فارسی
يكشنبه 09 ارديبهشت 1403 - الاحد 18 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توبه آغوش رحمت - بحث ششم - قسمت اول (متن کامل +عناوین)

 

آراسته شدن به زيبايى و زدودن زشتى

منظورم از دو عنوان زيبايى و زشتى، زيبايى و زشتى باطنى و معنوى و اخلاقى و عملى است.

آن انسانى كه با قلم اراده و اختيار، و شناخت و معرفت، حقايق الهيه را كه عبارت از حسنات اخلاقى است، و واقعيات عمليه را كه عبارت از احكام پروردگار عالم است بر صفحه ى باطن و ظاهر خود نقاشى مى كند، و آن نقش را با روغن ايمان جلا مى دهد و از آفات و حوادث حفظ مى نمايد، سيرتى فوق العاده زيبا، و صورتى شايسته و آراسته پيدا مى كند.

حقايق الهيه يا حسنات اخلاقى جلوه هاى اسما و صفات، و واقعيات عمليه جلوه هاى اراده و خواست حضرت حق است، و به همين خاطر نقش آنها در سيرت و صورت، انسان را در مملكت مصر وجود همچون يوسف جلوه مى دهد، و او را معشوق خريداران بى شمارى در دنيا و آخرت مى نمايد.

اما آن انسانى كه با قلم اراده و اختيار، جهل و غفلت، و كبر و خودپسندى، سيئات اخلاقى و اعمال ناروا را بر صفحه ى وجود خويش نقش مى زند، و آن نقش را با ادامه دادن گناه پابرجا مى نمايد، و بيش از پيش خود را در معرض خسارت و هلاكت ابدى قرار مى دهد، سيرتى فوق العاده زشت و صورتى تاريك و ظلمانى پيدا مى كند.

سيئات اخلاقى و اعمال زشت و زيانبار، انعكاسى از حالات ابليس و نمونه اى از حركات شيطانى است، و به همين جهت نقش آنها در سيرت و صورت، انسان را تجسمى از شيطان نشان مى دهد، و وى را مورد نفرت خدا و فرشتگان و پاكان مى سازد، و خوارى دنيا و عذاب آخرت را براى او فراهم مى نمايد.

در زمينه ى زيباييها و زشتى هاى معنوى لازم است نظرى به آيات قرآن مجيد و روايات و اخبار وارده از رسول خدا و امامان بزرگوار عليهم السلام بيندازيم، باشد كه پس از آشنايى با حقايق الهيه و معارف عرشيه آراسته به آن حقايق شويم و توبه و انابه ى خود را به فرموده ى قرآن مجيد با اصلاح باطن و ظاهر خود كامل نماييم:

«وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» «1».

آنان كه به آيات ما ايمان دارند هرگاه نزد تو آيند به آنان بگو: بر شما سلام، پروردگارتان رحمت را بر خودش واجب نموده، هركس از شما كار بدى از روى نادانى نموده، سپس بعد از آن توبه نمايد و در مقام اصلاح خود برآيد، خداوند آمرزنده و مهربان است.

 

اهل هدايت و فلاح

«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ* أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2».

______________________________
(1)- انعام (6): 54.

(2)- بقره (2): 3- 5.

1- ايمان به غيب 2- اقامه ى نماز 3- صدقه و اداى حقوق مالى

4- ايمان به قرآن و كتب نازل شده ى پيش از قرآن 5- يقين به آخرت.

 

ايمان به غيب

سلسله امورى هستند كه از دسترس حواس ظاهر خارجند، و چون حواس به آنها راهى ندارد از آنها تعبير به غيب شده.

غيب عبارت از واقعياتى است كه با ديده ى عقل و قلب قابل ادراك است، و بيان مصاديق آن كه عبارت از خدا، فرشتگان، برزخ، روز محشر، حساب و ميزان، و بهشت و جهنم است به عهده ى انبيا و كتب آسمانى و امامان معصوم است.

ايمان به اين حقايق باعث طهارت باطن، تصفيه ى روح، تزكيه ى نفس، آرامش روانى، اطمينان قلب و مقيد شدن اعضا و جوارح به دستورات خداوند و پيامبر و اهل بيت است.

