امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
حريص دچار هفت آفت است كه نجاتش از هر يك از آن آفات در نهايت صعوبت و دشوارى است:
1- فكر وانديشه و نقشه و حيله براى جمع كردن اضافه تر از نياز و مقرّرى كه اين گونه فكر، آفت آخرت است و نسبت به دنياى انسان نفع و سودى ندارد، چرا كه زائد بر قسمت، آن هم از كسى كه با خدا معامله ندارد، قابل انتفاع نيست و غير زحمت و رياضت و بار سنگين آخرت، چيزى بر آن مترتب نيست!
2- همّ و غم و هيجان كه محصول حرص بر تحصيل دنياست و اين همّ و غم زاييده عدم رضايت انسان به قسمت الهى است و اين آفتى است كه از درون و برون هم چو خوره انسان را مى خورد!
3- رنج و زحمت كه جز به وسيله مرگ از آن راحت نمى شود.
4- ترس از دست رفتن جمع شده كه مورث ترس ديگر است. به اين صورت كه حريص مى ترسد چه شود و به كه بدهد و از كه بستاند، تا تلف نشود و در سرمايه قصورى راه نيابد و حاصل هر خوفى نيست، مگر افتادن در خوف ديگر، مثل طلبى كه از كسى دارد، تا وصول نشده است خوف دارد كه آن كس شايد بميرد و مالش بسوزد و بعد از وصول خوف آن دارد كه مبادا به چنگ سارقى افتد، يا آفتى به او رسد، غرض اين كه حريص مالدار، مانند ماردار هرگز از خوف و ترس فارغ نيست و از تشويش و اضطراب نسبت به ثروتى كه جمع كرده خالى نيست.
5- حزنى كه اكثر اوقات عيش را بر او مكدّر كند و در خوشى و راحت او نقص بيندازد.
6- حسابى كه هرگز از آن فارغ نيست، چنان كه ديگران در حساب عمر و طاعت و گناه و وضع آخرت خود هستند، او در حساب مال است و گرفتار غصه و عذاب كه چند شده و به كجا رسيده، يا حساب ماه و سال كى منقضى شود تا تن خواه و طلب ها وصول گردد و البته نتيجه اين حساب، عذاب درون و زحمت برون و محصولش حسرت وقت مرگ و زحمت در برزخ و آتش در قيامت است.
7- مفسده عظيمه ديگر حرص، عقاب الهى است كه حريص را از آن گريز و فرارى نيست، چرا كه حريص در به دست آوردن گناهكار و در نگاه داشتن مال، مجرم است و چه بسيار كه ثروت دنيا، حريص را به انواع محرمات و ارتكاب گناهان دچار كرده و اين محرّمات و معاصى، در قيامت مورث عذاب سخت الهى است.
راستى، چه بدبخت و بيچاره اند آنان كه دچار مرض حرص مال و جاهند و چه خوشبخت و سعادتمند آنان كه در حرص ملاقات و لقاى حضرت رب العزه هستند.
آنان ذكرشان مال مال و اينان گفتار قلب و جان و زبانشان يار يار است!
ما گدايان خيل سلطانيم |
شهر بند هواى جانانيم |
|
بنده را نام خويشتن نبود |
هر چه ما را لقب نهند آنيم |
|
گر برانند و گر ببخشايند |
ره بجاى دگر نمى دانيم |
|
چون دلارام مى زند شمشير |
سر ببازيم و رخ نگردانيم |
|
دوستان در هواى صبحت يار |
زر فشانند و ما سر افشانيم |
|
اى خداوند عقل و دانش و راى |
عيب ما را مكن كه نادانيم |
|
هر گلى نو كه در جهان آيد |
ما به عشقش هزار دستانيم |
|
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند |
ما تماشا كنان بستانيم |
|
تو به سيماى شخص مى نگرى |
ما در آثار صنع يزدانيم |
|
هر چه گفتيم جز حكايت دوست |
در همه عمر از آن پشيمانيم |
|
سعديا بى وجود صحبت يار |
همه عالم به هيچ نستانيم |
|
ترك جان عزيز بتوان گفت |
ترك يار عزيز نتوانيم |
|
منبع : پایگاه عرفان