
توحید (2) - جلسه بیست و ششم – (متن کامل + عناوین)
تفاوت بين اهل توحيد و اهل طاغوت
اراك، مسجـد سيــد دهة اول صفر 1378
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
تفاوت بين اهل توحيد و اهل طاغوت
کلام در تفاوت ميان اهل توحيد و اهل طاغوت و شرک و هواپرستي بود.
قرآن مجيد بخش عمدهاي از آيات را به اين دو محور، اختصاص داده است. يكي از آياتي که در اين زمينه انتخاب کردهام، آيات سورۀ مبارک فاطر است كه ميفرمايد:
(وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصير)[1]
بينايان و کوردلان در هيچ شأني از شؤون حيات باطن اخلاق و عمل، يكسان نيستند. در پايان آياتي که در اين زمينه است، ميفرمايد:
ارزش علم و معرفت به خدا
در اين آيات دو نکتۀ بسيار مهم قرار دارد که پيش از رسيدن به آنها روايت کمنظيري از وجود مبارک اميرالمؤمنين (ع) نقل شد كه امام ميفرمايد:
«ان هذا العلم و الادب ثمن نفسک»[3]
ارزش وجود انسان در سايۀ دو حقيقت آشكار ميشود؛ اگر از اين دو حقيقت خالي باشد، هيچ ارزشي ندارد. اگر بخواهيد بدانيد آناني که در پيشگاه پروردگار ابداً ارزشي ندارند، چگونهاند، به این آيه بنگرید که ميفرمايد:
(فَلانُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْنا)[4]
من براي گروهي، در قيامت ترازوي سنجش به کار نميگيرم، چون هيچ ارزشي ندارند؛ بلكه بياعتبارند و هيزمي براي آتش دوزخ هستند.
(فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا)[5]
اما قرآن کريم برای کسانی که اهل ارزش هستند، چه مقاماتي بيان ميکند.
سلام، پاداش صابران در دنيا
پروردگار در سورۀ مبارک رعد به ارزشها اشاره ميكنند و ميفرمايد آنان وقتي وارد قيامت ميشوند:
(وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب * سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ)[6]
فرشتگان رحمت خدا به آنان سلام ميکنند. اين سلام، سلام لفظي و معمولي مردم دنيا به همديگر نيست. اين سلام به معناي اعلام قطعي دائمي و امنيت از جانب پروردگار به وسيلۀ فرشتگان به آنها است.[7]
يکي از ملاکهاي ارزشي را به آنها ميگويند(بِما صَبَرْتُمْ)؛ شما انسانهايي بوديد که در دنيا شهوت و آرزو داشتيد، ولي در برابر کششهاي ضد خدا و آرزوهاي غلط و شهوات حرام و خواستههاي غيرمنطقي تسليم نشديد. اين ارزش شما است.
در سورۀ مبارک يس ميفرمايد: وقتي آنان وارد بهشت شدند و در جايگاه خودشان قرار گرفتند و روي تختها نشستند و به تکيهگاههاي خداساخته تکيه دادند، صداي وجود مقدس پروردگار را ميشنوند:
(سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ)[8]
ربّ رحيم شخصاً به آنها سلام ميکند و آن همان اعلام امنيت است. اعلام سلامت و امنيت کامل از سوي پروردگار، از ارزش والايي برخوردار است.
راه کسب علم و معرفت
اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: ارزش وجود شما به علم و معرفت شما به خدا و خواستههاي حلال و حرام پروردگار است.
اما اين دانش و معرفت شما از دو راه به دست ميآيد:
راه اول: مطالعۀ آيات و روايات كتب علمي
يکي از طريق مطالعۀ آيات و روايات و کتابهاي علمي که در باب خداشناسي است. مخصوصاً روايات كه گل سرسبد آنها فرمايشهاي اميرالمؤمنين (ع) در نهجالبلاغه و گفت و گوي پنج شبانه روز امام صادق (ع) با «مفضل بن عمر کوفي» دربارۀ پروردگار است.
