
سيره غاصبان خلافت
تفصيل حكومت سه حاكم بعد از رحلت نبى مكرم اسلام را در كتاب جهانى «الغدير» ملاحظه كنيد و پس از آن ضربههاى غيرقابل جبران حكومت معاويه و پسرش يزيد پليد را، بر جامعه اسلامى در تمام كتب معتبره تاريخى و روايى ببينيد.
«مروان بن حكم» خليفه اموى كه پس از معاوية پسر يزيد زمام امور ملت اسلام را به دست گرفت، آدمى پليد بود و در عداوت و كينهتوزى نسبت به پيامبر اسلام و بويژه اميرمؤمنان عليه السلام شهرت بسزايى داشت. او كسى بود كه با پدرش به امر رسول خدا از مدينه تبعيد شد و تا زمان حكومت عثمان، او را به مدينه راه ندادند.
در زمان عثمان
در زمان عثمان بر خلاف روش رسول خدا، به سفارش عثمان به مدينه آمد و هنگام ورود، صد هزار درهم از بيت المال مسلمين به او داده شد، علاوه بر آن خمس استان «افريقيه» و «فدك» هم در اختيار او قرار گرفت و خراج و ماليات بازار مدينه را نيز، در سايه حكومت عثمان تصرف كرد. پارهاى از تواريخ نوشتهاند: فرمان قتل «محمد بن ابى بكر» به خط او، از حامل نامه به دست آمد.
وى در جنگ جمل بر عليه على عليه السلام همراه عايشه بود؛ تا وقتى كه شكست بصريان نزديك شد، تيرى به طرف طلحه رها كرد كه طلحه از زخم آن كشته شد سپس به دست لشگريان اميرمؤمنان عليه السلام اسير گشت.
امام دوم و سوم به پدر بزرگوارشان گفتند: از مروان بيعت بگير فرمود:
«مرا به بيعت او حاجت نيست؛ زيرا دست او دست يهودى است و او مانند سگى است كه با زبان، بينى خود را مىليسد».
اين موجود خطرناك، هنگام حكومت يزيد، در حمله «مسلم بن عقبه» به مدينه، مسلم را به كشتن مردم و غارت اموال تشويق كرد.
روزگارى اين جرثومه كثيف و درنده، عجيب بر ملت اسلام حكومت داشت، تنها خداى بزرگ مىداند كه در سايه شوم حكومت او چه ضررها و انحرافاتى به وسيله برنامههايش در جامعه اسلامى پديد آمد!!
عبدالملك مروان
پس از مرگ او، زمام حكومت بر جامعه اسلامى، به دست پسرش «عبدالملك مروان» قرار گرفت. نوشتهاند: هنگامى كه خبر حكومت و خلافت به او رسيد مشغول قرآن خواندن بود، ناگهان قرآن مجيد را بر هم نهاد و گفت «سلامٌ عَلَيْكَ، هذا فِراقٌ بَيْنِى وَبَيْنِكَ» يعنى از هم اكنون روز جدايى بين من و توست.
خوانندگان عزيز! قرآن مجيد كه قانون اساسى حكومت در اسلام است و بايد ملازم و همراه حاكم و حكومت باشد؛ خليفه شهوتپرست اموى و مروانى از لحظه اول حكومت بر جامعه اسلامى، با آن خداحافظى مىكند، وقتى رئيس دولت با قرآن وداع كند، از كارمندان دولت و ملت گرفتار آن چه انتظارى مىتوان داشت.
«راغب» در كتاب «محاضرات» مىگويد:
«عبدالملك مروان مىگفت: من از كشتن مورچه مضايقه داشتم؛ ولى امروز كه به حكومت رسيدهام «حجاج» استاندار من، مىنويسد هزاران نفر را كشتم و در من كوچكترين تأثيرى ندارد!!».
«زهرى» به عبدالملك گفت: شنيدهام شرب خمر مىكنى؟ گفت: آرى! خون هم مىآشامم.
عبدالملك مروان زمامدار ملت اسلام، مردى بخيل، خونريز، قاتل بود و اكثر عمال و واليان او چون «حجاج» در عراق «مهلب بن ابى صفره» در خراسان «هشام بن اسماعيل» در مدينه «عبداللَّه بن عبدالملك» در مصر «موسى بن نصير» در مغرب «محمد بن يوسف» در يمن و «محمد بن مروان» در جزيره، مانند او خون آشام، بخيل و متجاوز بودند.
در اين صورت آيا سلامتى براى جامعه اسلامى باقى مىماند؟
هشام بن عبدالملك
پس از او «هشام بن عبدالملك» از زمامدارانى بود كه به بخل، حرص، غلظت روح و كمى علم شهرت داشت. اموالى كه در زمان حكومتش در خزانه جمع كرد، مانند نداشت، به طورى كه در تاريخ آمده است:
در سفرى كه به حج مىرفت سيصد شتر جامههاى او را حمل مىكردند.
اموال بيت المال و مالياتهاى استانها در زمان او به وسيله عمالش، به صورت عجيبى حيف و ميل مىشد.
در ايام حكومت هشام، طارق همينكه فرزند خود را ختنه كرد، خالد هزار غلام و هزار كنيز غير از اموال و لباسهاى الوان به وى هديه كرد!!
يعقوبى در «تاريخ» خود مىنويسد:
«خالد اموال بسيارى بين مردم پخش كرد كه بالغ بر سى و شش ميليون درهم بود!!».
ابن خلدون نيز در «تاريخ» معروفش مىگويد:
«محصولات كشاورزى خالد هر سال بالغ بر سيزده ميليون درهم مىشد» .
اينها نمونه كوچكى است از فجايع حاكم و عمال او كه به عنوان جانشينان پيغمبر بر مردم مسلمان حكومت مىكردند. سيره و راه و روش ساير خلفاى بنى اميه را نيز تاريخ ضبط كرده است؛ خوانندگان محترم تفصيل آن را بايد در كتب تاريخ ملاحظه كنند.