جلسه یازدهم: زندگی در فضای رحمت (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
کلام به اینجا رسید که رحمت وجود مقدس حضرت حق در سه ناحیه در این عالم تجلی دارد. یکی در ناحیه تکوین است که در قرآن مجید و در روایات و در کتب علمی بحث مفصلی دارد و فقط در قرآن مجید نزدیک به 700 آیه در این زمینه وجود دارد. در قسمت روایات و اخبار هم مفصلترین منبع، مجلدات «السماء و العالم» کتاب با عظمت بحارالانوار علّامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه است. بسیاری از دانشمندان عقیده دارند که قدرت فکری و پاکی جان و نیروی علمی این مرد در همین قسمت «السماء و العالم» بحارالانوار ظهور نموده است. البته وقت مفصل و ذهن فارغ و چشم بینایی میخواهد که انسان بتواند حقیقت این رحمت را در دایره تکوین مشاهده کند. هرکسی هم به اندازه ظرفیت خودش قدرت یافتن این حقیقت را دارد.
آیات قرآن مجید دلالت دارد بر اینکه حیوانات و نباتات و جمادات نیز موضوع رحمت را میفهمند و تمام آنها و حتی سنگریزه در بیابان هم با وجود مقدس حضرت حق که صاحبش است ارتباط شعوری دارد. این مسئله بسیار مهمی است هرچند درک آن برای ما مشکل است. قرآن مجید به صراحت میفرماید:[1] البته اینکه میفرماید شما قدرت درک تسبیح آنها را ندارید، این شمای عام است، نه اینکه بخواهد بگوید از حضرت آدم تا آخرین نفر قیامت هیچ کس قدرت درکش را ندارد. اولیای الهی این تسبیح را درک کردهاند و حتی در احوالات آنان نوشتهاند که هماهنگ با تسبیح موجودات تسبیحگوی حضرت حق بودهاند. فضایی هم شیرینتر از این فضا نبوده که در جلسه گذشته به طور مفصل بیان گردید. اگر فضایی عالیتر و سودمندتر از این فضا، یعنی فضای رابطه تسبیحی با وجود مقدس حضرت حق بود، هم اولیای الهی آن را مییافتند، چون عقل کامل بودند و هم خودشان را به آن فضا منتقل میکردند. شخصی چون امیرمؤمنان صلوات الله علیه وجود این فضای رحمت را هم اعلام کرده و هم عملاً از آن پرده برداری نموده است. البته آن چیزی را هم که به ما نشان داده 1400 سال است که نفهمیدهایم و حکیمان، فیلسوفان و حتی عارفانی که کارکشتهاند در آن حدی که او یافته، یافتهاش را نفهمیدهاند. همه این حکیمان و فیلسوفان در کنار این دریا، مصداق این بیت شعرند:
آب دریا را اگر نتوان کشید |
|
هم به قدر تشنگی باید چشید |
کمیل از آن حضرت میپرسد که داستان حقیقت آن فضای رحمت چیست؟ حضرت برای او شرح میدهد. سپس وی میگوید: «زدنی بیاناً؛ بیشتر برای من توضیح بده.» یعنی با اینکه فصیحتر و بلیغتر از علی (ع) بعد از خدا و پیامبر اسلام (ص) نداشتهایم و مشکلترین مطلب را امیرمؤمنان (ع) با قدرت گفتار، براحتی به مستمع القا میکرده، باز کمیل توضیح میخواهد، چرا که افق مطلب بسیار بالاست. تازه کمیل صاحب سرّ هم بوده است و صاحب سرّها در زمان امیرمؤمنان (ع) تعدادشان به عدد انگشتان دست نمیرسیده است. یکی از این تعداد بسیار کم، کمیل بن زیاد بوده که نزدیک به نود سال زندگی کرده و در پایان نیز شهید شده است. اینها صاحب سر بودهاند و رابطههای عجیب و غریبی با اولیای حق داشتهاند. آخر کار هم به عشق معشوقشان سرشان بر دار رفته و اگر نمیرفت کسل از دنیا میرفتند و این کسالت هم تا ابد از آنها رفع نمیشد. البته من که این الفاظ را میگویم خودم نمیدانم که چه میگویم و باید از یکی از آنهایی که این راه را رفتهاند پرسید که حقیقت چیست؟ ما هم که نسبت به آنها نامحرم هستیم و محرم آنها فقط یک نفر است و آن، همان محبوبشان است. انبیاء و ائمه (ع) نیز از آن یک نفر جدا نیستند و شئون او هستند. زیاد در این مسائل وارد نشویم، چون سطح آنها خیلی بالاست و عمقش هم ساحل ندارد و معلوم نیست که گفتنش لازم است یا نه. خیلی جاها هم برای کسانی که قدرت کشش آن را ندارند درب تهمت را به روی انسان باز میکند.
