صاحب « راز آفرينش انسان » در مقاله نهم از كتاب خود مى گويد : جاى شگفتى است كه در ميان اين همه انواع مختلف حيوانى كه بر روى كره ارض ظاهر شده اند ، اعم از آن ها كه فعلاً وجود دارند ، يا آن ها كه منقرض گرديده و نابود شده اند غير از شعور حيوانى هيچ گونه قواى دماغى ديگرى مشاهده نشده است ، تا ظهور شخص انسان ، از هيچ حيوانى اثرى بر جا نمانده است كه توانسته باشد قطعه سنگى را بتراشد ، يا ارقام را تا ده بشمرد يا اصلاً معنى رقم را فهميده باشد .در گير و دار عرصه خلقت پاره اى مخلوقات به ظهور رسيده اند كه عالى ترين درجه شعور حيوانى يا هوش يا حسيّات دقيقه ديگر را از خود ظاهر ساخته اند .زنبور قرمز ، ملخ را شكار مى كند و آن را در گودالى مى اندازد و به نقطه مناسبى از بدن ملخ شروع به تخم گذارى مى كند و همين كه بچه ها از تخم درآمدند از گوشت بدن ملخ تغذيه مى كند بدون آن كه يك دفعه او را بكشد ؛ زيرا در اين صورت خود آن ها هم تلف خواهند شد .زنبور اين عمل را هر مرتبه بايد با نهايت صحّت و دقّت انجام داده باشد و الاّ نسلى به وجود نمى آيد .علم هنوز نتوانسته است توجّهى بر اين عمل بكند ، ولى با وجود اين نمى توان اين اقدام عجيب را حمل بر تصادف و اتّفاق كرد . پس از آن زنبور سوراخى در زمين مى كند و خود با نهايت خوشوقتى وارد آن شده در همانجا جان مى سپارد ، نه خود زنبور و نه اخلاف آن سر از كارى كه مى كنند در نمى آورند و نمى دانند بچه هاى آن ها پس از تولد چه مى كنند و اصلاً نمى دانند داراى فرزندى هستند ، زنبور حتّى نمى داند كه خود او به وجود آمده و زندگى كرده و مرده است .زنبوران عسل و مورچگان تشكيلاتى به وجود آورده و حكومتى براى خود ساخته اند و در دستگاه خود او نوع سرباز و كارگر و غلام و خدمتكار ، افرادى مى گمارند .در ميان يك طايفه از مورچگان رسم است كه كارگران دانه جمع مى كنند و به لانه مى آورند تا در زمستان سايرين از آن تغذيه كنند ، براى اين منظور حجره هاى مخصوص آسياب تعبيه كرده اند كه مورچگان مخصوصى كه داراى فك هاى بزرگ و قوى هستند دانه ها را در آنجا آسياب كنند و براى غذاى سايرين آماده سازند .شغل منحصر به فرد اين كارگران آسياب كردن دانه هاست و همين كه فصل پائيز فرا رسيد و دانه ها همه آسياب شد ، آن وقت مصالح عمومى اقتضا مى كند كه حتّى المقدور در مصرف آذوقه صرفه جويى شود و چون عدّه آسيابان در نسل جديد رو به افزايش مى گذارد ، به منظور همين صرفه جويى مورچگان نظامى شروع به اعدام آسيابانان مى كنند .برخى از مورچگان به سائقه طبيعى يا از روى فهم و شعور حقيقى مزارع مخصوصى ترتيب مى دهند و قارچ در آن مى كارند و به مصرف غذاى خود مى رسانند ، همين جماعت پاره اى كرم ها و شته هاى درخت را به دام آورده آن ها را اهلى مى كنند و به جاى گاو ماده و بز از آن ها استفاده مى كنند و از شيره شيرينى كه از آن ها مى دوشند تغذيه مى نمايند ، هم چنين مورچگان افرادى را اسير كرده و به نام غلام و خدمت گزار نگاه مى دارند .بعضى از مورچگان براى ساختن لانه ، اوّل برگ ها را به قطعات مرتب مى بُرند و كارگران آن قطعات را به جاى خود نگاه مى دارند و بعد براى آن كه آن ها را به هم متّصل سازند ، اطفال خود را در حالى كه هنوز به صورت تخم هستند مثل دوك پشم ريسى از ميان اين برگ ها مى گذرانند و با لعابى كه از تن اين اطفال خارج مى شود ، گوشه برگ ها را بهم مى دوزند ، بدين ترتيب بچه مورچه ، ناكام از توليد پيله در اطراف بدن خود ، محروم مى ماند ولى در عوض نفع اجتماع را ملحوظ كرده و به جامعه خود خدمتى مى كند .چطور مى توان باور كرد كه اتم ها و ذرات بيجان كه وجود مورچه را تشكيل مى دهند قادر به اجراى اين همه عمليات غامض و عجيب باشند و آيا نبايد گفت عقلى و شعورى در ميان هست كه آن ها را به چنين كارهايى وامى دارد ؟! آرى ، عقل آن ها خدا است و خود آن ها از عقل بى بهره اند ، ولى از ميان جانوران تنها انسان است كه رشد قواى دماغى او به حدّى رسيده كه مى تواند تعقّل و استدلال كند ، [ و هموست كه لياقت دارا شدن عقل را به او عطا كردند .
منبع : بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموزاستاد حسین انصاریان