ايمان به غيب عامل تقوا، موجب ظهور عدالت در انسان، علت شكوفا شدن تمام استعدادها، باعث رشد و كمال و زمينه ساز جانشينى و خلافت انسان از حضرت حق است.

كتاب خدا، قرآن مجيد كه احسن حديث، و اصدق قول، و رساترين پند و موعظه است، و در سلامت و صحت و استحكام و وحى بودن آن هيچ شك و ترديدى راه ندارد، و با ارايه ى دلايل گوناگونى در سوره هاى خود وحى بودنش را از جانب حق ثابت مى كند، و راه هرگونه شكى را به روى هر انسانى مى بندد، در قسمت قابل توجهى از آيات خود، مسأله ى غيب را با تمام مصاديقش مطرح مى نمايد، و به دنبال آن آيات الهيه، رسول بزرگ اسلام و امامان معصوم هم روايات بسيار مهمى صادر نموده اند كه توجه به اين مجموعه ى عظيم از معارف، زمينه ساز يقين و ايمان به غيب است.

 

خدا

قرآن مجيد خداوند مهربان را بانى و به وجود آورنده ى هستى، و همه ى موجودات آفرينش معرفى مى كند، و تمام انسانها را به عبادت و فرمانبردارى از حضرت او دعوت مى نمايد، و شريك قرار دادن براى او، و سخن گفتن از ضد و ند و كفو را در كنار او محصول غفلت و جهل و انكار حقيقت دانسته، و چيزى را غير او مطرح كردن خلاف وجدان و فطرت به حساب آورده و بشر را به تفكر و انديشه ى صحيح در رابطه با صاحب هستى تشويق نموده و با دلايل فطرى و عقلى و طبيعى و علمى هر عاملى را در به وجود آوردن هستى جز خدا مردود دانسته، و به جمله ى: «خود به خود به وجود آمدن اشيا» را كه جمله اى است پوچ و بى معنى و بى دليل، خنده ى مسخره كرده و آن را دور از منطق علمى و عقل سليم دانسته، و خلاصه با آيات شريفه اش به علاج بيمارى غفلت و جهل بشر اقدام نموده، و پرده ى اوهام و خيالات و شك و ترديد را با بيدار كردن فطرت و تحريك وجدان، از جلوى چشم عقل و ديد قلب انسان كنار زده، و خدا را با بينات و دلايل نشان داده، و به اين معنا توجه داده كه حقيقت در آيينه ى هستى از خورشيد وسط روز تابناك تر است، و نسبت به وجود مقدس حق هيچ شك و ترديدى وجود ندارد:

«... أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ...» «1».

آيا در خدايى كه آفريننده ى آسمانها و زمين است شكى هست؟ خداوند شما را

______________________________
(1)- ابراهيم (14): 10.

دعوت مى كند تا گناهانتان را در معرض آمرزش قرار دهد!

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ* الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «1».

اى مردم! پروردگارتان را عبادت كنيد، پروردگارى كه آفريننده ى شما و پيشينيان شماست، باشد كه اهل تقوا شويد.

پروردگارى كه زمين را براى شما گستراند، و آسمان را برافراشت و از عالم بالا براى شما باران نازل كرد، و به سبب آن ميوه ها را براى روزى شما بيرون آورد، بنابراين براى خداوند مثل و مانند قرار ندهيد، در حالى كه مى دانيد او را مثل و مانندى نيست.

آرى، او شما و پيشينيان شما را آفريد و آسمانها را بنا كرد، و زمين را فرش زندگى شما قرار داد و باران نازل نمود، و بوسيله ى آن انواع ميوه ها را روزى شما كرد، اگر اين همه عجايب و شگفتى ها كار او نيست پس كار كيست؟

اگر مى گوييد علت اين همه عجايب خلقت، تصادف است، دليل متقن و منطقى و عقلى شما چيست؟ اگر مى گوييد خود به خود به وجود آمده اند كه اشيا هستى قبل از به وجود آمدن وجود نداشتند تا خود را به وجود بياورند، علاوه بر اين چيزى كه موجود است معنا ندارد خود را به وجود بياورد، بنابراين معلوم است كه ناظمى آگاه، و عالمى توانا، و بصيرى خبير به نام اللَّه موجودات را به وجود آورده، و اين نظام محكم و مستحكم را بنا نهاده، و بر انسان واجب و فرض است كه از او فرمان ببرد، و به بندگى و عبادت او اقدام نمايد، تا به اوج پاكى و كمال و تقوا و پرهيزگارى برسد:

______________________________
(1)- بقره (2): 21- 22.

«اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» «1».

