فارسی
شنبه 27 مرداد 1403 - السبت 10 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

بازگشت اهل بیت علیهم السلام به حرم رسول الله (ص)

بازگشت اهل بیت علیهم السلام به حرم رسول الله (ص)

 

بازگشت اهل بیت علیهم السلام  به حرم رسول الله، مدینة النّبی صلی الله علیه واله وسلم

 

اهل‌بیت علیهم السلام بعد از سه روز به دستور حضرت سجاد (ع)  به طرف مدینه حرکت کردند.[1] نزدیک مدینه که رسیدند، امّ کلثوم وقتی از دور چشمش به دیوارهای مدینه افتاد، اشعار مفصلی را انشاء کرد که در یکی دو بیتش گفت: «مَدينَةَ جَدِّنا، لا تَقبَلینا» مدینه جدّ ما، ما را نپذیر، راه مده. «فَبِالحَسَراتِ وَ الأحزانِ جِئنا» چون ما با دلی پر از حسرت و اندوه آمده ایم. «وَ إنَّ رِجالِنا بالطَفِّ صَرعی» مردان ما در کربلا بدون سر روی خاک افتادند. «بِلا رُؤوسٍ وَ قَد ذُبِحُوا البَنینا» بچه های ما را سر بریدند. «وَ قَد ذُبِحُوا الحُسَین وَ لَم یُراعوا جَنابَکَ یا رسول الله فینا» حسین را سر بریدند و حق تو را نسبت به ما ای پیامبر خدا رعایت نکردند. «خَرَجنا مِنکِ بِالأهلینِ جَمعا» ما با همه‌ی اهل‌بیت علیهم السلام  از تو بیرون رفتیم، اما، «رَجَعنا لا رِجالَ وَ لا بَنینا» به صورتی آمدیم که دیگر مردی و فرزندی برای ما باقی نمانده. این طور به نظر می‌رسد وقتی حضرت‌ سجاد (ع) ناله عمّه‌ی‌شان را شنیدند، به نظرشان رسید اهل بیت علیهم السلام  دوست ندارند بدون خبر وارد مدینه شوند. دستور دادند همه پیاده شوند و دو خمیه بزنند یکی برای خودشان که مردان مدینه وقتی می‌آیند، وارد آن خیمه شوند. و یکی هم برای زنان اهل بیت علیهم السلام . این کار عملی شد.

 سپس به بشیر بن جذلم فرمودند: «رَحِمَ الله أباک لَقَد کانَ شاعِرا» خدا پدرت را رحمت کند شاعر بود، آیا تو هم از شعر بهره‌ای داری؟ «فَهَل تَقدِرُ عَلی شئٍ مِنه» عرض کرد: بله. فرمود: برو مردم مدینه را از شهادت ابی‌عبدالله و برگشت اهل بیت علیهم السلام  خبر کن. بشیر وارد مدینه شد، با کسی حرف نزد تا وارد مسجد شد، با صدای بلند در مسجد پیغمبر گریه کرد و این دو شعر را سرود:

