اراك، مسجد سيـد محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
قرآن مجيد تمام امور ظاهر و باطن عالم و حيات موجودات را در دايرة تصرف و فرمانروايي وجود مقدس حق ميداند.[1]
بر اساس اين آيات، حکيم و عارف کم نظير شيعه در قرن سيزدهم، حاج ملا هادي سبزواري[2] در ابتداي کتاب منظومة غرر الفرائد خويش با خداوند مهربان، چنين مناجات ميکند:
«يا واهب العقل لک المحامد»[3]
اي عطاکنندة عقل به انسان! عقلي که قيمتيترين گوهر هستي است.
عقل در كلام امام صادق (علیه السلام)
عقلي که امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: با کمک و به نورانيت او، انسان، بندة خدا ميشود و به وسيلة او بهشت ابدي را به دست ميآورد.[4] اين عقلي است که وقتي از اهل دوزخ ميپرسند چرا به جهنم آمديد، جواب ميدهند:
(وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ)[5]
عقل را به کار نگرفتيم. غذاي عقل را براي عقل که گوش دادن به معارف الاهي بود؛ فراهم نكرديم. با معطل گذاشتن عقل و بستن گوش به روي معارف الاهي، اهل دوزخ شديم.
عقل در كلام امام كاظم (علیه السلام)
موسي بن جعفر (علیه السلام) ميفرمايد: جايگاه عقل در وجود شما، جايگاه انبيا و ائمه: در بيرون از وجود شما است.[6] آدمي حقي را که ميشنود اگر مقداري فکر کند و جوانب حق را بسنجد، تسليم حق ميشود. کسانی که ميشنوند و با شتاب رد ميکنند، حق عقل را ادا نميكنند.
امام صادق (علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايد: در قيامت، پاداش اعمال شما را که ميخواهند محاسبه کنند، با ظرفيت عقل شما ميسنجند.[7]
«يا واهب العقل لك المحامد»
اي بخشندة عقل، هر چه حمد در اين عالم هست، ويژه تو است. هماني که خودت در سورة مبارک حمد گفتي:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ)[8]
تمام حمدها و ستايشها ويژة تو است. چرا که همة زيباييها، همة غيب و شهود و خيرها از تو صادر شده است. هيچ شري از تو صدور نيافته، چون خلأ، نقص و کمبودي در تو نيست. علت شر، يا جهل است يا نقص يا رذيلت؛ ولي تو وجود مقدسي هستي که جامع همة کمالاتي؛ پس هر چه از تو صادر شود، خير است، و شری نداري.
بنابراين هر چه ستايش در اين عالم انجام بگيرد، ويژة تو است. ديگران نيازمند به تواند و فقيرند. اگر از کسي به دلیل خوبيهايش تعريف ميکنند، او در خوبيهايش استقلالي ندارد؛ جلوة خوبيهاي تو است که از افق وجود او طلوع کرده است. پس همة ستايشها ويژة تو است.
«الي جنابک انتهي المقاصد»
هر چه در اين عالم است، به تو برميگردد. چرا که تمام آفرينش و تمام موجودات، مسافر به جانب تو هستند. چون تکيهگاه و حقيقت همه، تو هستي.
«بنور وجهه استنار کل شيء»
تمام موجودات عالم، از نور ذات تو بهره ميگيرند. هستي و حياتشان از توست.
«وعند نور وجهه سواه فيء»
تمام موجودات عالم، در کنار نور تو، يک ساية کمرنگ هستند.
من زخود هست و بودي ندارم من ز خـود ربح و سودي ندارم
مـن که از خـود نمودي ندارم بيخـودانه چسـان خود نمـايم
رانـــده از خـــود ماننـد آدم چون سليمان ز کف داده خـاتم
نزد اصحاب کهف از سگي کم چيستم کيستـم ننــگ عـالم[9]
چطوري بگويم من هستم. هستيِ من که از من نيست؛ سود و ضرر نیز از من نيست.
(ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ)[10]
تمام سودي که به تو ميرسد از خداست.