مفضل بن عمر كوفى مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند:

نخستين دليل بر وجود خداوند، نظم و ترتيب اين جهان است كه هر چيزى بدون هيچ گونه نقص به بهترين صورت در جاى خاص خود قرار گرفت و همچون سرايى منظم همه چيز در آن آماده شده.

زمين مانند فرش براى مخلوقات گسترده شده، و بر فراز آن ستارگان چون چراغهاى پرنورى آويخته به نظر مى رسد، در دل كوهها و تپه ها جواهرات گرانبها اندوخته، و در هر چيزى مصلحتى نهان ساخته، اينها و مانند آن را در اختيار انسان گذاشته، علاوه انواع گياهان و حيوانات را براى او به وجود آورده تا بتواند زندگى آسوده اى را برپا كند.

اين نظم و ترتيب جهان كه هر چيز بدون ذره اى نقص در محل مخصوص خود قرار گرفته، بزرگترين دليل است بر اينكه اين جهان از روى حكمت آفريده شده، و علاوه بر اين بستگى كاملى كه ميان مخلوقات عرصه گاه هستى است و همه به هم مربوط و محتاجند دليل است كه آفريننده ى همه يكى است، آفريننده اى كه ميان تمام موجودات الفت برقرار كرده و آنها را به يكديگر مربوط و نيازمند نموده است!

مفضل مى گويد: در روز سومى كه براى شنيدن بحث شيرين خداشناسى خدمت امام ششم رسيدم حضرت فرمودند: امروز در آفرينش آفتاب و ماه و ستارگان براى تو سخن مى گويم:

مفضل! رنگ آسمان كبود به نظر مى رسد تا ديده ى انسان را كه همواره به آن

______________________________
(1)- بقره (2): 21.

مى افتد رنجه نسازد، زيرا رنگ كبود گذشته از اينكه چشم را آزار نمى رساند براى تقويت آن هم مفيد است.

اگر آفتاب طلوع نمى كرد و روز به وجود نمى آمد، تمام امور دنيا مختل مى شد، مردم قدرت پرداختن به امور زندگى و مرتب كردن كارهاى خود را نداشتند و زندگى و حيات براى آنان بدون نور و روشنايى لذت نداشت، اين حقيقتى است كه از آفتاب روشنتر است.

اگر آفتاب غروب نمى كرد و شب به وجود نمى آمد، مردم نمى توانستند آرامش يابند و رفع خستگى كنند، و نيروى هاضمه مشغول هضم غذا، و رساندن مواد غذايى به اعضا نمى شد.

اگر هميشه روز بود حرص، مردم را پيوسته تحريك به فعاليت و كار مى كرد، و زمينه ى كاهش بدنهاى آنان را فراهم مى ساخت، زيرا بسيارى از مردم به اندازه اى به اندوختن ثروت حريصند كه اگر تاريكى شب مانع نگردد، قرار نمى گيرند و آنقدر كار مى كنند تا خود را از كار بيندازند!

و اگر شب نمى شد زمين در برابر حرارت و گرماى آفتاب به اندازه اى گرم مى شد كه تمام جانداران و نباتات از بين مى رفتند.

به اين خاطر خداوند خورشيد را مانند چراغى قرار داده كه گاهى براى اهل خانه روشن مى كنند تا نيازهاى خود را برطرف نمايند، و گاهى آن را خاموش مى سازند تا استراحت نمايند! پس نور و تاريكى كه ضد يكديگرند هر دو براى نظام جهان و انتظام احوال انسانها آفريده شده.

اى مفضل! انديشه كن كه چگونه با پست و بلند شدن آفتاب، فصول چهارگانه به وجود مى آيد تا حيوانات رشد و نمو كنند و به كمال مطلوب خود برسند.