از ادعيه، بخشي از دعاي کميل، خداشناسي و علم خداشناسي است. بخش مهمي از دعاي عرفه حضرت امام حسين (ع) و بخشي از دعاي «ابوحمزه ثمالي» معرفت الله است.
مطالعۀ منابع علمي در باب توحيد
کتابها در باب توحيد بسيار است. دانشمندان در منطقۀ مشرق زمين کتابهاي مفصلي نوشتهاند. در اروپا و امريکا کتابي به نام «اثبات وجود خدا» تأليف شد كه از آثار چهل دانشمند معروف جهان است که هر يك از معتبرترين اساتيد دانشگاههاي اروپا و امريکا بودهاند، هر يك از آنها در تخصص خود دربارۀ پروردگار، دقيقترين و زيباترين نظريهها را دادهاند تا در قيامت مسلماني برای نداشتن معرفت به خدا، در دادگاه محکوم نشود. يا مسيحي را حاضر كنند و بگويند او خدا را شناخت و مسلمان واقعي شد.
اميرالمؤمنين (ع) اين دغدغه را داشتند که مبادا ديگران در مسائل الاهی سبقت بگيرند؛ در شب بيست و يکم ماه رمضان به فرزندانش فرمود:
«الله الله في القرآن لايسبقکم بالعمل به غيرکم»[9]
خدا را خدا را! مبادا در مسابقۀ فهم قرآن و عمل به قرآن، بيدينان و مسيحيان و يهوديان دنيا از شما ببرند.
دانشمندان گنجينۀ معرفت و معارف
يک کشيش در اروميه[10] كه کشيش عالم و دقيق در مسائل بود، بعد از مطالعۀ مسائل توحيد، قيامت، حلال و حرام اسلام و مقايسۀ آنها با انجيل كنوني، مسلمان شيعه ميشود. سپس در حوزۀ شيعه درس ميخواند و به لباس اهل علم شيعه ملبس ميشود. قبرش در ابن بابويه شهر ري نزديک قبر شيخ صدوق است. او براي اثبات حقانيت و توحيد اسلام، شش جلد کتاب باعظمت «انيس الاعلام» را مينويسد. او يکي از علماي بزرگ شيعه در دورۀ قاجاريه است كه قبلاً مرجع مسيحيان بوده است.
يا آن دانشمند يهودي که از هلند به ايران سفر ميکند و با مردم و مجالس مذهبي پربار ارتباط برقرار ميكند. از علماي شيعه ميشود و کتاب باعظمت «محضر الشهود» را مينويسد که قبر نوراني او در منطقۀ خيابان مولوي و باغ فردوس تهران است.
گاهی انسان تغذيۀ عقلي و قلبي الاهی ميشود و با مطالعۀ دقيق به پروردگار عالم پيوند ميخورد؛ يهودي از علماي بزرگ شيعه ميگردد. اين يک راه معرفت به پروردگار است.
راه دوم: تشکيل مجالس معارف و وعظ
در روزگار ما که نزديک به هزاران ماهواره عليه خدا و قرآن و پيغمبر ميجنگند، بايد براي اين مجالس هزينه كرد. از تشکيل و حضور اين مجالس، بخل نکنيد. اگر اين مجالس در کشور نبود، اغلب جوانان بدتر از جوانان امريکا و اروپا، بيدين ميشدند. ملت ايران قدردان اين گونه مجالس نيست و هنوز عمق تأثير مجالس را نميداند. اين مجالس سپر بسيار سختي در مقابل هجوم دشمن است. تشكيل مجالس عمومي براي بالا رفتن معرفت و آگاهي و دانايي است.[11]
اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد:
معرفت، نصف ارزش شماست. يعني بعد از اينکه عالم و آگاه شديد، نصف ارزش را پيدا کردهايد. اما نيم ديگر، ادب است. ادب يعني مؤدب شدن به آدابي که پروردگار عالم به وسيلۀ قرآن و نبوت پيغمبر و امامت ائمۀ اطهار مطرح كرده است.
