فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حکایات عبرت آموز
ارسال پرسش جدید

سه مسلمان تائب‏

سه مسلمان تائب‏
زمانى كه مسأله‏ى جنگ تبوك پيش آمد، سه نفر از اصحاب پيامبر به نام كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه، از همراه شدن با پيامبر و شركت در جبهه‏ى حق عليه باطل امتناع كردند. شركت نكردن آنان علتى جز سستى و عافيت خواهى و تنبلى نبود، ولى پس از حركت ...

داستان اندوختن دانش از طريق احسان‏

داستان اندوختن دانش از طريق احسان‏
  در سالى دچار قحطى كه مردم به شدت در سختى و مضيقه بودند طلبهاى از طلاب علوم دينيه ماده سگى را ديد افتاده و توله‏هايش به پستانش آويخته اند، به هر صورتى كه ماده سگ ميخواست برخيزد از ناتوانى و ضعف نميتوانست، رمق و نيروئى در بدن او نمانده بود و خود و ...

توجه عاشقانه امیر المومنین (ع) به يتيمان‏

توجه عاشقانه امیر المومنین (ع) به يتيمان‏
    وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام با اينكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ويژه يتميان و مستمندان و بيوه زنان و نيازمندان را لحظه‏اى از نظر دور نمى‏داشت ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام كارى را هم چون فردى عادى ...

داورى اميرمؤمنان نسبت به يك حسود

داورى اميرمؤمنان نسبت به يك حسود
  در روزگار حكومت فرزند خطاب دختر بچه يتيمى در حوزه سرپرستى مردى بود كه بيشتر اوقات در مسافرت به سر مى‏برد و از جمع خانواده دور مى‏زيست، مدت‏ها سپرى شد تا دختر به سن رشد و بلوغ رسيد، دختر از زيبائى و ملاحت لازم برخوردار بود، همسر مرد كه همه امور ...

سؤال قمر بنى هاشم از حضرت على عليه السلام‏

سؤال قمر بنى هاشم از حضرت على عليه السلام‏
  روزى قمر بنى هاشم چهار پنج ساله بود، در دامن اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بود و به او خيلى محبت مى‏كرد، يك مرتبه اين بچه پنج ساله گفت: بابا در سينه شما چند قلب وجود دارد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: عباس جان يك قلب و آن مال خدا است. عباس گفت: ...

سهم مسكينان در ثروت ثروتمندان‏

سهم مسكينان در ثروت ثروتمندان‏
  ابوبصير ميگويد: به حضرت صادق (ع) عرضه داشتم يكى از شيعيان شما كه مردى باتقواست بنام عمر پيش عيسى بن اعين آمد و درخواست كمك كرد، با اين كه در مضيقه بود عيسى به او گفت زكات نزد من ميباشد ولى به تو نميپردازم، زيرا ديدم گوشت و خرما خريدى و اين مقدار براى ...

احسان به مسكين پيش از درخواست كمك‏

احسان به مسكين پيش از درخواست كمك‏
  حضرت صادق (ع) ميفرمايد: اميرمؤمنان براى مردى پنج بار كيل بزرگ خرما با پنج شتر فرستاد، مردى كه آبرومند بود و از غير على سئوال و درخواستى نميكرد. مردى خدمت حضرت بود گفت: يا على آن مرد از شما تقاضائى نكرده و از پنج بار شتر يك بار براى او بس بود، حضرت ...

گناه ترك احسان عظيم است‏

گناه ترك احسان عظيم است‏
فقيه بزرگ سيدجوادعاملى مؤلف كتاب باعظمت مفتاح الكرامة ميگويد: شبى در حال غذا خوردن بودم كه دق الباب كردند، به نظرم رسيد كوبنده در خادم جناب سيدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز كردم، خادم سيد گفت غذاى‏ سيد را آماده و در برابرش نهاده ايم و ايشان ...

آه ثمربخش تائب‏

آه ثمربخش تائب‏
  در زمان يكى از اولياى حق، مردى بود كه عمرش را به بطالت وهوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود و براى آخرت آنچنان كه بايد، اندوخته‏اى آماده نكرده بود. خوبان و نيكان، پاكان و صالحان از او دورى جستند، در حلقه‏ى نيك نامان راه نداشت، نزديك مرگ پرونده‏ى خود ...

احسان پيامبر به دختر حاتم طائى‏

احسان پيامبر به دختر حاتم طائى‏
  زمانى كه اسيران قبيله طى را كه قبيله حاتم بودند به مدينه آوردند به شرف حضور پيامبر اسلام رسانيدند. در ميان اسيران سفانه دختر حاتم طائى قرار داشت، مردم از زيبائى او در شگفت شدند و هنگامى كه شروع به سخن گفتن كرد از ملاحت گفتار و شيرينى بيانش متحير ...