انسان، آينة حقنما
انسان، گل سرسبد موجودات است؛ چه برسد به موجوداتي که از نظر جايگاه، بعد از او قرار دارند. گل سرسبد موجودات، يک سايه است. بود او نیز نمود و سايه است. اگر انسان، توحيدي شود و اين وجود نمودي و سايهاي، به پروردگار ربط پيدا کند، فقير ميشود؛ و به تدريج، اين فقر به غناي الاهي تبديل ميشود. آن وقت پروردگار تا قيامت انسان را در كنار توحيد قرار ميدهد. «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله»؛ اول نبوت و رسالت را نميگويد. نخست «عبده» سپس «رسوله»؛ کار به آنجا ميرسد که:
«علي مع الحق و الحق مع علي و الحق يدور حيثما دار علي»[11]
وقتي حضرت علي اکبر (علیه السلام) خواست به سوي ميدان حركت كند، تمام زنان و دختران محرم، دور او حلقه زدند. حرفهايي با علي اکبر زدند. حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) ديدند، خانمهاي بنيهاشم راه را بستهاند، حضرت به زنان و دختران و عمهها گفتند: او را رها کنيد و راه را باز کنيد:
«فانه ممسوس في الله»[12]
اکبر من محو جمال حق شده است. اين، فضاي توحيد، خودشناسي و جهانشناسي است. كسي در اين عالم، فرمانروايي ندارد. كسي در اين عالم در ماهيت خود، اثري در اين عالم ندارد.
(قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ)[13]
كفايت خداوند در حيات عالم
پروردگار به ما چه ميفرمايد:
(كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً)[14]
در کارگزاري حيات موجودات عالم، وجود من بس است؛ نيازي به کس ديگر نيست.
در آية ديگر ميفرمايد:
(كَفى بِاللَّهِ حَسيباً)[15]
همة حسابگريها در اختيار من است. حساب زندگيتان را به کسي ندهيد.
در آية ديگر ميفرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا)[16]
دفاعكنندة مردم مؤمن، من هستم. شما دفاعگري غير از من نداريد.
و نيز ميفرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى )[17]
دانه و هسته را در دل زمين، فقط خدا ميشکافد؛ کار زمين و آب و خورشيد نيست. اينها همه ابزار هستند. آنها به هدايت من، دانه و هسته را ميشکافند. بعد هم دانه، به هدايت من حرکت ميکند. يک دانه گندم را تبديل به هفتصد تا ميکنم.
و نيز ميفرمايد:
(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ)[18]
يک روزي همه خاک بوديد، زماني هم حتي خاک نبوديد:
(هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً)[19]
هيچ چيزي نبوديد که قابل ذکر باشيد. خاک هم نبوديد. ولي من از اين خاک مرده، شما را به وجود آوردم.
دانشمندان امروز ميگويند مغز هر کسي قدرت حفظ کردن 40 ميليون صفحه کتاب علمي را دارد. با این وصف از چه کسي اطاعت کنم؟ عمرم را هزينه چه کسي کنم؟ چه کسي برايم کاری کرده است؟!
خداوند يک مقدار پوست روي بدن انسان کشيده که در هر سانتيمتر 5 هزار دکمة عصبي قرار داده تا ما زبري و نرمي و گرما و سرما را حس کنيم. اگر گرما و سرما را حس نميکرديم، تاکنون مرده بوديم. چون سرماي 30 درجه زير صفر را حس نميکرديم و منجمد ميشديم. يا در گرماي 50 درجه گرمازده ميشديم و ميمرديم.
هزار گونه هادي فقط در ظاهر ما قرار داده که ما را براي انواع احساسها هدايت کند. چقدر کارگر آماده به خدمت در وجود ما قرار داده که ما ضرر نبينيم؟
(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَي)
از زنده هم مرده بيرون ميآورد. اين است كه خداوند بعد از تذکر به دانه و هسته و بعد از اين تذکر که زنده را از مرده بيرون ميآورم، ميفرمايد:
(ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ)[20]
شما را کجا ميبرند؟ به عبادت چه کسي ميبرند؟ حالا كه ميخواهند شما را ببرند، شما چرا ميرويد؟
امام حسين (علیه السلام) چراغ هدايت
يکي از نعمتهاي بزرگ خدا به انسان، وجود مقدس حضرت ابي عبدالله الحسين (علیه السلام) است.
(فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ) يعني از در خانة حسين من کجا ميرويد؟ اگر چشم و قلبتان را از حسين من تخليه کردند، به جاي آن چه ميخواهند بگذارند؟ حالا حق نعمت وجود انبيا و ائمه اطهار:، نعمت قرآن کريم، نعمت ايمان، دين، نماز، عبادت، شب و روز، درياها و کوهها را چگونه ادا كنيم؟
انتشار خوبيها
حضرت علي (علیه السلام) ميفرمايد:
«کم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته»[21]
همة وجود علي صدق است. میفرماید چقدر خوبي از من بين مردم پخش کردي که اصلاً من شايستهاش نبودم. در حق من چه کار کردي! هيچ کس حقایق بين من و تو را نمیداند. تو که ميداني پروندة من چيست؛ اما چه ارزشهايي از من پخش کردي و مردم چه احترامي ميگذارند و چه تعريفهايي ميکنند. ميگويند: گره به کار ما افتاده، شما دعا کنيد اين گره باز ميشود. واقعاً ما اين هستيم؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: تو ما را اين طوري بين مردم نشان دادي. اين يک رشته محبت خداست.
بـر در کعبـه سائلي ديـدم که همي گفت و ميگريستي خش[22]
مـينگويم کـه طاعتـم بپـذيـر قلـم عفــو بـر گنــاهم کـش[23]
اين اوج مهرباني خدا است. اوج مهرباني پروردگار اين است که در قرآن به پيامبر خود ميفرمايد: چه در زمان حيات و چه بعد از مرگ، خدا به او واجب کرده که امت تو گاهي دچار گناه ميشوند. تو براي آنها توبه کن، من آنها را ميآمرزم. تو از من طلب مغفرت کن تا من آنها را ببخشم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) اشاره به آيات سوره حديد/ 3؛ آل عمران/ 189؛ و زخرف/ 85.
[2]) شرح حال ايشان در كتاب حلال و حرام مالي، جلسة 28 آمده است.
[3]) مطلع منظومه غررالفرائد حاج ملاهادي سبزواري چنين است:
يـا واهب العقـل لك المحامد الـى جنـابك انتهى المقـاصد
يا من هـو اختـفى لفرط نوره الظـاهر البـاطن فـى ظهـوره
بنور وجهـه استنار كل شيئى و عند نـور وجهه سواه فيىء
ثم على النبى هــادى الامـة و آلــه الغــر صلــوة جمـة
ثـم العبـد الاثيـم الهــادى لا زال مهـديـا الــى الرشـاد
يقـول هــاؤم اقــرؤا كتـابيه منظومتى لسقم جهلـة شـافية
نظمتها فى الحكمة التى سمت فى الذكر بالخير الكثير سميت
لاقـت برسـم بمـداد النــور فى صفحات من خدود الحور
ابحـارهـا مشحـونة من درر بستـانهــا موشــح بالــزهر
سميتهــا بـالغـرر الفــرائـد دعت فيهــا عقــد العقائــد
فها انا الخائض فى المقصـود بعـون ربـى واجـب الوجـود
ازمـة الامـور طـرا بيــده و الكـل مستمـدة مـن مـدده
[4]) الكافي، 1/11، كتاب العقل والجهل، حديث 3: «مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ قُلْتُ لَهُ منْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ.»
الكافي، 1/25، كتاب العقل والجهل، حديث 22: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7: قَالَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ.»
بحارالأنوار، 1/98، باب 2، حديث 12: «قَالَ الصَّادِقُ7 خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ مِنْ أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْعِلْمِ وَ الْقُدْرَةِ وَ النُّورِ وَ الْمَشِيَّةِ بِالْأَمْرِ فَجَعَلَهُ قَائِماً بِالْعِلْمِ دَائِماً فِي الْمَلَكُوتِ.»
بحارالأنوار، 1/107، باب 4، حديث 3: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ مَكْنُونٍ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ الَّذِي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ فَجَعَلَ الْعِلْمَ نَفْسَهُ وَ الْفَهْمَ رُوحَهُ وَ الزُّهْـدَ رَأْسَهُ وَ الْحَيَـاءَ عَيْنَيْهِ وَ الحِكْمَةَ لِسَانَـهُ وَ الرَّأْفَةَ هَمَّهُ وَ الرَّحْمَةَ قَلْبَهُ ثُمَّ حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَةِ أَشْيَاءَ بِالْيَقِينِ وَ الْإِيمَانِ وَ الصِّدْقِ وَ السَّكِينَةِ وَ الْإِخْلَاصِ وَ الرِّفْقِ وَ الْعَطِيَّةِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّسْلِيمِ وَ الشُّكْرِ.»
