در روايت است كه شخصى به خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد و گفت:
يابن رسول اللّه! من رييس شهربانى زمان هارون را در شهر بغداد، در ماه رمضان، در حال سلامت كامل، ديدم كه هنگام ظهر غذا مى خورد. به او گفتم: تو كه معذور نيستى، پس چرا روزه ات را مى خورى؟ جواب داد: من به دستور هارون، در يك شب، شصت نفر از سن شانزده، هفده ساله تا هشتاد ساله، از بچه هاى فاطمه عليها السلام را اعدام كردم. آخرين نفر كه پيرمردى با محاسن سفيد بود، با گريه به من گفت: برو كه خدا تو را نيامرزد. ما شصت نفر را فقط به جرم اين كه بچه هاى فاطمه عليها السلام هستند؛ كشتيم. من مى دانستم كه آن كار بسيار زشت است و اين ها بى گناه كشته مى شوند، اما اين كار را كردم، حالا مى خواهى خدا مرا بيامرزد؟
منبع : پایگاه عرفان