فارسی
چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 21 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 11
71% این مطلب را پسندیده اند

جوانی که در مسجد چرت می زد!

جوانی که در مسجد چرت می زد!

رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى زد و سر به زير داشت، رنگش زرد شده بود و تنش لاغر و ديده هايش به گودى نشسته بود.

به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول اللّه در حال يقين.

 

رسول خدا صلى الله عليه و آله از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقت و علامتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ جواب داد: يقين من آن است كه مرا در غم فرو برده و شبم را به بى خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمّل تشنگى واداشته، جانم از دنيا و آنچه در اوست به تنگ آمده و روى گردان شده تا جايى كه مى بينم عرش خداوندم براى حساب برپاست و همه مردم بر آن محشورند و من در ميان آنانم، گويا مى نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اند و با يكديگر در تعارف و به پشتى ها تكيه زده اند و گويا مى نگرم دوزخيان را كه زير شكنجهايند و فرياد مى كنند! خيال مى كنى من الآن لغزه آتش دوزخ را مى شنوم كه در گوشم مى گردد و مى چرخد.

 

رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: اين بنده اى است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن كرده. سپس فرمود: اى جوان! آنچه دارى از آن با شدت نگهدارى كن.

سپس جوان گفت: يا رسول اللّه! دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت بنوشم، پيامبر صلى الله عليه و آله برايش دعا كرد، چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ ها پس از نه تن شهيد شد و او نفر دهم بود .

 

برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
0
71% (نفر 11)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزش احياى فرهنگ اهل بيت‏
زكات بدن‏
داستان پر از نكته جنگ بدر
ثروت خدا داده و دانش فراوان
بالاترين كوشش‏
حكايت مريضى امام حسين عليه السلام و عرب بيابان ...
حكايتى از بلاى پول‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
عيسى و گناهكار
دنیای بی ارزش

بیشترین بازدید این مجموعه

حكايتى از بلاى پول‏
حكايت مريضى امام حسين عليه السلام و عرب بيابان ...
داستان پر از نكته جنگ بدر
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
درجه اهل معرفت‏
از شدت خوشحالى خنديدم‏
دنیای بی ارزش
اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^