خلاصه اینکه چنان شخصیتی مانند امیرمؤمنان (ع) که قدرت تفهیمش به خاطر بلاغت و فصاحتش، قویترین قدرت تفهیم است او میتواند مشکلترین سرّ عالم را بیان کند. اما اینجا جناب کمیل سؤال از سرّ السرّ عالم نمود، یعنی میخواست از سرّ هم بگذرد و به سرّ السرّ برسد. البته بعد از سرّ السرّ هم باز مقام اخفا و بعد از آن، مقام عماء است. ما آن منازل را نمیشناسیم که چیست! البته میتوانیم آمادگی نشان بدهیم تا در بعضی از آن منازل راهمان بدهند، چون آنجا بخلی وجود ندارد و رحمت، رحمت واسعه است: «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء».
آنجا همه را دعوت میکنند و عمده این است که ما با او سخن بگوییم و از او بخواهیم، چون در قرآن مجید میفرماید: «لمن شاء ان یستقیم»[2]؛ و اشکال در خودمان است که تا به امروز فقط به ظاهر قرآن و به دو رکعت نماز و روزه ماه رمضان قناعت کردهایم. اینقدر عالمها هست که بهترین نمازِ بهترین متدینین نیز نزد آن عالم، نقطه صفر است و حساب هم نمیشود، چنانکه میگویند: «حسنات الابرار سیئات المقربین».
کمیل میخواست بداند که سرّ السرّ چیست. ماه رمضان هم وقت خوبی برای بیان این مسائل است، چون دلها صاف و ارواح پاک است و مردم در این شبهای خوب، زمینه برای واردات قلبی را دارند. این حرفها نیز حرفهای دراویش و خانقاه نیست، بلکه متن قرآن کریم است.[3]
این الهام، هم شامل علی (ع) و هم شامل حال من و شما میشود. اما باید دید که آن فجور و تقوایی که به آن حضرت الهام میشود چیست و چقدر با فجور و تقوایی که به ما الهام میشود تفاوت دارد. مثلاً به ما الهام میشود که اینجا قدم نگذار که به عرصه شهوات برمیخوری یا در این مجلس شرکت کن که فلان چیز نصیبت میشود، اما به علی (ع) میگویند: به عرش میرسی، اینجا توقف نکن که ایستادن تو در عرش و در منزل نفس مطمئنه و در مقام فنا برایت کم است و باید بروی و از سرّ بگذری و به سرّ السرّ برسی و از آنجا هم باید بروی و به مقام اخفاء برسی و سپس از مقام عماء نیز بگذری.
علی (ع) کسی است که پیامبر (ص) در حق او میفرماید: «لا تسبوا علیاً فانه ممسوس فی ذات الله؛ علی را سب نکنید چرا که او شیفته و دلداده خداست.»[4] البته ما هم نمیدانیم که قضیه چیست؟ حضرت برای کمیل فرمود و با این حال که کمیل صاحب سر بود فشار عجیبی به خودش آورد و چند بار از حضرت خواست که بیشتر بیان کند و آخرین باری که گفت: ای مولا برای من روشنتر بگو! حضرت فرمود: چراغ را روشن کن که فجر صادق دمیده است[5]؛ یعنی برخیز نماز بخوانیم و برویم و دیگر چطور روشنتر میشود بیان کرد؟
فاصله ما با اولیای حق
پس باید کار کرد تا فهمید. دل آدم میسوزد هنگامی که از یک سو این معارف الهیه و این رحمت واسعه در باب معنویت را میبیند که خدا چه چیزهایی را برای آدم در نظر گرفته و چه تهیههایی برای او دیده و از سوی دیگر میبیند که انسان بعد از پنجاه سال هنوز کجا گیر کرده است و هنوز دچار چه اخلاقیاتی است؟ هنوز زن و شوهر چندین ساله با همدیگر و همسایه با همسایه، رفیق با رفیق و پدر و مادر با فرزند خود بر سر مسائل جزئی با هم دعوا دارند. آیا از این سفره نباید استفاده کرد و از این مائده الهیه نباید بهره برد؟ تمام دعواها هم از همین کوتاه فکری در زندگی است. عدهای هم هنوز واقعاً درگیر شکم و شهوتند. البته نمیگویم که غذا نخورید، و مگر امیرمؤمنان (ع) با آن مقام خود غذا نمیخورد و مگر فرزند نداشت؟ و مگر کمیل که به مقام سرّ رسیده بود غذا نمیخورد؟ نمیخواهم بگویم که بروید و در گوشهای بنشینید و با همه قطع رابطه کنید، نه، برای اولیای خدا همین دنیا خانه محبوبشان و مسجد و محراب بوده است. کمیل وقتی در کوفه راه میرفت زمین برای او مسجد بود. زمین برای امیرمؤمنان (ع) مسجد بود و قبله این مسجد هم خود حضرت حق بود. شما گمان میکنید وقتی علی (ع) نماز میخواند توجه به سنگهای مسجدالحرام داشت؟ همه عالم برای او مسجد بود و حق هم قبلهاش بود. خداوند در قرآن میگوید:[6] مالکیتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هرکجا رو کنید آنجا به سوی خداست.
