قصه پندآموز مجادله نقاشان رومى و چينى را نشنيده ايد كه هر دسته مدعى شدند كه ما هنرمندتريم.
امير مملكت براى امتحان به هر دسته اطاقى داد كه نقاشى كنند، تا از روى كار آن ها قضاوت شود.
اين دو اطاق مقابل و رو به روى يكديگر بودند، دو دسته مزبور مشغول كار شدند.
نقاشان چينى هر روز انواع و اقسام رنگ ها، از امير مى گرفتند و نقاشى مى كردند، ولى نقاشان رومى در به روى خود بسته بودند و به هيچ رنگى توسل نجستند و فقط ديوار را صيقل مى زدند. چون روز موعود و زمان امتحان فرا رسيد، امير حاضر شد. نقاشى چينى ها را ديد، ولى بهتر از آن عكس هاى تصاويرى بود كه روميها بر ديوارهاى صيقل خورده و صاف شده پديدار ساخته بودند.
مولانا در اين زمينه مى گويد:
روميان آن عارفانند اى پسر |
نى ز تكرار و كتاب و نى هنر |
|
ليك صيقل كرده اند آن سينه ها |
پاك از آز و حرص و بخل و كينه ها |
|
اهل صيقل رسته انداز بوى و رنگ |
دمى بينند خوبى بى درنگ |
|
نقش و قشر و علم را بگذاشتند |
رايت عين اليقين افراشتند |
|
منبع : پایگاه عرفان