[5]) ملك/ 10: «و مى گويند: اگر ما [دعوت سعادت بخش آنان را] شنيده بوديم، يا [در حقايقى كه براى ما آوردند] تعقّل كرده بوديم، در ميان اهل آتش سوزان نبوديم.»
[6]) الكافي، 1/15، كتاب العقل و الجهل، ذيل حديث 12: «قَالَ أَبُوالْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ7 يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْانبيا وَ الْأَئِمَّةُ: وَ أَمَّا الْبَاطِنَة فالعقل.»
بحارالأنوار، 1/154، باب 4، ذيل حديث 29: «وَصِيَّةُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ7 لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ صِفَتُهُ لِلْعَقْلِ قَالَ7: يَا هِشَامُ مَا قُسِمَ بَيْنَ الْعِبَادِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا عَاقِلًا حَتَّى يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ جَهْدِ الْمُجْتَهِدِينَ وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرِيضَةً مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ.»
[7]) الكافي، 1/11، كتاب العقل والجهل، حديث 8: «مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَاأَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ.»
الكافي، 1/12، كتاب العقل و الجهل، حديث 9: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالٍ فَانْظُرُوا فِي حُسْنِ عَقْلِهِ فَإِنَّمَا يُجَازَى بِعَقْلِهِ.»
بحارالأنوار، 1/106، باب 3، حديث 3: «أَبِي جَعْفَرٍ7: قَالَ إِنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا.»
مجمع البيان، 10/487: «أن النبي9: قال إن الرجل ليكون من أهل الجهاد و من أهل الصلاة و الصيام و ممن يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر و ما يجزي يوم القيامة إلا على قدر عقله.»
[8]) فاتحه/ 1: «همه ستايش ها، ويژه خدا، مالك و مربّى جهانيان است.»
[9]) ميرزا حبيب الله مجتهد خراساني.
[10]) نساء/ 79: « [اى انسان!] آنچه از نيكى به تو مى رسد، از سوى خداست.»
[11]) إعلام الورى، 159 باب دوم؛ و بحارالأنوار، 29/38، باب 57، ذيل حديث 1: «النَّبِيِّ9 عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ الْحَقُّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ عَلِيٌّ.»
[12]) معالي السبطين، محمد مهدى حائري، 1/416: «قال المرحوم الشيخ جعفر التستري7: إن الحسين7 في مصيبة ولده قد احتضر و أشرف على الموت ثلاث مرَّات الأولى: لمَّا برز علي الأكبر و استأذن أباه فأذن له، و ألبسه الدرع و السلاح، و أركبه على العقاب، قال رضي الله عنه: فلمَّا تجلَّى وجه طلعته من أفق العقاب، و استولت يده و قدمه على العنان و الركاب، خرجن النساء و أحدقن به فأخذت عمَّاته و أخواته بعنانه و ركابه، و منعنه من العزيمة، فعند ذلك تغيَّر حال الحسين7 بحيث أشرف على الموت، و صاح بنسائه و عياله، دعنه فإنه ممسوس في الله و مقتول في سبيل الله، ثم أخذ بيده و أخرجه من بينهن، فنظر إليه نظر آيس منه... .»
[13]) انعام/ 91: «بگو: [فقط در همة امورم] خدا نه غير او؛ سپس آنان را رها كن.»
[14]) نساء/ 81: «و كارساز بودنِ خدا [نسبت به امور بندگان] بس است.»
[15]) نساء/ 6: «و خدا براى محاسبه بس است.»
[16]) حج/ 38: «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع مى كند.»
[17]) انعام/ 95: «بى ترديد خدا شكافندة دانه و هسته است.»
[18]) انعام/ 95: «زنده را از مرده بيرون مى آورد.»
[19]) انسان/ 1: «آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود؟»
[20]) انعام/ 95: «زنده را از مرده بيرون مى آورد، و بيرون آورنده مرده از زنده است. اين Û
Ü است خدا، پس چگونه شما را [از حق] به سوى باطل بازمى گردانند؟»
[21]) مصباح المتهجد، 844 (دعاى كميل).
[22]) خش: خوش.
[23]) سعدي شيرازي.
منبع : پایگاه عرفان