همچنين فكر كن در اندازه ى شب و روز كه چگونه براى مصلحت بندگان در بيشتر مناطق آباد زمين، مدت هر كدام از پانزده ساعت تجاوز نمى نمايد. اگر مقدار روز صد ساعت يا دويست ساعت مى شد هر آينه جانداران و نباتات از بين مى رفتند.

اما جانداران به خاطر اينكه در چنين روز طولانى قرار داشتند به ناچار از كثرت فعاليت هلاك مى شدند، اما نباتات بر اثر حرارت خورشيد مى خشكيدند!

و نيز اگر شب صد ساعت يا دويست ساعت بود، جانداران در اين مدت از طلب معاش باز مى ماندند و از گرسنگى به هلاكت مى رسيدند، و حرارت نباتات كم مى شد و در نتيجه فاسد مى گشتند، چنانكه بعضى از گياهان اگر در جايى برويد كه آفتاب به آن نتابد از ميان مى رود.

در زمستان حرارت در باطن درختان و نباتات پنهان مى شود تا ماده ى ميوه در آنها پديد آيد، و به سبب سرما ابر و باران در هوا به وجود مى آيد، و بدن حيوانات محكم مى گردد، و در بهار مواد اشجار و نباتات به حركت مى آيد و كم كم آشكار مى گردد، گلها و شكوفه ها مى رويند، و حيوانات براى فرزند به هم رساندن به حركت مى آيند، و در تابستان به سبب شدت گرما ميوه ها پخته مى شود، و رطوبت زيادى بدن حيوانات تحليل مى رود و رطوبت روى زمين كم مى شود تا مردم بتوانند ساختمان و كارهاى ديگر خود را به آسانى انجام دهند، در پاييز هوا صاف مى گردد تا بيماريها برطرف و بدنها سالم شود، اگر كسى بخواهد فوايد اين چهار فصل را بيان كند سخن به درازا مى كشد!

در كيفيت تابش خورشيد انديشه كن كه خداوند به صورتى قرار داده تا همه جاى زمين از نور آن استفاده كند، اگر طلوع و غروبى براى خورشيد نبود، بسيارى از جهات از نور آن بهره مند نمى شدند، كوهها و ديوارها و سقفها مانع از تابش آن مى گشتند، چون خداوند مى خواست همه جاى زمين از نور خورشيد استفاده كند، تابش آن را طورى مرتب نمود كه اگر جايى در اول روز از نور آفتاب به واسطه ى كوه و ديوار نتواند استفاده كند در آخر روز از نور آن بهره مند گردد، يا اگر در آخر روز خورشيد بر آن نتابد، در ابتداى روز از تابش آن استفاده نمايد، پس هيچ جايى نمى ماند كه بهره ى خود را از خورشيد نبرد، زهى منعمى كه نور خورشيد را بر همه ى ساكنان زمين از جماد و نبات و جاندار قسمت كرده، و هيچ يك را بى بهره نگذاشته.

اگر يك سال يا كمتر خورشيد بر زمين نمى تابيد حال اهل زمين چه مى شد؟

آيا ممكن بود به زندگى خود ادامه دهند؟

در تاريك بودن شب براى انسان منافعى است، او را وادار به استراحت مى كند، ولى چون در شب هم گاهى نيازمند به روشنايى است، و بسيارند كسانى كه بواسطه ى تنگى وقت يا شدت گرماى روز مجبورند شب كار كنند، و نيز مسافرين كه در شب حركت مى كنند احتياج به روشنايى دارند، خداوند حكيم ماه و ستارگان را قرار داد تا با نورافشانى خود وسيله ى آسايش خلق او گردند، و با حركات منظم خود راه را به مسافرين نشان دهند، و مسافرين و كشتى نشينان را از خطر گم شدن رهايى بخشند.

