اکنون آیه نوزدهم سوره انعام را ملاحظه بفرمایید که خداوند به پیامبرش میفرماید: برخیز و به مردم بگو:
)قُلْ أَيُّ شَيْ ءٍ أَكْبَـرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُم ؛ چه چیزی برای این که در حق او گواهی بدهید بالاتر است؟ بگو خدایی که شاهد میان من و شماست.
به تعبیر دیگر، چه کسی در این عالم لیاقت دارد که بزرگترین گواهی را در حق او بدهیم و چه کسی برترین است که شاهد او باشیم؟ بنابراین فقط شاهد خدا باشید؛ یعنی بیدار و بینای خدا باشید!
اگر بخواهیم به این عالم توجه کنیم و شاهد خدا و بینای حق شویم، باید چند گام برداریم:
گام اول، متابعت امر است که مؤمنان میگویند:
)وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمـَصيـر(
و گام دوم، ترک محرمات است:
)إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي (
آن چیزی را که مولای من میخواهد، من هم میخواهم. زندان میروم، تبعید میشوم و شهید هم میگردم، اما چیزی را میخواهم که مولای من میخواهد. من فقط میخواهم که شاهد و گواه خدا و محبوب مولایم باشم. من میخواهم کسی باشم که به فرموده عیسی بن مریم(ع) هر کس به من نگاه کرد بگوید به یاد خدا افتادم. آن حضرت در پاسخ کسی که پرسید با چه کسی مجالست کنیم فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا میاندازد و سخن گفتنش بر علمتان میافزاید و عملش شما را به توشهگیری برای آخرت ترغیب میکند:
مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه..
پس اعمال شما باید به گونهای باشد که هر کسی قیافه شما را دید بگوید به یاد خدا افتادم. خود پروردگار میفرماید: زیارت مؤمن، زیارت من است. به موسی میفرماید: چرا به دیدن من نیامدی؟ عرض میکند: محبوب من، من که مرتب به کوه طور میآیم. خطاب میرسد که دیدن من، زیارت مردم مؤمن و زیارت خوبان است. باز خداوند میفرماید: چرا مرا نپوشاندی؟ موسی میگوید: تو که لباس نمیخواهی و جسم نیستی، خطاب میرسد که پوشاندن مؤمن، پوشاندن من است و عیادت مؤمن نیز عیادت من است.
شما هرگز گواه شیطان نباشید! ببینید آنهایی که شاهد غرب بودهاند و آنهایی که گواه شیطان بودهاند چه چیزی نصیبشان شده است؟ پس گواه دشمن نباشید! والله قسم یک روزِ امروز ما به میلیونها سال زندگی تمام عالم میارزد با وجود بمبارانها، با شهید شدن این بچهها و جوانان، با مجروح شدن و معلول شدن آنها و با آنقدر نفس زدن تا مردن. من خودم به پروردگار میگویم که همه عشق من این است که در حال نفس زدن برای تو بمیرم، و میارزد که انسان در دعای کمیل بمیرد نه با خوردن شراب و سکته زدن قلب. آری میارزد که انسان سر منبر و پای منبر بمیرد. یک شب همینجا دعای کمیل بود. به جمله «الهى و ربّى من لى غيـرك» که رسیدیم یک مجروحی پشت سر من نشسته بود. در تاریکی دو مرتبه این ذکر را گفت و بعد از حال رفت و او را با برانکارد بردند. بعد هم فهمیدیم که همان شب از دنیا رفته بود. پس شایسته است که گواه خدا باشیم و بگذاریم خدا به ملائکه بگوید زمین را نگاه کنید که من هم نمونه دارم. شما ملائکه، شهوت و شکم ندارید، ولی زمین را با همه جاذبهها و کششهای مادیاش ببینید و نگاه کنید که من چه کسانی را دارم!
گام سوم، قناعت و گام چهارم، رضایت است:
رَضِيتُ بِاللهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِمُحَمَّدٍ(ص) نَبِيّاً وَ بِالْقُرْآنِ بَلَاغاً وَ بِعَلِيٍّ إِمَاما.
رضایت من آن است که امامم علی(ع) باشد نه آمریکا و نه رفیق بد. منظرگاه چشمم خدا باشد و آیات او، و نه قیافه نامحرمان. ای برادر و ای خواهر! نعمت را با خود منعم معامله کن و ببین که چه خبر میشود!
منبع : پایگاه عرفان