
بىوفايى اهل دنيا
مادر شخص ثروتمندى كه خيلى ثروت داشت ، مرده بود . به يكى از دوستان من تلفن زد و او كه شخص باخيرى بود و در امور خير فعاليت خوبى داشت ، با من تماس گرفت كه به خانه همين شخص ثروتمند بيا ، امر واجبى هست.
من رفتم . خانهاى كاخ مانند بود . مرا درون اتاقى برد ، گفت : اينجا اتاق مادر من است و اين كسى كه روى تخت افتاده ، مادر من است . تكان نمىخورد و حرف نمىزند ، ببين حال مادرم چگونه است .
من رفتم ، ديدم چند ساعت است كه مرده ، گفتم : مادر شما مرده است . گفت : من بايد چه كنم ؟ گفتم : بايد به قوم و خويشها خبر بدهى كه بيايند ، بعد تلفن بزنى كه آمبولانس بيايد ، بعد او را ببرند .
گفت : من كه در چارچوب اين كارها نيستم و نمىخواهم اقوام را ناراحت كنم ، تو اگر آشنا دارى ، تلفن بزن آمبولانس بيايد و او را ببرد ، هر مقدار خرج آن باشد ، من مىدهم . شما كارهاى دفن او را انجام دهيد . حتى دنبال مادرش نيامد و كفن آن مادر را نيز خود كارگران قبرستان پوشاندند .
تو عريان به دنيا آمدى و با يك پيراهن از دنيا مىروى . شاعرى راجع به قبرستان خيلى زيبا مىگويد :
خوش هواى سالمى دارد ديار نيستى
ساكنانش جمله يكتا پيرهن خوابيدهاند
ساكنان قبرستان ، از شاه و وزير و تاجر و ملك التجار و مرجع تقليد و مدير كل ، تا فقيرترين افراد ، همه با يك پيراهن - كفن - هستند . جاى عجيبى است .
بابا طاهر مىگويد :
به قبرستان گذر كردم كم و بيش
بديدم قبر دولتمند و درويش
نه درويش بى كفن در خاك رفته
نه دولتمند برده از يك كفن بيش
درويش ؛ يعنى فقير ، ندار و تهيدست . منظور اين درويشهاى اصطلاحى نيست .
اول كه لخت و عريان آمدى ، در آخر نيز با يكتا پيراهن مىروى ، اين همه ثروت بين ولادت و مرگ را كه نمىتوانى خودت بخورى ، پس آن را به فرمان پروردگار به تهيدست ، از كار افتاده ، ور شكسته ، آبرودار بزرگوارى كه حقوق ماهيانهاش كم است ، اما عيالوار است و مخارج مكفى ندارد ، كمك كن .
اى انسان ! محبت ،لطف و رقّت قلب داشته باش . اين حرفها را به قارون مىگفتند . چقدر خوب بود كه با موعظه ، با آيات تورات و با دلسوزى دلسوزان ادب مىشد ، اما به جاى اين كه ادب شود ، غرور نشان داد .
قرآن مجيد مىگويد :
قارون به حضرت موسى عليه السلام و هارون و مؤمنان مىگفت :
» قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِى «
من اين ثروت را با سواد ، علم و دانش خودم به دست آوردهام . به خدا و شما چه مربوط است كه به من مىگوييد : احسان كن .
اين حرف نسبت به پروردگار كه مالك همه اموال است ، كمال بىادبى است . خدا محبت كرده و اين اموال را به تو عنايت كرده . تو چرا تا اين حد بىتربيتى مىكنى ؟
بيدار و تأديب نشد . قرآن مجيد مىگويد :
» فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ «
تا وقتى كه به زمين گفتم : دهان باز كن، او و آن كاخ پر از ثروتش را فرو ببر .
اين همان عذاب استيصال است كه هيچ كس نمىتواند در برابر آن كارى كند . استيصال ؛ يعنى بند - طنابى - كه نمىشود باز كرد . او و خانه و تمام اموالش را زمين به اذن خدا فرو برد . زمانى كه داشت فرو مىرفت ، بيدار و ادب شد ، اما ديگر دير شده بود . به زمين فرو رفت و از آن طرف سر از دوزخ درآورد .
اين همان است كه امام سجاد عليه السلام مىفرمايد :
» الهى لا تؤدبنى بعقوبتك «
اما چقدر زيبا است كه انسان با قرآن ، با موعظه دلسوزانه انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام بيدار شود :
مرد بايد كه گيرد اندر گوش
وز نبشت است پند بر ديوار
× × ×
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
اينها موارد بيدارى است .