از خــدا جوييــم توفيـق ادب بيادب محروم ماند از فيض رب
بيادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتـش بـر همه آفــاق زد[12]
بيادب يعني آن که اهل خدا نيست و هوسباز است. آن که بيقيد و شرط شهوتران است. کسی که بيحساب پول ميخواهد. آن که اهل تجاوز به حقوق ديگران است.
سفرة آسماني امت پيامبران
مائدهای که در سورۀ بقره مطرح است يعني سفره داراي نعمت:
(وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى)[13]
خداوند چهل سال در بيابان، روزي بنياسرائيل را مستقيم از آسمان نازل ميکرد. مائده، از آسمان ميرسيد. در ميان قوم موسي چند نفر بيادب گفتند: سير و عدس آن كجاست؟ اين نعمتي که خدا از آسمان ميفرستد، چرا عدس و سير ندارد؟ مائده از آسمان قطع شد و رنج زراعت و بيل و داس آمد؛ تا نوبت به مسيح رسيد. حضرت عيسي مسيح براي امت درخواست مائده مثل زمان موسي کرد:
(اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ)[14]
مائده بر امت عيسي نازل شد. باز يک عده بيادب پيش مسيح گفتند: ما چه چيزهايي ميخواهيم؟
بيادبيها ضربههاي سنگيني به زندگي ميزند. خداوند برف و باران ميفرستد تا آب قناتها و رودها را تأمين کند، زمين و باغ را سيراب کند. تمام نعمتهاي خدا جنبۀ دهندگي دارد و گناهان، مايه برندگي است.
داستان عالم و توحيد و اخلاق و ادب اين است:
هر که بيباكي کند در راه دوست ره زن مـردان شد و نامـرد اوست
از ادب پر نور گشتست اين فلک وز ادب معصـوم و پاک آمد ملک
بـد ز گستاخي کسـوف آفتـاب شـد عـزازيلي ز جـرأت رد بـاب[15]
(قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ * قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون)[16]
چون خدا به کل موجودات گفت که به آدم سجده کنيد، ابليس سجده نکرد. خداوند به او فرمود:
(قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّتَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ)[17]
چرا فرمان حکيمانۀ من را اطاعت نکردي؟ به پروردگار گفت: چه ميفرمايي؟
(قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين)[18]
عنصر وجود آدم، خاک زمين است. مادۀ وجود من، آتش است. من در برابر او سجده کنم.
قرآن ميفرمايد: تمام موجودات در برابر پروردگار متواضع هستند. اين ارزش وجود انسان است.
خداشناسي در گرو زياد شدن علم و ادب
بدون معرفت الله و ادب، انسان هيچ ارزش ندارد. يک موجود نجس در قيامت است.
دنبال گفتار وجود مبارک اميرالمؤمنين است:
«فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ يَزِيدُ فِي ثَمَنِكَ وَ قَدْرِك»
به هر مقدار به دانش تو نسبت به حقايق اضافه شود، بيشتر خداشناس ميشوي؛ بيشتر به خواستههاي خدا معرفت پيدا ميکني و بيشتر مؤدب به آداب الاهی ميشوي.
قيمت انسان تا جايي بالا ميرود که پروردگار ميفرمايد: به اين گونه انسانها توهين نكنيد که توهين به اینها توهين به من است.
عظمت خباب بن ارت در كلام اميرمؤمنان (ع)
به اميرالمؤمنين (ع) گفتند: خباب بن ارت[19] از دنيا رفت. اميرالمؤمنين (ع) وقتي خبر مرگ خباب را شنيد، گريه کرد و با پاي پياده به تشيع جنازۀ او رفت و فرمود: در قبرستان کوفه دفنش نکنيد، به بيرون شهر ببريد. خودش هم دنبال جنازه تا بيرون شهر آمد. قبر را کندند، در قبر گذاشتند و لحد را چيدند و در قبر را بستند.