 «یا أهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم بِها قُتِلَ الحُسِین فَأدمُعی مدراراً» اهل مدینه دیگر مدینه جای شما نیست، حسین (ع)  را کشتند، اشک از چشم من فراوان می ریزد. «ألجِسمُ مِنهُ بِکربَلاءِ مُضَرَّجٌ» بدن او در کربلا به خون آغشته شد. «وَ الرَأسُ مِنهُ عَلَی القَناة یُدار» سر مبارکش را بر نیزه‌ها گرداندند. آن وقت فریاد زد: مردم مدینه، علی ابن الحسین (ع)  با عمه‌ها و خواهرهایش به سرزمین شما آمده و پشت دروازه‌ی مدینه جا گرفته است. هیچ زن و مردی نماند مگر این که با فریاد و ناله و گریه و ضجه و گفتن «وا مُحَمَّداه، وا حُسیناه» با سر و پای برهنه به بیرون مدینه دویدند. وضعی شد که تا آن روز کسی در مدینه ندیده بود. مردان مدینه به خیمه حضرت سجاد (ع)  آمدند، دیدند دستمالی به دست دارد و اشک مبارکش را از چهره پاک می‌کند و چنان گریه می‌کند که گریه گلویش را گرفته و قدرت سخن گفتن ندارد. از طرف دیگر زنان، مخصوصاً اُمّ سلمه، امّ البنین، با ناله و گریه به طرف خیمه‌ی زنان اهل بیت علیهم السلام  رفتند و با دیدن زینب (س)  و امّ‌کلثوم (س)، به شدت ناله و زاری می‌کردند. بعد از آن مرد و زن همراه اهل بیت علیهم السلام  با گریبان چاک شده، ناله‌های سوزان، لباس عزا، در آن روز که روز جمعه بود وارد مدینه شدند و پس ازآن وارد حرم پیغمبر شدند. زينب (س)  تا چشمش به قبر پیامبر (ص)  افتاد آمد، حلقه‌ی در حرم را گرفت، صدا زد: «یا جَدّاه إنّی ناعيةٌ إلیک أخِی الحُسین» جدّ من، من خبر مرگ برادرم حسین (ع)  را برایت آوردم. امّ‌کلثوم هم مثل زينب‌کبری (س)  با پیغمبر (ص)  سخن گفت. امام سجاد  (ع)  صورت روی قبر پیغمبر (ص) گذاشت، ناله زد، گریه کرد. مردم به دنبال اهل بیت علیهم السلام  مثل ابر بهار اشک می‌ریختند. «وا مُحمَّداه، وا عَلیّاه، وا حَسَناه، وا حُسیناه» می‌گفتند. تا پانزده روز مدینه لحظه‌ای از گریه بر ابی‌عبدالله (ع)  آرام نداشت. و گریه‌ی اهل‌بیت علیهم السلام  تا مرگ هر کدام آن ها، ادامه داشت. به ویژه حضرت سجاد (ع)  که چهل سال در حالی که روزها روزه بود، شب ها را در عبادت بود، برای پدر گریه می‌کرد و ناله می‌زد.

یکی از غلامانش می گوید: یک روز به جانب صحرا رفت. من دنبالش رفتم. وقتی رسیدم دیدم صورتش را بر روی یک سنگ زبر گذاشت، به حال سجده گریه می‌کرد، هزار بار گفت: «لا إله إلّا الله حَقاً حقّا، لا إلهَ إلّا الله عُبوديّةً وَ رِقّا، لا إلهَ إلّا الله إیماناً وَ صِدقا» گفتم: آقا وقتش نشده که حزن و اندوهتان کم شود، گریۀ‌تان تمام شود؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب، دوازده پسر داشت. یکی از آن ها را خدا از مقابل چشمش دور کرد، آن قدر از شدت غصه گریه کرد که موی سرش سپید شد و پشتش خمیده شد، چشمش از شدت گریه کم سو شد، در حالی که می‌دانست پسرش زنده است و به دیدن او امید داشت. اما پدر و برادر و هفده نفر از اهل بیت علیهم السلام  مرا در برابر چشمش سر بریدند، سرهایشان را به نیزه زدند، بدن‌هایشان را در بیابان انداختند. اکنون به من بگو غصه‌ی من چگونه تمام شود؟ و گریه‌ی من چگونه به آخر برسد؟

 

"بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحمین"

 

پی نوشت ها: 

 

________________________________________

 

[1] - معالی السبطین، ج2، ص20 (ع) -208؛ ناسخ التواریخ، ص353-35 (ع) ؛ بحارالأنوار، ج45، ص19 (ع) -198، باب39

 

 

منابع:

مروری بر مقتل سيدالشهداء علیه السلام

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

همسر بهشتی پیامبر(ص) کیست؟
ولادت امام هادی علیه السلام
غدیر در كلام حضرت زهراعلیهاالسلام
توسل به پیامبر (ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ...
حضرت زینب (س) عقيله بنى هاشم‏
تسلیم حق؛ اطاعت کامل از پروردگار
برهوت کجاست؟
احادیثی پیرامون حضرت معصومه سلام الله علیها
میکاییل در نظام خلقت چه وظیفه ای دارد؟
در اعتکاف، خودت را بشناس

بیشترین بازدید این مجموعه

بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم)
ابزارهاي امروزين تبليغ مسيحيت
پيشينه مكتب تشیع .
لباس در قرآن‏ و روایات
فرهنگی زیبا به نام صله رحم!
شفاعت كنندگان‏
شفاخانه سیّار کجاست؟!!
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
راهی برای خانه دار شدن در بهشت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^