بسکه از همه سو و از همه رو راه به تو |
|
به تو برگردد اگر راهروی برگردد |
بنابراین، تماشای رحمت تکوینی هم حکایتی دارد و کسانی بودهاند که حقیقت این رحمت را یافتهاند. البته ما ظاهر این مظاهر را میبینیم. خورشید و ماه و شب و روز، رحمت خدا و آیاتی از آیات او هستند. در سوره یس میفرماید: «و آیه لهم الیل نسلخ منها النهار».[7] پس شب و روز و همه موجودات و حتی علف بیابان هم رحمت و تجلی پروردگار است، اما آن حقیقتِ رحمت را اگر انسان بیابد، مدهوش میشود و آنگاه بر سر این سفره مینشیند و میگوید: "کجا کفاف دهد بادهها به مستی ما؟" و انسان دهان جانی پیدا میکند پهناورتر از تمام فلک، و دهان عقلی پهناورتر از عرش و فرش. زندگی برای اینان تمام نمیشود و مرگشان نیز اول زندگی است، وانگهی مرگ هم چه عشقی برایشان دارد و درباره آن فریاد میکشند: «اذا لا یبالی بالموت» یا میگویند: «احلی من العسل» و یا میفرمایند: «والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل الی صدر امه»[8]؛ مرگ برای من بهتر از آن است که بچه شیرخواره گرسنهای سینه مادرش را بگیرد.
هنگامی که رحمت در دایره تکوین تجلی مییابد خیمه هدایت به پا میشود و حقیقت «احسن کل شیء خلقه» نمودار میگردد. سپس همان رحمتی که در تکوین تجلی یافته، در دایره تشریع به صورت قرآن و روایات و حلال و حرام و امر و نهی تجلی پیدا میکند و اینگونه میشود که «أقم الصلاة لذکری» هموزن عرش میشود؛ یعنی همان گونه که عرش تجلی رحمت حق است، «أقم الصلاة لذکری» هم تجلی رحمت اوست.
«کتب علیکم الصیام» نیز هموزن عالم میشود و چون عالم، تجلی رحمت است، آن هم تجلی رحمت میگردد. اگر کسی نیز این تجلی را نپذیرد به خودش ضرر زده است و روز قیامت با ذلت و خواری او را به سوی جهنم میبرند. در پاسخ بهشتیها هم که از او میپرسند چرا اینگونه شدی، میگوید: «قالوا لک نک من المصلین»[9] پس، نماز آنقدر مهم است که نخواندنش باعث میشود درب بهشت به روی انسان بسته گردد و دربهای جهنم به روی او باز شود؟ بنابراین، امر به نماز وزنش مساوی با عرش است و هردوی اینها رحمت، و هردو تجلی یک ذات است.
«کتب علیکم القتال» نیز تجلی رحمت، و هموزن عالم است و وقتی رزمندهای به سوی جهاد حرکت میکند وزنش به اندازه وزن عالم میشود. اگر رحمت نبود که وجود مقدس پیامبر (ص) و علی (ع) به جهاد نمیرفتند و سیدالشهداء (ع) زن و بچهاش را به میدان جنگ نمیبرد. به او میگفتند نبر و او پافشاری میکرد و میگفت: میبرم تا اینها هم از رحمت حق نصیب ببرند. بنابراین، اوامر «کتب علکیم القتال»، «کتب علیکم الصیام»، «اقم الصلاه لذکری» و «وأمر بالعرف وانه عن المنکر» و امثال اینها همه رحمت خدا و تجلی رحمت اوست.
