خاندان علی و ننگ مذلت؟ هیهات
دامن فاطمی و لکهی بیعت؟ هیهات
علم حادثه بردار، سفر باید کرد
پای در معرکه بگذار، خطر باید کرد
بار بربند دگر ترک وطن باید گفت
تیغ برگیرد که با تیغ سخن باید گفت
جاده در جاده به دیدار خدا باید رفت
خسته، ...
بسیط روی زمین باز بساط غم است محیط عرش برین دایره ماتم است باز چرا مهر و ماه تیره چو شمع عزاست باز چرا دود آه تا فلک اعظم است ماتم جانسوز کیست گرفته آفاق را؟ که صبح روی جهان تیره چو شام غم است شور حسینی است باز که با دو صد سوز و ساز نه در عراق و حجاز در ...
در سرم باز شور و شر باشد
آه در سینهام شرر باشد
در مدیح مه بنیهاشم
بحر طبعم پر از گهر باشد
کیست عباس آنکه اوصافش
برتر از فکرت بشر باشد
عالم و فاضل و رشید و دلیر
بندهی خاص دادگر باشد
آنکه در آسمان زهد و ورع
مهر رخشندهی سحر ...
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبودآنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق میفرمود: «باید رفت»، میرفتند و هیچ بیمشان از تیرهای تلخ و بیپروا نبودخیمهها از مرد خالی میشد، اما همچناناهل بیت عشق در مردانگی تنها نبودآفتاب ظهر عاشورا به سختی ...
عصر عاشورا که شد آبروی دین ، حسین از میان خیمه ها بی سپاه آمد به دشت از وقار و هیبتش چشم دشمن خیره شد آن امام آشنا بی سپاه آمد به دشت روی زین ذوالجناح برتر از خورشید و ماه یادگار مصطفا بی سپاه آمد به دشت با لباسی کهنه و بی ...
به پیشگاه حضرت علی اکبر«ع»
شبی به عرش گره زد خدا زمینش را سپرد دست زمین اسوه ی یقینش را سرود شعر سپیدی برای آمدنت به دست عشق رها کرد سرزمینش را گذاشت آینه ای روبروی پیغمبر کشید از دل وجان قد و قامتی محشر به جای خون به رگت آیه ...
حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـشسوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلت اندامّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
امروز نه، غروب همان سال شصت و یکمـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش
این دستمال گـریه پر از نـور می شودوقتی به دست روضـهء خورشید ...
یک دم ای شور بختان ببیمید
سبز و سرخ درختان ببینید
این خیابان غرق سپیدار
این همه سرخ سبزینه افکار !
این درختان حسینی تبارند !
بر بلند آسمان شاخه دارند
اقتدا بر صنوبر ببینید
آسمانی کبوتر ببینید
هر چه سرخ است رنگ قیام است
نذر دریا – علیه السلام – ...
اینک سپاهِ کوچک، در محاصرهی خیلِ بیشمارِ شیاطین، چون مهتابی زنجیر شده در بطنِ ظلمتِ نیمه شب. آیا چه خواهد شد؟ به فردایی میاندیشم که ای کاش هرگز از راه نمیرسید.اینک امامِ ستارههای فروزان را میبینم که این آخرین شب را برای دعا و استغفار، مهلت ...
قحط آبست و، صدف، از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و، هم از طفل، مادر شد خجل
کافری، از بسکه زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و، در پیش پیمبر شد خجل
هاجری، زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم، ز هاجر شد ...
هفتاد و دو ماه... ظهرِ عاشورا شقّالقمرِ امام را دیدندهفتاد و دو پشتِ آسمان خم شد، وقتی کمرِ امام را دیدندهفتاد و دو ذبح و یک خلیلالله، در عزم خلیلِ حق خلل؟ هرگزدر سیروسلوک فیسبیلالله تعظیم به هیبتِ هُبَل؟ هرگزدر هلهلة بُتانِ هرجایی اینگونه ...
شام يعني انتهاي خستگي
شهر آزار خداي خستگي
شام يعني گوشه ويرانهها
مدفن شمع و گل و پروانهها
شام تسکين دل شيطان بود
زينت سر نيزهاش قرآن بود
شام يعني وادي دشنامها
سنگ باران سري از بامها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه ميزد بر سر زخم امام
شام ...
چهل روز است که چلهنشین غربت آیینهام.چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیهاالسلام فریاد میشود.فریاد غربت حسین را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گلپوش تیر وحشیانه سیاهدلان شد.ای نخلهای ...
آنچه درسوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت سرخوشید بر آن نیزه خونین میگفت که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت جلوه روح خدا در افق خون تو دید آنکه با پای دل ...
اگر چه باغ پر از لالة تو پرپر شد زمین برای همیشه شهید پرور شد زمین برای همیشه به قصد یاری تو تمام پاسخ آن پرسش معطر شد زمین به یمن نفسهای عاشقانة تو پر از طراوت دلهای درد باور شد تو ذوالفقار شدی با دو تیغ در دو نبرد جهاداکبر تو همرکاب اصغر شد چه ...
سر بریدند آسمان را در زمین
چیست حس مردم این سرزمین
خواب دریا غرق خون تعبیر شد
تشنه ای با دشنه ای درگیر شد
این گذشت اما غزل یک بیت نیست
حسن مطلع را نمی باید گریست
جنس تاریخ و حکایت نیست عشق
کینه و زخم و شکایت نیست عشق
عشق یعنی جمع جبر و اختیار
عشق ...
در این غروب خون فشان بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
آتش گرفته خیمه ها از ما جدایی
ـــــــــــــــــ
بابا تو تا بودی به دلها همدمی بود برزخم تنهایی طفلان مرهمی بود
رفتی و دیگر ...