ستارگان بر دو قسم اند، ستارگان ثابت كه وضع آنها نسبت به يكديگر تغيير نمى نمايد، و ستارگان سيّار كه از برجى به برج ديگر حركت مى كنند، و از خط سيرى كه دارند كمترين انحرافى پيدا نمى كنند، و حركت آنها دو قسم است:

يكى حركت عمومى كه آن حركت شبانه روزى و از مشرق به مغرب است، ديگر حركتى است كه مخصوص به هر كدام از آنهاست، و از مغرب به مشرق مى باشد، مثل مورچه اى كه روى سنگ آسيا به طرف چپ حركت كند، و آسيا آن را به جانب راست حركت دهد، پس مورچه دو حركت دارد، يكى با اراده كه از پيش روى خود حركت مى كند، و يكى به اجبار كه آسيا آن را به پس مى گرداند، آيا اينكه ستارگان بعضى ثابت و بعضى سيارند و با نظم حركت مى كنند جز به تدبير خداوندى حكيم ممكن است؟ اگر تدبير مدبر حكيمى نبود بايد يا همه ساكن باشند يا همه متحرك، و در صورتى هم كه همه داراى حركت باشند اين نظم و ترتيب صحيح از كجا در آنها پيدا مى شد؟

حركت ستارگان آنقدر سريع است كه در فكر نمى گنجد، و نور آنها به قدرى شديد است كه هيچ چشمى تاب تحمل آن را ندارد، خداوند فاصله ى آنها را از ما به اندازه اى زياد قرار داده كه حركتشان را درك نكنيم، و هم نورشان به ديدگان ما آسيب وارد نكند، اگر با سرعتى كه دارند به ما نزديك بودند، بواسطه ى شدت نورشان به چشم ما چنان صدمه مى زدند كه كور مى شد، چنانكه موقعى كه برقها پى در پى مى زند، ترس آن است كه چشم آسيب ببيند، و نيز اگر عده اى در اطاقى باشند كه چراغهاى زياد در آن روشن كرده باشند، و به سرعت چراغها را دور ايشان بگردانند حيران و از خود بى خود مى گردند.

اى مفضل! اگر بخواهند با چرخى از چاه آب بكشند و باغى را آبيارى كنند، ساختمان و وضع چاه و وسايل آبكشى آن بايد طورى منظم و از روى قاعده باشد كه بتواند مرتب و به قدر كافى آب به باغ برساند، اگر كسى چنين چرخى را ببيند، آيا ممكن است فكر كند خود به خود به وجود آمده، و كسى آن را نساخته و منظم نكرده است، بديهى است كه عقل سليم از ديدن آن فورى متوجه مى شود كه انسان ماهر و باهوشى چرخ را به آن ترتيب صحيح درست كرده است، وقتى از ديدن يك چرخ براى آب كشيدن كه يك امر كوچكى است فوراً انسان متوجه سازنده ى آن مى شود، چگونه ممكن است از ديدن اين همه ستارگان ثابت و سيار و گردش منظم شب و روز و فصول چهارگانه ى سال كه بدون هيچ خلل و اشكالى همواره ادامه پيدا مى كند، و كمترين انحراف و درنگى در كار آنها پيدا نمى شود، انسان به خالق حكيم و آفريننده ى اين همه موجودات بزرگ و عجيب آگاه نشود «1»؟

عربى به محضر رسول خدا آمد و عرضه داشت: غرائب دانش را به من بياموز، حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: در رابطه با رأس دانش چه كردى تا از غرائبش بخواهى؟! گفت: اى رسول خدا! رأس دانش چيست؟ فرمودند: شناخت خدا، آن هم حقّ شناخت، گفت: حقّ شناخت كدام است؟ فرمودند: او را بدون مثل و مانند و شبيه بدانى و اينكه حضرت او واحد، احد، ظاهر، باطن، اول، آخر، و بدون كفو و نظير است و اين است حقّ معرفت «2».

در همه ى قرآن توجه به حقيقت ثابت دايمى است كه آن حقيقت اصل جهان، و آفريننده و نگهدارنده ى جهان است، و نسبت به حواس آدميان غيب ناميده مى شود، و همه ى موجودات فانى و او باقى است، و همه ى موجودات داراى آغاز و انجامند و او را آغاز و انجامى نيست.

در همه ى سوره ها و آيه هاى قرآن نام آن حقيقت كه در زبان قرآن اللَّه ناميده مى شود همواره مكرر مى گردد، و تمام حوادث و مخلوقات را منتسب به آن ذات واحد قهار مى كند.