تجلی دیگری که از درون اجرای این رحمت درمیآید بهشت و رضایت وجود مقدس خداست. البته برای کسب بهشت و کسب رضایت خدا، اتصال عملی به رحمت تشریعی حق لازم است: پس فقط نگوییم ما عاشق خداییم و فکر کنیم که با گفتن تنها کار تمام است، نه، این تمام نیست و جواب ما را نمیدهند. اگر جواب میخواهیم شرط دارد و آن پیروی کردن است:[10] و این جواب آن عشقی است که در ظرف عمل ریخته بشود.
تا کنون بیان شد که تمام مقرراتی که در قرآن و در روایات است، اینها رحمت حق است که به یک نمونه از روایات آن نیز اشاره شد. پیامبر خدا (ص) در آن روایت فرمود: «رحم الله امرأ قدّم خیرا»؛ رحمت خدا ملک آن کسی است که خودش را به دستگاه خیر سپرده است. چنین کسی همه وجودش خیراست و هیچ شرّی ندارد.
قرآن و امیرمؤمنان (ع) این خیر بودن را بسیار عالی ترجمه کردهاند. پس رحمت خدا از آنِ کسی است که برای خیر قدم بردارد و برای هرکاری که در این عالم منفعت ذاتی دارد و نه منفعت سطحی، کوشش کند. البته ممکن است کسی قمار بازی کند و هزار تومان او هم یک میلیون شود ولی این نفع سطحی اسـت و منفعت سطحی را خدا قبول ندارد. هر کاری که منفعت عمقی دارد یعنی نفعش دنیایی و آخرتی است و برای خود شخص و برای دیگر برادرانش منفعت دارد این خیر ذاتی است.
به پایان این آیه دقت کنید که چگونه کلمه خیر در آن آمده است: [11] خود آیه خیر بودن را ترجمه میکند. این سه عمل اقامه نماز و پرداخت زکات و قرض دادن به خدا، منفعتشان هم برای خودمان و هم برای دیگران عمقی است. حداقل منفعت نماز برای دیگران این است که ذرهای از مال کسی نزد نمازگزار نمیماند و نمازگزار بدون اجازه در زمین دیگران نماز نمیخواند و لباس دیگران را هم تصاحب نمیکند و خود این بسیار ارزش دارد. زکات هم خلأهای جامعه را پر میکند.
یک روز رسول خدا (ص) به خانه امیرمؤمنان (ع) آمد و مشاهده نمود که رنگ فاطمهزهراء (س) و رنگ حسن و حسین (ع) پریده و چیزی هم برای خوردن در منزل ندارند. حضرت علی نیز (ع) از بیابان و کشاورزی آمده بود و محصول کارش هم هنوز درنیامده بود تا بفروشد و نان جوی برای زن و فرزندانش بخرد. این زن و شوهر پول هم نداشتند، اما دارای شیرینترین زندگی در این عالم بودند و در افق دیگری سیر و سلوک میکردند. آنهایی که ملکوتی زندگی میکنند چیزی از اوصاف ناسوتیان را ندارند. پایینیها، درگیر شکم و شهوت و قیود و اینگونه گرفتاریها هستند، اما بالاییها بدون قید زندگی میکنند و قیدشان فقط خداست. در اینگونه زندگیها دیگر جای دعوا نیست، بلکه جای عشق است؛ یعنی زهرا (س) اعتقادش این بود که اگر امشب شوهرم نان جوین خشک آورد، روزی ماست و میخوریم و شکر میکنیم و اگر چیزی نیاورد، با هم دعوا نداریم. این لازمه ایمان است، ولی دعواهای ما ادامه دارد تا وقتی که یکی از ما در دنیا نباشیم.
این واقعه را من بدون کم و زیاد و همانگونه که اهل سنت نقل کردهاند میگویم. امیرمؤمنان (ع) آرام با حضرت زهرا (س) خداحافظی کرد و از خانه خارج شد. در بازار مدینه عبای خود را در معرض فروش قرار داد. شخصی رسید و آن عبا را به قیمت شش درهم خرید. امیرمؤمنان (ع) خوشحال شد و حرکت کرد که برای زن و فرزندانش غذا بخرد. همان زمان شخصی را دید که در گوشهای زمزمه میکرد که: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا». حضرت بلافاصله شش درهم را به او داد و باز مثل اول شد و به خانه برگشت و قضیه را برای حضرت زهرا (س) تعریف کرد. آن حضرت هم گفت: «یا ابا الحسن وفقت و لم تزل فی خیر[12]؛ ای علی! تو مردی هستی که خدا عجیب به تو خیر داده و من هم در این چهارچوب دعا میکنم که هیچ وقت از خیر جدا نشوی». اینها یک زن و شوهر بودند که در فضای رحمت الهی میزیستند.
