هنوز آسمان را تا اینکه به رنگ بنشینه فاصلهای است، و چرخ حرکت دورانی خویش را هر روز به تکرار میسپارد. در هیچ کجای زمین اینچنین خاکی نیست که توان تحمل میخهای خیمههای تو را داشته باشد. عمودهای زمین زیر سقف آسمان بر پا میشود و چادرهای سیاه تنها ...
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونینتر شود
لالههای غصه رنگینتر شود
بلبل اینجا نالهها سر میکند
لاله اینجا چشمهاتر میکند
اربعین غصههای گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد ...
مرگ جویندهاى استشتابان، هر که «بماند» به او مىرسد و هر که «بگریزد» ناتوانش نتواند ساخت، شرافتمندترین مرگ کشته شدن است. (۱) على(ع) من امشب را به عزایى دوباره مىنشینیم، و دامن را به این شط خون مىشویم، امروز نیز خود را به دیروز برمىگردانم، هر ...
ای جلوهی دیگر ز وقار تو علم را
از بندگیت فخر عرب را و عجم را
درگاه ترا هر که ندیده است ز حسرت
در حشر به دندان گزد انگشت ندم را
بنواخت ید لطف تو چه شاه چه درویش
نشناخت کف وجود تو نه بیش و نه کم را
از بیم گردش فتد این گنبد گردون
بر خصم چو ...
ساقي از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
بنگر از حسرت ديدار تو چون مجنونم
من آواره ميخواره بدنام کجا
حرمت ميکده و جام و مي گلگونم
شده بدنامي من ورد زبانها ساقي
ببر از دايره کون و مکان بيرونم
مدتي از سر خوان کرمت دور شدم
کس نپرسيد چرا غمزده و ...
زمین سوم شعبان را عاشقانه میچرخد و تو متولد میشوی، ای سرسلسله عشق!تو خورشیدوار، از تمام دریچههای روشن «هستی» سرکشی میکنی از سرنوشت غریبانه خاک.عطر هزار گل محمدی در نفسهایت جاری است. میایستی به لطافت بهار، بر آستانه خزانزده زمین و دنیا ...
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
«آیینه ایی که آه نسازد مکدّرش»
واحیرتا! که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیغ دوسر در برابرش
با جان و دل دو پاره جگر وقف میکند
یک پاره جای خویش و ...
اى که خم شد ز غمِ مرگِ برادر کمرت داغِ دامادِ رشیدت زده بر دل شررت
کشته گشتند جوانان عزیزت به برت اى شهیدى که لبِ تشنه بریدند سرت
لاله سان سوخت ز داغِ علی اکبر جگرت
تا کشیدى ز غم و درد به سر ، ساغر ...
زنده شود جان ز نام حضرت عباس
توسن چرخ است رام حضرت عباس
از شهدا بعد سیدالشهداء است
پیش حق افزون مقام حضرت عباس
روز ازل چون زدند قرعهی مردی
قرعه درآمد بنام حضرت عباس
حامل وحی خدا که روحالامین است
هست کمینه غلام حضرت ...
حسین، حسین، حسین؛ چه آهنگ دلنشینی دارد این نام؛ چقدر عشق در پس این واژه پنهان است!کیست که او را بشناسد و در پیشگاه غربتش سر خم نکند؟کدام مرد است که وامدار مردانگیاش نیست؟کدام دلی است که از شوق نامش، در سینه بال بال نمیزند؟کدام دستی است که در ...
به کاروان حسین علیهالسلام درآمد؛ با تبسّمی به باغ چهره و ترنّمی در سخن. از آنان بود که هرگاه لب میگشود، چلچلهها مدهوش میشدند و چون مینگریست، آهوان از خویش میرمیدند. هنگام که قرآن میخواند، فرشتگان به دهانش بوسه میزدند و آنگاه که به ...
2.گوشه هايي از حوادث و وقايع كربلا در شعر اهلي
اهلي در اشعارش به زواياي مختلف وقايع كربلا توجه دارد و به جوانب مختلف اين موضوع مي پردازد؛ از آن جمله مي توان به بريدن سر مبارک امام حسين، ريختن خون ايشان، تشنه لبي ايشان، بر نيزه زدن سر ايشان، شهادت ...
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزهای روزی که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشمهایش زیر ...
مژده که از دامن امالبنین
سرزده خورشید در این سرزمین
میر و علمدار شه کربلا
نور دل حیدر و امالبنین
ماه بنیهاشم سالار عشق
مظهر حق، خسرو دنیا و دین
آنکه شده دست یداللهیش
چون اسد الله برون ز آستین
کوکب تابندهی برج ...
در کربلا که موج زند آب روی آب
از قحط آب گشته بپا،های و هوی آب
در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است
دارند کودکان حسین آرزوی آب
دیگر فرات نیز نیارد بلب خروش
کز غم خروش عقده شده در گلوی آب
پیدا بود ز گریه لب تشنهگان که هست
هر مشک آب ...
یا ذبیح اللهتو اسماعیل گزیده خداییو رؤیای به حقیقت پیوسته ابراهیمکربلا، میقات توستمحرم، میعاد عشقو تو نخستین کسکه ایام حج رابه چهل روز کشاندی«و اتممناها بعشر» (1) ...
کاروان عشق به حرکت درآمد و از شهر رسول خدا(ص) رو به خانه توحید گذاشت. کاروانیان با ...
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده ...
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود! ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود! یا گرگهای تاخته بر یوسف حجاز چون گرگهای قصه کنعان دروغ بود! حیف از شکوفهها و دریغ از بهار...کاش بر جان باغ، داغ ...