اميرالمؤمنين (ع) به تشييعکنندگان فرمود: اگر بخواهيد اموات شما مشمول رحمت پروردگار قرار بگيرند و برزخ راحتي داشته باشند، در اطراف قبر خباب دفن کنيد. مردۀ خباب آنان را به رحمت خدا ميرساند. اين ارزش انساني است که معرفت دارد.[20]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) فاطر/ 19: «نابینا و بینا [کافر و مؤمن،] یکسان نیستند.»
[2]) فاطر/ 30: «یقیناً او بسیار آمرزنده و عطاکنندۀ پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.»
[3]) روضة الواعظین، 1/11، باب الکلام فی ماهیة العلوم و فضلها؛ و بحارالأنوار، 1/180، باب 1، حدیث 64: «قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 یا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِک فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا یزِیدُ مِنْ عِلْمِک وَ أَدَبِک یزِیدُ فِی ثَمَنِک وَ قَدْرِک فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِی إِلَى رَبِّک وَ بِالْأَدَبِ تُحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّک وَ بِأَدَبِ الْخِدْمَةِ یسْتَوْجِبُ الْعَبْدُ وَلَایتَهُ وَ قُرْبَهُ فَاقْبَلِ النَّصِیحَةَ کی تَنْجُوَ مِنَ الْعَذَابِ.»
[4]) کهف/ 105: «پس روز قیامت میزانى براى [محاسبه اعمال] آنان برپا نمىکنیم.»
[5]) جن/ 15: «ولى منحرفان، هیزم دوزخند.»
[6]) رعد/ 23 ـ 24: «و فرشتگان از هر درى بر آنان درآیند. * [و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامتى که [در برابر عبادت، معصیت و مصیبت داشتید] .»
[7]) بحارالأنوار، 4/196، باب 3، ذیل حدیث 2: « السَّلَامُ مَعْنَاهُ الْمُسَلِّمُ وَ هُوَ تَوَسُّعٌ لِأَنَّ السَّلَامَ مَصْدَرٌ وَ الْمُرَادُ بِهِ أَنَّ السَّلَامَةَ تُنَالُ مِنْ قِبَلِهِ وَ السَّلَامُ وَ السَّلَامَةُ مِثْلُ الرَّضَاعِ وَ الرَّضَاعَةِ وَ اللَّذَاذِ وَ اللَّذَاذَةِ وَ مَعْنَى ثَانٍ أَنَّهُ یوصَفُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ لِسَلَامَتِهِ مِمَّا یلْحَقُ الْخَلْقَ مِنَ الْعَیبِ وَ النَّقْصِ وَ الزَّوَالِ وَ الِانْتِقَالِ وَ الْفَنَاءِ وَ الْمَوْتِ وَ قَوْلُهُU لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ السَّلَامُ هُوَ اللَّهُU وَ دَارُهُ الْجَنَّةُ وَ یجُوزُ أَنْ یکونَ سَمَّاهَا سَلَاماً لِأَنَّ الصَّائِرَ إِلَیهَا یسْلَمُ فِیهَا مِنْ کلِّ مَا یکونُ فِی الدُّنْیا مِنْ مَرَضٍ وَ وَصَبٍ وَ مَوْتٍ وَ هَرَمٍ وَ أَشْبَاهِ ذَلِک فَهِی دَارُ السَّلَامَةِ مِنَ الآْفَاتِ وَ الْعَاهَاتِ وَ قَوْلُهُU فَسَلامٌ لَک مِنْ أَصْحابِ الْیمِینِ یقُولُ فَسَلَامَةٌ لَک مِنْهُمْ أَی تُخْبِرُک عَنْهُمْ سَلَامَةً وَ السَّلَامَةُ فِی اللُّغَةِ الصَّوَابُ وَ السَّدَادُ أَیضاً وَ مِنْهُ قَوْلُهُ وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً أَی سَدَاداً وَ صَوَاباً وَ یقَالُ سُمِّی الصَّوَابُ مِنَ الْقَوْلِ سَلَاماً لِأَنَّهُ یسْلَمُ مِنَ الْعَیبِ وَ الْإِثْمِ.»