برادران و خواهران! قسم به جان علی (ع)، اگر تمام کره زمین را بگردید این مسائل در هیچ مکتبی جز در مکتب شیعه یافت نمیشود. موالیان شما اینگونه بودهاند. خانمهایی که هنوز یک مقدار بویی از فرهنگ غرب را دارند والله در همه عالم نمونه این خانواده الهی را نمییابند، پس بیایند و از اینها رنگ بگیرند که براستی خیر فقط در این مکتب است و بس.
حضرت علی (ع) دوباره امیدوار به فضل الهی از خانه بیرون میآید. در کوچه کسی را میبیند که میگوید: علی جان از من یک شتر باقی مانده، آیا آن را میخری؟ حضرت میفرماید که پول ندارم، اما آن شخص شتر را نسیه و به قیمت 60 دینار طلا به حضرت میدهد. در همین اثنا شخص دیگری میرسد و آن شتر را به قیمت 120 دینار طلا از حضرت میخرد. حضرت علی (ع) به خانه میآید و با خوشحالی قضیه را گزارش میدهد. سپس برای آنکه نفر اولی را پیدا کند و بدهیاش را بپردازد از خانه بیرون میآید. در بیرون خانه، پیامبر (ص) را میبیند و داستان را تعریف میکند و میگوید که الان هم در پی فرد اولی هستم که بدهیام را بپردازم. پیامبر (ص) میفرماید که ای علی جان! فروشنده اولی، جبرئیل بود و خریدار دوم هم میکائیل بود.
آری! آن دو فرشته خدا از این معامله بسیار لذت بردند که با علی(ع) ملاقات کردند؛ ملاقات با کسی که: «رحم الله امرأ قدّم خیرا». بتابراین، رحمت خدا از آنِ کسی است که همواره اقدام به خیر میکند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1]. اسراء (17): 44.
[2]. تکویر (81): 28.
[3]. شمس (91): 1-9.
[4]. بحار الانوار: 39/313 عن حلیة الأولیاء ابو نعیم اصفهانی: 1/68.
[5]. اسماء الحسنی، ملأ هادی سبزواری: 131؛ جامع الاسرار سید حیدر آملی، روضات الجنات: 6/62 عن رجال النیشابوری:
قال کمیل: یا أمیر المؤمنین ما الحقیقة؟
فقال: ما لک والحقیقة؟
قال کمیل: او لستُ صاحب سرک؟
قال: بلی ولکن یرشّح وعلیک ما یطفح منی.
قال کمیل: او مثلک یخیب سائلاً؟
فقال: الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة.
فقال کمیل: زدنی بیاناً.
قال: محو الموهوم وصحو المعلوم.
فقال زدنی بیاناً.
قال: هتک الستر لغلبة السر.
فقال زدنی بیاناً.
قال: نور یشرق من صبح الأَزل فیلوح علی هیا کل التوحید آثاره.
فقال زدنی بیاناً.
فقال اطف السراج فقد طلع الصبح.
[6]. بقره (): 115.
[7]. یس (36): 37؛ و نشانهای [از نشانههای قدرت و حکمت ما] برای آنها شب است که [پوشش] روز را از آن برمیکنیم، پس ناگاه آنان به تاریکی درآیند.
[8]. نهج البلاغه، خطبه 5.
[9]. مدثر (): 43.
[10]. نساء (4): 69؛ و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان و اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.
[11]. مزمل (73): 20؛ پروردگارت آگاه است که تو و گروهی از کسانی که با تواند، نزدیک به دو سوم شب و گاهی نیمی از آن و زمانی یک سومش را [برای عبادت و خواندن قرآن] برمیخیزد، و خدا شب و روز را [دقیق و منظم] اندازهگیری میکند، و برای او مشخص است که شما هرگز نمیتوانید [به علت کوتاهی و بلندی شب در طول سال، دو سوم و نصف و یک سوم را دقیقاً] اندازهگیری کنید، بنابر این [اندازهگیری دقیق را] بر شما بخشید؛ پس آنچه را از قرآن برای شما میسر است بخوانید. او میداند که به زودی برخی از شما بیمار میشوند، و گروهی برای به دست آوردن رزق خدا در زمین سفر میکنند، و بعضی در راه خدا میجنگند؛ نهایتاً آنچه را از آن میسر است بخوانید و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و برای جلب خشنودی خدا به نیازمندان وام نیکو بدهید و آنچه را از عمل خیر برای خود پیش میفرستید، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگترین پاداش خواهید یافت؛ و از خدا آمرزش بخواهید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
[12]. کشف الاسرار میبدی، ذیل آیه 245 بقره:.
منبع : پایگاه عرفان