فارسی
يكشنبه 10 تير 1403 - الاحد 22 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

درمان گری با قرآن، ص: 41

حياط هشتی داشت و در اين هشتی، يك حوض كوچك بود كه يك پاشوره داشت كه آب حوض در آن پاشوره می ريخت و از آن جا به حياط می رفت. در حياط خانه ايشان، درخت خرمالو بود؛ درخت انجير بود؛ درخت انار بود؛ چندگونه درخت ميوه در حياط بود. آن زمان، يخ هايی كه مردم می فروختند، يخ های كارخانه های يخسازی متعلق به دولت بود. يكی از آن كارخانه ها هم در جنوب شهر بود كه من ديده بودم. يخ های ديگر، يخ يخچالی بود كه هنوز هم آثار آن يخچال ها، نزديكی های خيابان هفده شهريور و دولاب هستند. معمولًا مرحوم خرازی يخ يخچالی می خريد كه متعلّق به مردم بود؛ يعنی اول زمستان، مردم در اين يخچال ها آب می انداختند و اين ها يخ می زد، خروار خروار. تا آخر تابستان، با تيشه اين يخ ها را می كندند و كيلويی می فروختند. خادم ايشان و كارگرشان، موظف بود يخ يخچالی بخرد؛ يخ هايی را كه مالكش مردم بودند. يك روز مرحوم خرازی برای ناهار به خانه می آيد و هوا هم خيلی گرم بود، ايشان می بينند يك نصف قالب يخِ بغل حوض است




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^