توسّل و توبه‏

توسّل و توبه‏
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند: در حرم خدا، كنار مقام ابراهيم نشسته بودم، پيرمردى آمد كه تمام عمرش را به گناه گذرانده بود، به من نظرى انداخت و گفت: نِعْمَ الشَّفيعُ الَى اللَّهِ لِلْمُذْنِبينَ. براى اهل گناه، شفيع خوبى نزد خداوند هستى! آنگاه ...

احسان به مساكين‏

احسان به مساكين‏
روايت شده مردى فقير به محضر اميرمؤمنان آمد و گفت مرا به تو حاجتى است، حضرت فرمود حاجتت را روى زمين بنويس من تنگدستى و فقر را در تو آشكارا ميبينم، تهيدست روى زمين نوشت: «انا فقير محتاج:» من تهيدستى نيازمندم، حضرت به قنبر فرمود دو جامه قيمتى بر او ...

راستگو و تائب‏

راستگو و تائب‏
  ابوعمر زجاجى انسانى وارسته و نيكوكار بود، مى‏گويد: مادرم از دنيا رفت، خانه‏اى را از او به ارث بردم، خانه را به پنجاه دينار فروختم و عازم حج شدم. چون به سرزمين نينوا رسيدم، دزدى بيابانى در برابرم سبز شد، به من گفت: چه دارى؟ در درونم گذشت راستى و ...

توبه‏ شقيق بلخى‏

توبه‏ شقيق بلخى‏
شقيق فرزند يكى از ثروتمندان منطقه‏ى بلخ بود. زمانى براى تجارت به بلاد روم رفت، شهرهاى روم را در برنامه‏ى سياحت و گشت و گذار گذاشت. در يكى از شهرها براى تماشاى مراسم بت‏پرستان وارد بتخانه‏اى شد، خادم بتخانه را ديد موى سر و صورت را تراشيده، لباس ...

آتش احسان بر خان حضرت على اكبر عليه السلام‏

آتش احسان بر خان حضرت على اكبر عليه السلام‏
از سروده‏اى در كتاب مقاتل‏الطالبين كه دربار حضرت على‏اكبر عليه السلام است، برمى‏آيد كه از زمانى كه على اكبر عليه السلام به دنيا آمد تا روز شهادتش در عاشورا، هر چند سال كه داشت، هجده سال و يا بيست و پنج سال، براى اين كه در شهادت سن مطرح نيست، در اين ...

سؤال قمر بنى هاشم از حضرت على عليه السلام‏

سؤال قمر بنى هاشم از حضرت على عليه السلام‏
  روزى قمر بنى هاشم چهار پنج ساله بود، در دامن اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بود و به او خيلى محبت مى‏كرد، يك مرتبه اين بچه پنج ساله گفت: بابا در سينه شما چند قلب وجود دارد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: عباس جان يك قلب و آن مال خدا است. عباس گفت: ...

حكايت مريضى امام حسين عليه السلام و عرب بيابان نشين‏

حكايت مريضى امام حسين عليه السلام و عرب بيابان نشين‏
  من وقتى مى‏خواهم مطلبى را از اهل تسنن نقل كنم، شادتر مى‏شوم تا اين كه شيعه نقل كرده باشد؛ چون از شيعه نقل كنيم، مى‏گويند: از هم مكتب خودتان است، اما ديگرى مطلبى را به نفع ما نقل كند، خيلى با ارزش است. حال دو مورد از آنها درباره آگاهى ائمه عليهم ...

حكايت امام كاظم عليه‏السلام با كافر رياضت كشيده‏

حكايت امام كاظم عليه‏السلام با كافر رياضت كشيده‏
    كسى به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت: من مى‏توانم خبرهايى از زندگى شما بدهم. كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مى‏خواستند و او خبر مى‏داد و درست مى‏گفت. اين موضوع را به خدمت مبارك موسى بن جعفر عليهما السلام اطلاع دادند كه: شخص بى‏دين و ...

مريض واقعى‏

مريض واقعى‏
عيسى بن مريم عليه السلام، شبى در شهر ناصريه بود، صاحب خانه به محضر حضرت عرضه داشت: شهر را بيمارانى است كه طبيبان مادى از علاج آنان عاجزند، اگر اجازه دهيد، همه را براى شفا به خدمت شما بياورند. عيسى عليه السلام قبول كرد. چون صبح شد، بيماران را به سر راه ...

ميوه تلخ استعمار

ميوه تلخ استعمار
  جمعى در ايام عيد نوروز، در باغ چهل ستون اصفهان به تفرح نشسته بودند. در اين ميان مرد سائل و گدايى پيش آمده از آنها طلب كمك مادى نمود. چون ايام عيد بود هر يك از آن جمع، مقدار قابل ملاحظه‏اى به سائل مزبور كمك كردند، در اين هنگام آن مرد گدا جمعيت را ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^