قرار از دل ربوده آه و اشک کبریا امشبنشسته بر جبین دل غم کرب و بلا امشبابافاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بی جانفرات از شرم می گرید ز دردی بی دوا امشبشده هفت آسمان مغموم و دلخون از غم مولاگرفته زانوی غم آسمان بی نوا امشببه تن ژوشیده رخت ماتم و اندوه عرش و ...
این چه رسمیست که در کوفه بنا گردیده
سر بُرَنـد از تن مهمـان به لب خشکیـده
مُهر این ننگ که بر صفحـة آنان خـورده
قـلــب آزاده دلـانِ دو جـهـــان آزُرده
این چه رسمیست که لب تشنه کُشندمهمان را
در ازای زر و زوری شکنـنـد پـیـمـان را
درب خـانـه به ...
چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد
به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد
به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است
کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد
خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر
چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد
ز روی کودکان ...
برای حضرت رقیه« س» سه ساله ای و چه قرن ها که ، امید دل های نا امیدی صدای لب های بی صدایی ، کلید در های بی کلیدی نرفته از خاطر زمانه ، غمی که بر سینه ات نهادی خرابه هایی که نور دادی ، حماسه هایی که آفریدی روانه شد روی گونه هایت – دو نهر کوچک – شبی پریشان ...
زینب که بود عالم غم را خدای صبر
در غربت دیار ستم آشنای صبر
معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانههای زینب کبری همای صبر
مجموعهی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر
در کودکی بدید که در کوچههای شهر
سیلی زدند مادر او را برای ...
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشقشعلة سرکش آزادگی افروخته است یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است
نقش پیکار تو، در صفحة تاریخ جهانمیدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شبپرتواش بر همه کس تابد و میآموزدپایداری و ...
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن خوشا از نی، خوشا از سر سرودن خوشا نینامهای دیگر سرودن نوای نی، نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی نوای بینواییست هوای ...
کار عشق از کربلا بالا گرفت
عشق آنجا دامن مولا گرفت
گفت ای مولا مرا بر میگزین
زین طریقت تیغ حیدر میگزین
من هزاران سال نوری گشتهام
تا به دشت کربلا پا هشتهام
عارفان و عامیانم طالبند
عاشقان از من به دنیا غالبند
من همان نورم که در طور آمدم ...
زیر نور ماهتاب ، کاروان در التهابآسمان به رنگ خون ، کوفیان به رنگ خوابیادگار مشک ها صد پیاله تشنگیابرهای سوخته ، قصه گوی بخل آبدر طواف محملی شور می زند دلیدر حصار نیزه ها ، دختری در اضطرابهای هایِ خواهری ، لای لایِ مادریدشت پر شد از نوا ، وای از دلِ ...
برگشته ا ی تنها زمیدان با با بگو سقای ما کو؟
بابا مگر جان داده سقا ان قهرمان نینوا کو
............
بابا چرا قدت خمید ه خون می فشانی از دو دیده ؟
آیا عمو در خون طپیده ؟ رخشنده ما ه خیمه ها کو ...
مدح امامزاده احمد بن موسي الكاظم و علي بن حمزه بن موسي الكاظم (عليه السلام)اهلي در اشعار متعددي به مدح فرزندان امام موسي كاظم (عليه السلام) پرداخته و اوصاف و خصايلي از ايشان را به تصوير كشيده است؛ از جمله در اشعاري با مطلع هاي زير مي توان اين موضوع را ...
ای بهترین بهانه برای گریستن
عمری کنار حضرت بارانی ای صبورهرچند در کویر غریبانی ای صبورای ماه آسمان ارادت ، سفیر عشقآزاده از تبار غیورانی ای صبورشام ستم شکسته وسامان کفر رفت هرچند ظاهرا تو پریشانی ای صبورتوخطبه خوان عزت مردان عاشقی واگویه حماسه ...
زنده نگهدار محرّم که هست
عالمی از نشئهی این باده مست
هست محرّم حرم اهل دل
باعث اندوه و غم اهل دل
سال اگر ماه محرّم نداشت
خلقت حق حضرت آدم نداشت
تعزیه گردان خدای ازل
کرد عزا را به شجاعت بدل
شین شجاعت شجر مصطفی است
جیم، جلال و جبروت خداست ...
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشتآری آن جلوه که فانی نشود نور خداستنه بقا کرد ستمگر،نه به جا ماند ستمظالم از دستشد و پایه مظلوم بجاستزنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوستبلکه زنده استشهیدی که حیاتش ز قفاستتو در اول،سر و جان باختی اندر ره عشقتا ...
داد زد ها ... سر از این خاک کجا برداردکیست آیا قدمی سمت خدا بردارد ؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسیدیک نفر نیست که بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذاردو بیاید سر بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزدحجم این داغ بزرگ از دل ...
ای تشنهی عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان، بپیوند
در جاری مهر، شستشو کن
وانگاه، ز خون خود وضو کن
زان پا که در این سفر درآئی
گر دست دهی سبکتر آئی
رو جانب قبلهی وفا کن
با دل، سفری بکربلا کن
بنگر. به نگاه دیدهی پاک
خورشید ...
با آسمان قسمت بکن بال وپرت رابردار از روی زمین چشم ترت رااین تکه های گمشده راز رشیدی ستیعنی تصور کن علی اکبرت راشیون مکن لیلای مجنون،این بیابانباید بنوشد خون پاک همسرت راگهواره را آرام تر از خود رها کنتا نشکند بغضی گلوی اصغرت راآتش توان سوختن اینجا ...
ظهرعاشورا حسین بن علی یاور نداشت
یاوری دیگر از آن یاران نام آور نداشت
بهر جانبازی نشان از قاسم و جعفر نبود
خسرودین عون و عباس و علی اکبر نداشت
بانگ هل من ناصرش راهیچکس پاسخ نگفت
ناصر دین پیمبر ناصری دیگر نداشت
با دلی سرشار غم قنداقهی اصغر ...