بحارالأنوار، 8/142، باب 23، حدیث 60: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُمْ عَلَى الْفَقْرِ فِی الدُّنْیا فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ قَالَ یعْنِی الشُّهَدَاءَ.»
[8]) یس/ 58: «با سلامى [امنیتآور و سلامتبخش] که گفتارى از پروردگارى مهربان است.»
[10]) میـرزا محمد صادق فخـر الاسلام، صاحب کتاب «انیس الاعلام» یکی از علمـا و نویسندگان بزرگ جهان تشیع در اوایل قرن چهاردهم هجری است. فخر الاسلام و پدرش مسیحی بودند. وی یکی از علما و کشیشان مسیح بود و به علت استعداد و نبوغی که از خود ابراز نمود در کشور روم از خواص و اصحاب پاپ اعظم مسیحیان (1888 میلادی) در شمار بود. به واسطه تماس زیاد و مصاحبت و مصادقت گاه با جناب پاپ صحبت از حقانیت ادیان آسمانی میشد. و چون محرم راز گردید پاپ اعظم در خلوت به طور محرمانه از حقانیت اسلام او را واقف نمود و تکانی عجیب خورد!! در خلوت به معشوق مینالید. پس از خوابی عجیب در ضمن رؤیایی عاشقانه خانواده و کشور روم را به قصد ترکیه ترک کرد و سرانجام عازم ارومیه و رضائیه گردید. او پس از انتخاب مذهب نام خود را محمد صادق نهاد و سپس به فخرالاسلام ملقب گردید. اثر معروف او انیس الاعلام (دو جلد) راجع به حقانیت اسلام و رد آئین نصاری است، فخر الاسلام کتاب بیان حق و صدوق مطلق را نیز در چند جلد به رشته تحریر برد و در سال 1329 در آذربایجان وفات نمود.
[11]) الکافی،1/39، باب مجالسة العلماء وصحبتهم، حدیث 4: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ.»
الکافی، 1/20، کتاب العقل والجهل، ذیل حدیث 12: «قَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ7: مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیةٌ إِلَى الصَّلَاحِ وَ آدَابُ الْعُلَمَاءِ زِیادَةٌ فِی الْعَقْل.»
بحارالأنوار، 1/160، باب 4، حدیث 39: «عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ7: أَنَّهُ قَالَ الْعَقْلُ وِلَادَةٌ وَ الْعِلْمُ إِفَادَةٌ وَ مُجَالَسَةُ الْعُلَمَاءِ زِیادَةٌ.»
بحارالأنوار، 1/203، باب 4، حدیث 21: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: یا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قِیامِ أَلْفِ لَیلَةٍ یصَلَّى فِی کلِّ لَیلَةٍ أَلْفُ رَکعَةٍ وَ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کلِّهِ قَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ مُذَاکرَةُ الْعِلْمِ Û
خَیرٌ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کلِّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 یا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کلِّهِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّةٍ عَلَیکمْ بِمُذَاکرَةِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ یا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکرَةِ الْعِلْمِ خَیرٌ لَک مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیامٍ نَهَارُهَا وَ قِیامٍ لَیلُهَا وَ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ خَیرٌ لَک مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ.»
بحارالأنوار، 1/205، باب 4، حدیث 27: «مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ7: مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَى الْمَزْبَلَةِ خَیرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِی.»
بحارالأنوار، 1/205، باب 4، حدیث 28: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: لَاتَجْلِسُوا عِنْدَ کلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یدْعُوکمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّک إِلَى الْیقِینِ وَ مِنَ الْکبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّیاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِیحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْدِ.»
[13]) بقره/ 57: «و [در صحراى سوزان سینا] ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم.»
