این را هم باید توجه داشت که مسأله سلطه و حاکمیت دشمن، از ناحیه قدرت فراوان دشمن نیست، بلکه به واسطۀ تقصیر و کوتاهی انسان است. آنقدر که در قرآن کریم به خود انسان حمله شده به دشمنان او حمله نشده است. در قرآن کریم یک جا ندارد که بفرماید: قُتِلَ الشِّیْطان یا قُتِلَ العَدُّو، اما دارد: قُتِلَ الانسان، چراکه میگوید مرده باد آنکس که دشمن را راه داد و درِ زندگی و حیاتش را به روی دشمن باز کرد، یعنی مرده باد آنکس که آغوشش را باز کرد و به دشمن گفت بیا که من تو را میپذیرم: )قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَه!(
پس اگر انسان جاده برای دشمن نسازد و زمینه را آماده نکند و آغوش نگشاید، شیطان قدرت ندارد به طرف انسان بیاید و بر او مسلط شود. انسان یک موجود عظیمی است که خداوند متعال در بارهاش چیزهای فراوانی فرموده است:
)وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم (
)لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم(
)إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة(
)وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها(
و چطور با این همه توان، دشمن جرات دارد به انسان شبیخون بزند؟ پس، این خود انسان است که با دشمن رفیق میشود و به او میگوید آماده هستم که به من شبیخون بزنی. این است که در قرآن کریم نمیگوید: قتل الشیطان، بلکه میفرماید: قتل الانسان.
البته همان خدایی که سختترین حملات را متوجه انسان کرده است و فرموده است: )قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَه(، همین پروردگار درباره انسانهایی که برای حمله به انسانیت او زمینه به دشمن نمیدهند، چقدر عالی حرف زده است! آیاتی که از انسان مؤمن تعریف میکند آیات عجیبی است!
بیجهت نبوده که امیرمؤمنان (ع) فرموده است که اگر خدا جلو مردن بیداران عالم را نمیگرفت، آنان در برخورد با حقایق جان میدادند و نمیتوانستند در این دنیا بمانند. آنان با یک «بارک الله»ی خدا جان میدادند. مگر تحسین و «بارک الله» خدا کم است؟ وقتی خداوند متعال به بندهاش میگوید بارک الله، این تَفضّل بسیار بزرگی است!
حضرت صادق (ع) میفرماید: اینگونه بندگان محل طوافشان فقط و فقط حریم قدس الهی است و دور هیچ چیز دیگر نگشتهاند و نمیگردند و هیچکس هم نمیتواند کاری کند که دور غیر خدا بگردند.
منبع : پایگاه عرفان