انبيا و ائمه عليهم السلام مى گفتند: ما بهشت نمى خواهيم، از جهنم تو هم وحشتى نداريم، مولاى ما! مزد ما را فقط رضايت خودت از ما قرار بده. تو از ما راضى باش، كه همه چيز ما تو هستى.
البته آن ديگر بُعد عشقى قضيه است، از بُعد مادى و بدنى و اين حرفها گذشته است:
«فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربّى صبرت على عذابك، فكيف اصبر على فراقك»
مگر جهنم تو هفت طبقه نيست؟ على عليه السلام را آنجا ببر حبس كن!
دست و پايش را ببند و در طبقات جهنم جا بده، من رنجيده نمى شوم، اما اعلام جدايى از من نكن، من طاقت جدايى و فراق تو را ندارم.
روز قيامت مرا نياورى به ملت نشان بدهى كه من از اين ناراضى هستم. اين از هفت طبقه جهنم تو براى من سخت تر است.
اين بُعد عشق مجازى مسأله است. ببين آنجا چه خبر است!
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من وقتى مى ميرم، خبر همه كارهايتان مرتب در برزخ به من داده مى شود. وقتى گناهانتان را مى بينم، نمى گذارم دلم بسوزد، فقط به پروردگار مى گويم: مولاى من! اين ها را ببخش! عفوشان كن! و وقتى كارهاى خوبتان را مى بينم، شما را دعا مى كنم.
حالا شما در فكرتان اين عشق را تبديل به عشق حقيقى كنيد:
عشق مجازى به حقيقت قوى است
جذبه صورت كشش معنوى است
ما كه در اين آتش سوزنده ايم
كشته عشقيم و به او زنده ايم
منبع : پایگاه عرفان