[14]) مائده/ 114: «عیسى بن مریم گفت: خدایا! اى پروردگار ما! براى ما از آسمان سفرهاى پر از غذا نازل کن تا [روز] عیدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آینده ما، و نشانهاى از سوى تو.»
[16]) حجر/ 34 ـ 36: « [خدا] گفت: از این [جایگاه والا که مقام مقربان است] بیرون رو که رانده شدهاى، * و بىتردید تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود. * گفت: اى پروردگار من پس مرا تا روزى که [همگان] برانگیخته مىشوند، مهلت ده.»
[17]) اعراف/ 12: «خدا فرمود: چون تو را به سجده فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکردى؟»
[18]) اعراف/ 12: «گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پدید آوردهاى و او را از گِل آفریدى.»
خبّاب بن ارث بن جندلة بن سعد بن خزیمة بن کعب بن سعد بن زید بن مناة بن تمیم تمیمی مکنی به ابوعبدالله او از اسیران دوران جاهلی است که در مکه فروخته شد. وی از نخستین مسلمانان و از «مستضعفین» است؛ خباب به سال ششم بعثت اسلام آورد و اول کسی است که اسلام خود را آشکار ساخت و در این راه رنج فراوان کشید.
وی آهنگر و غلام زنی به نام ام انمار بود که مزد کار خود را به وی میداد، چون زن از اسلام خباب آگاه گشت آهن گداخته از کوره بیرون میآورد و سر خباب را بدان داغ میکرد،Û
Üکفار قریش وی را در زره میپیچانیدند و میان آفتاب سوزان مکه مینهادند تا چون حلقههای زره به بدنش فرو میرفت آن را به فشار از بدنش میکندند که پوست بدن به رزه چسبیده بود.
خباب در همه غزوات رسول9 شرکت نمود و از خواص دوستان علی بن ابیطالب بود. در آخر عمر به کوفه هجرت نمود و در آنجا ساکن بود و به علت مرض سختی که او را دچار آمد نتوانست در جنگهای علی7 شرکت جوید و در سال 37 در کوفه درگذشت و اولین کسی بود که به ظهر کوفه مدفون گشت.
[20]) بحارالأنوار، 79/179، باب20، حدیث24: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ لَمَّا رَجَعَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 مِنْ صِفِّینَ وَ جَازَ دُورَ بَنِی عَوْفٍ وَ کنَّا مَعَهُ إِذَا نَحْنُ عَنْ أَیمَانِنَا بِقُبُورٍ سَبْعَةٍ أَوْ ثَمَانِیةٍ فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 مَا هَذِهِ الْقُبُورُ فَقَالَ لَهُ قُدَامَةُ بْنُ الْعَجْلَانِ الْأَزْدِی یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنَّ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ تُوُفِّی بَعْدَ مَخْرَجِک فَأَوْصَى أَنْ یدْفَنَ فِی الظَّهْرِ وَ کانَ النَّاسُ یدْفَنُونَ فِی دُورِهِمْ وَ أَفْنِیتِهِمْ فَدُفِنَ النَّاسُ إِلَى جَنْبِهِ فَقَالَ7 رَحِمَ اللَّهُ خَبَّاباً فَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً وَ ابْتُلِی فِی جَسَدِهِ أَحْوَالًا وَ لَنْ یضِیعَ اللَّهُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ عَلَیهِمْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا أَهْلَ الدِّیارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ أَنْتُمْ لَنَا سَلَفٌ وَ فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَکمْ تَبَعٌ وَ بِکمْ عَمَّا قَلِیلٍ لَاحِقُونَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا وَ لَهُمْ وَ تَجَاوَزْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْأَرْضَ کفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مِنْهَا خَلَقَنَا وَ فِیهَا یعِیدُنَا وَ عَلَیهَا یحْشُرُنَا طُوبَى لِمَنْ ذَکرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکفَافِ وَ رَضِی عَنِ اللَّهِ بِذَلِک.»