جنب اول طراح، اين است كه بينايى و بينش او به تمام جوانب حيات بشر باشد؛ يعنى او بايد در محدود بشريت، نسبت به تمام جوانب روابط انسان با عالم، بينايى داشته باشد. كسى كه مى خواهد طرح قانون جهانى بدهد، بايد بينشى مافوق جهان و مافوق انسان داشته باشد تا بتواند در هنگام طرح قانون به همه انسان ها بنگرد، و هم چنين بتواند روابط انسان ها را با آفرينش ببيند.
جنبه دوم اين طراح، آن است كه شخص قانونگذار بايد قانونگذارى باشد كه از جميع اغراض شخصى، شهوانى، هوايى، مادى، منطقه اى و طبيعى دور باشد.
به راستى، غير از خدا چه كسى مى تواند اين جنبه ها را داشته باشد؟ اگر انسان تنها آفريده شده بود، قانونى فردى بر او حاكم مى شد و او مثل گوزن در بيابان مى گشت، و يا مثل خرس در جنگل، و يا مثل شتر وحشى در بيابان، امّا بنى آدم مرتبط به يكديگر آفريده شده اند. شما انسانيد و فردى كه در آمريكا زندگى مى كند، انسان است؛ كسى هم كه در شوروى هست، انسان است؛ فردى هم كه در آفريقا هست، انسان است. شما نبايد گرسنه باشيد؛ چون انسان هستيد؛ آفريقايى هم نبايد گرسنه باشد؛ چون انسان است؛ بنگلادشى نبايد گرسنه باشد؛ چون انسان است. عالَم متعلّق به انسان است، و انسان متعلّق به عالَم؛ عالَم با بشر رابطه دارد و بشر هم با بشر ديگر رابطه دارد.
منبع : پایگاه عرفان