در کتاب «رجال کشّي» آمده است که ابن ابيعمير را به دستور هارون به زندان انداختند. روز محاکمه، قاضي به او گفت: امور مخفيانه موسي بن جعفر (ع) و روابطش را با شهرها و كساني که پول برايش ميآورند و يا برايش کار ميکنند به ما معرفي کن! ابن ابيعمير گفت: من نميدانم. در حياط زندان دو تا درخت نزديک يكديگر بودند. قاضي گفت: پاهاي او را با طناب به اين دو درخت ببنديد، عريان سرازيرش کنيد، هزار عدد تازيانه خاردار به بدنش بزنيد.
او را عريان کردند. هر تازيانۀ خارداري که به بدنش ميزدند؛ پوست و گوشت را بلند ميکرد؛ و تازيانۀ ديگري که ميزدند، روي اين زخمها ميآمد. يک کسي ميشمرد و يکي هم از سر تا پا به اين بدن صد تازيانه ميزد. قاضي هم نگاه ميکرد. قاضي که بايد مجري عدالت باشد، بندۀ طاغوت است. قاضي که بايد حافظ مال و جان مردم باشد، خائن است. چون بندۀ طاغوت است، چون اسير معبود باطل است؛ چون عقلش ساکن است.
بعد از تحمّل صد تازيانه، قاضي گفت: او اگر ميدانست، ميگفت. مگر يک بدن چقدر تحمل دارد. پس او را آزاد کردند. زماني که آزادش کردند، تمام سرمايه او را شهرباني هارون غارت کرده بود.
دو ساعت بعد از آزادي يکي از بدهکارها پول به او داد. ابن ابيعمير نگرفت. گفت: تو كه به من بدهكار هستي آيا اين پول از منافع کاسبي تو است؟ گفت: نه. ارث به تو رسيده؟ گفت: نه. گفت: هديه به تو دادهاند؟ گفت: نه. گفت: از کجا آوردي؟ گفت: تو كه آزاد شدي، همه چيزت را غارت كردهاند. امروز خانهام را فروختم و اين پول خانۀ من است. گفت: برو خانه را پس بگير. امام صادق (ص) فرموده است، خانه از قرض مستثني است؛ خانه بايد براي خانواده بماند. اگر اين پول را بگيرم، جواب خدا را نميتوانم بدهم. اين اهل توحيد است.
منبع : پایگاه عرفان