هر اندازه عوالم بيشترى را تركيب و به هم ضميمه كنيم و تحت مطالعه قرار دهيم باز ملاحظه مى كنيم:

مجموع آنها درست مانند يك عالم كوچك از نظام واحدى پيروى مى كنند تا

______________________________
(1)- توحيد مفضل: 39؛ بحار الأنوار: 3/ 57، باب 4، حديث 1.

(2)- جاء أعرابي إلى النبي صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رسول اللَّه! علمني من غرائب العلم. قال: ما صنعت في رأس العلم حتى تسأل عن غرائبه. قال الرجل: ما رأس العلم يا رسول اللَّه؟ قال: معرفة اللَّه حق معرفته. قال الأعرابي: وما معرفة اللَّه حق معرفته؟ قال: تعرفه بلا مثل ولا شبه ولا ند، وأنه واحد أحد ظاهر باطن أول آخر لا كفو له ولا نظير. فذلك حق معرفته.

توحيد صدوق: 284، حديث 5؛ بحار الأنوار: 3/ 269، باب 10، حديث 4.

آنجا كه اگر تمام اين جهان پهناور، يعنى آن مقدار كه علوم بشرى به كمك وسايل مختلف علمى از قبيل تلسكوپهاى عظيم نجومى و رصدخانه هاى دقيق، پرده از روى آن برداشته بررسى كنيم، همان نظم و قوانين منظمى كه در يك جهان كوچك ديده مى شود در آن مشاهده خواهد شد، و از طرف ديگر هر قدر اين عوالم را از هم جدا كرده و تجزيه نماييم تا به جزء بسيار كوچكى مانند «مولكول» برسيم باز مى بينيم چيزى از آن نظم جهان بزرگ كم ندارد، با اينكه هر يك از اين موجودات با ديگرى از نظر ذات و حكم و شخص مغايرت دارد.

خلاصه اينكه مجموع عالم يك موجود است و يك تدبير و نظم دايم بر آن حكومت دارد، و تمامى اجزا و ذرات آن با آن همه اختلافى كه با يكديگر دارند، مسخر اين نظام واحدند.

«وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ» «1».

همه ى موجودات خاضع و سر به فرمان خداوند قيومند.

از اين بيان نتيجه گرفته مى شود كه خداوند و به وجود آورنده و اداره كننده ى اين دستگاه عظيم و حيرت آور يكى است.

«وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ» «2».

 

فرشتگان

قرآن مجيد در نزديك به نود آيه از فرشتگان سخن به ميان آورده.

قرآن مجيد دشمن فرشته را كافر قلمداد كرده، و كافر به ملائكه را دچار گمراهى بعيد دانسته.

«مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ

______________________________
(1)- طه (20): 111.

(2)- بقره (2): 163.

لِلْكافِرِينَ» «1».

كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و انبيا و جبريل و ميكال است كافر مى باشد، همانا خداوند دشمن كافران است.

«وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً» «2».

كسى كه به خداوند و فرشتگان و كتب الهى، و رسولان حق، و روز قيامت كفر بورزد، هر آينه گمراه شده، گمراهى دور و بعيد.

در خطبه ى اول نهج البلاغه سه مسأله درباره ى فرشتگان مطرح است:

مسأله ى يكم- كيفيت فعاليت و عبادت فرشتگان:

سجده، ركوع، صف كشيدن، تسبيح، امين وحى بودن، زبانهايى براى پيامبران، فعاليت در اجراى قضا و امر الهى، نگهبانى بندگان، نگهبانى درهاى بهشت و دوزخ.

مسأله ى دوم- مشخصات وجودى گروههاى فرشتگان مانند: گسترشى به طول و عرض زمين و آسمانها.

مسأله ى سوم- وضع درونى فرشتگان:

خسته نمى شوند، نمى خوابند، عقول آنها دچار سهو نمى شود، فراموشى راهى به آنها ندارد، در برابر خداوند توهّم تصوير ندارند، صفات مخلوقات را به خداوند نسبت نمى دهند، خدا را محدود در مكانها نمى كنند و با مثل و نظير به او اشاره نمى نمايند «3».

آرى، فرشتگان از مصاديق غيب جهان هستى مى باشند، و بيان وضع آنها به

______________________________
(1)- بقره (2): 98.

(2)- نساء (4): 136.

(3)- شرح نهج البلاغه ى جعفرى: 2/ 123.

