را به امت دادم.
امت با من چهار گونه رفتار داشتند:
اول: «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ »، انگشتان را درگوش خود می برند که صدای من را نشنوند، من میگویم خدا شما را بیامرزد بعد از آمرزیدن تا ابد اهل بهشت میشوید. امت من حتی بشارت بهشت رفتن را نمیخواهند.
دوم: «وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ »، با لباسهای بلند، خود را کامل میپوشانند که چشم هایشان چهره من را نبیند، پروردگار که صورت همه پیامبران را آراسته و زیبا آفرید،اما خدایا خود را با لباس هایشان میپوشانند که من را نبینند.
سوم: «وَ أَصَرُّوا »، اصرار به کفر دارند، یعنی به من اعلام میکنند که ما به هیچ دلیلی سخنان تو را قبول نداریم.
چهارم: «وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً »، به شدت در برابر حق تکبر میکنند، میگویند تو چه کسی هستی که به سخن تو گوش بدهیم؟ حضرت نوح بعد به پروردگار عرض میکند،« ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً »، خدایا من آشکارا مردم را دعوت کردم، گفتم خدا شما را بیامرزد، بهشت در انتظار است، به نصیحت من توجه نکردند.
منبع : پایگاه عرفان