عهده ى قرآن مجيد و روايات است، و با توجه به رابطه اى كه با حيات انسان دارند، بخصوص نگاشتن كتاب عمل انسان، و حفظ كوشش ها و زحمات و سخنان مثبت و منفى آدميان، و مأموريت آنان در گرفتن جان بشر به وقت مرگ، و موكل بودنشان بر عذاب اهل كفر، عقيده به آنان داراى آثار مثبتى در زندگى انسان است، و اعتقاد به اين موجودات نورانى و مأموران الهى، از زيباييهاى معنوى است.

 

برزخ

عرصه گاهى كه فاصله ى بين دنيا و آخرت است در منطق قرآن مجيد، برزخ نامگذارى شده.

آنان كه از دنيا مى روند ابتدا وارد برزخ مى شوند، و در آنجا بر اساس عقايد و اعمال و اخلاقشان حياتى خاص دارند، حياتى كه نه مانند حيات دنيا و نه مانند حيات آخرت است.

«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «1».

تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد، (در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مى بيند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار مى رود، گويى سرنوشت دردناك خويش را با چشم مى بيند، عمر و سرمايه هاى از دست رفته، و كوتاهيهايى را كه در گذشته كرده، و گناهانى كه مرتكب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مى كند، اينجاست كه فرياد او بلند مى شود) و مى گويد: اى پروردگار من! مرا باز

______________________________
(1)- مؤمنون (23): 99- 100.

گردان! شايد گذشته ى خود را جبران نمايم و عمل صالحى در برابر آنچه ترك كردم به جا آورم.

اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه ى بازگشتى را به هيچ كس، نه نيكوكار و نه بدكار نمى دهد به او چنين پاسخ داده مى شود: نه، هرگز راه بازگشتى وجود ندارد، اين سخنى است كه او به زبان مى گويد، سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى برنخاسته، اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات، و هر قاتلى به وقت ديدن چوبه ى دار مى گويد، و هر زمان امواج بلا فرو نشيند باز همان برنامه ى سابق خود را ادامه مى دهد.

در پايان آيه اشاره ى بسيار كوتاه و پرمعنى به جهان اسرارآميز برزخ كرده مى گويد: در پشت سر آنها تا روزى كه برانگيخته مى شوند برزخى وجود دارد.

واژه ى برزخ در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شى ء حائل شود، و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد برزخ گفته شده است، و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته برزخ گفته اند.

دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به عالم قبر و يا عالم ارواح مى شود از طريق ادلّه ى نقليه است، آيات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنا دارد.

آيه ى شريفه ى «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، ظاهر در وجود چنين عالمى است.

از آياتى كه صريحاً وجود چنين جهانى را اثبات مى كند آيات مربوط به حيات شهيدان است مانند:

«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» «1».

گمان مكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

نه تنها در مورد شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره ى كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز به وجود برزخ صريحاً در آيه ى 46 سوره ى مؤمن اشاره شده:

«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» «2».

فرعون و يارانش هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گيرند و به هنگامى كه روز قيامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود: آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد.

در كتابهاى معروف شيعه و غير شيعه روايات فراوانى است كه با تعبيرات مختلف و كاملًا متفاوت، از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى كه ميان اين جهان و جهان آخرت قرار دارد سخن مى گويد: در نهج البلاغه آمده است: اميرالمؤمنين عليه السلام هنگام بازگشت از جنگ صفين وقتى نزديك كوفه كنار قبرستانى كه بيرون دروازه قرار داشت رسيد، رو به سوى قبرها كرد و چنين گفت:

اى ساكنان خانه هاى وحشتناك و مكانهاى خالى و قبرهاى تاريك، اى خاك نشينان، اى غريبان، اى تنهايان، اى وحشت زدگان، شما در اين راه بر ما پيشى گرفتيد، و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد، اگر از اخبار دنيا بپرسيد به شما

______________________________
(1)- آل عمران (3): 169.

(2)- غافر (40): 46.

مى گويم: خانه هايتان را ديگران ساكن شدند، همسرانتان به نكاح ديگران درآمدند و اموالتان تقسيم شد، اينها خبرهايى است كه نزد ماست، نزد شما چه خبر؟

آنگاه رو به يارانش كردند و فرمودند: اگر به آنها اجازه ى سخن گفتن داده شود، حتماً به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه براى اين سفر پرهيزكارى و تقواست «1».

از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده:

انَّ الْقَبْرَ امّا رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ، اوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النّيرانِ «2».

قبر يا باغى است از باغهاى بهشت، يا گودالى از گودالهاى جهنم.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده:

البَرْزَخُ الْقَبْرُ، وَهُوَ الثَّوابُ وَالْعِقابُ بَيْنَ الدُّنْيا وَالْآخِرَةُ... وَاللّهِ مَا نَخافُ عَلَيْكُم الَّا الْبَرْزَخَ «3».

برزخ همان عالم قبر است كه پاداش و كيفر ميان دنيا و آخرت است، به خدا قسم ما بر شما نمى ترسيم مگر از برزخ.

راوى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: برزخ چيست؟ امام فرمودند:

القَبْرُ مُنْذُ حينِ مَوْتِهِ الى يَوْمِ القِيامَةِ «4».

______________________________
(1)- قال عليه السلام وقد رجع من صفين فأشرف على القبور بظاهر الكوفة: يا أهل الديار الموحشة والمحال المقفرة والقبور المظلمة! يا أهل التربة! يا أهل الغربة! يا أهل الوحدة! يا أهل الوحشة! أنتم لنا فرط سابق، ونحن لكم تبع لاحق؛ أما الدور فقد سكنت؛ وأما الأزواج فقد نكحت؛ وأما الأموال فقد قسمت؛ هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم؟ ثم التفت إلى أصحابه فقال: أما لو أذن لهم في الكلام لأخبروكم: أن خير الزاد التقوى.

نهج البلاغه: 785، حكمت 130؛ بحار الأنوار: 32/ 619، باب 12، حديث 488.

(2)- نور الثقلين: 2/ 553.

(3)- نور الثقلين: 2/ 553؛ بحار الأنوار: 6/ 218، باب 8، حديث 12.

(4)- كافى: 3/ 243، باب ما ينطق به موضع القبر، حديث 3؛ نور الثقلين: 2/ 554.

قبر از زمان مرگ تا روز قيامت است.

در كتاب شريف كافى از حضرت صادق عليه السلام روايت شده:

فى حُجُراتٍ فِى الجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعامِها، وَيَشْرَبُونَ مِنْ شَرابِها، وَيَقولُونَ: رَبَّنا اقِمْ لَنَا السَّاعَةَ، وَانْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا «1».

ارواح مردم مؤمن پس از مرگ در حجره هايى از بهشت قرار دارند، از غذاهاى بهشتى مى خورند، و از نوشيدنيهايش مى نوشند و مى گويند: پروردگارا! هرچه زودتر قيامت را برپا كن، و به وعده هايى كه به ما داده اى وفا فرما.

اعتقاد به برزخ كه در صريح آيات قرآن و روايات مطرح است از زيباييهاى معنوى است كه با توجه به وضع نيكان و بدكاران در عالم برزخ، آثار مفيدى در حيات انسان دارد، و مايه اى براى ظهور تقوا و پاكى در ظاهر و باطن است.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ويژگى دوم مومن: صبر
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
صدق صادقین - جلسه دهم
حقيقت چهارم: روزه، اعلان محبت واقعى به خداوند
قرآن و اهل‌بیت، یاری‌گر انسان در مسیر توحید
اعدام شيخ فضل الله نوري
انسان دور از حق، هيزم نسوز جهنم
نور حسین(ع) در خلقت
خدمت و عبادت پنهانى
زيان پرخورى‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره یوسف (ع) - جلسه اول
پند شيخ ابوالحسن خرقانى به سلطان محمود
لالايى جبرئيل براى امام حسين(ع)
نمونه‏هايى از زنان تاريخ اسلام‏
باز شدن چشم عقل در متقين
اعدام شيخ فضل الله نوري
توحید (1) - جلسه هجدهم – (متن کامل + عناوین)
حكايتي دربارة كظم غيظ
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ سوم محرّم/ پاییز ...
نور حسین(ع) در خلقت

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^