خاک، خونْ آغشته لبْ تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خونبارت، کجاست؟! جز به چشم و چهره، مسپَر خاک این ره کآن همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفی ست ای دل بی صبر من! آرام گیر اینجا، دمی کاندرین جا منزل آرامِ جان مرتضی ست ای که زوّار ملایک را، جنابت ...
یک خیابان کرده مجنونم تو می دانی کجاست آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاستیک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمانیک خیابان گشته منزلگاه جبرئیل امینیک طرف استاده زهرا یک طرف ام البنینیک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین ...
چکيده
ادبيات در قلمرو شعر و شاعري در ميان شيعيان از آغاز، مرتبتي بلند داشته است. شايد مهارت و توانمندي امامان شيعه در سرودن شعر و همچنين تشويق و تکريم آنها نسبت به شاعران متعهد و با اخلاص، انگيزه اي شد تا ابيات و سوگ سروده ها، براي کسب منافع مادي ...
بر خوان غم، چو عالميان را صلا زدند اول صلا به سلسله ي انبيا زدندنوبت به اوليا چو رسيد، آسمان طپيد زان ضربتي كه بر سر شير خدا زدندآن در كه جبرئيل امين بود خادمش اهل ستم به پهلوي خير نساء زدندبس آتش ز اخگر الماس ريزه ها افروختند و در حسن مجتبا زدندوانگه ...
بگذر ای باد صبا باز بر آن گلشن جان
که در آن تشنه لبانند و فرات است روان
راز بگشای از این پرده و بی پرده بگو
«که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان»
خاک خونین به من آورد از آن دشت بلا
پر فروریخت و در شعله آهش توفان
گفت: هفتاد و دو گل از ...
بادهی عشق تو همجنس شراب عطش است
جان کوثر نسبت تشنه آب عطش است
زائر تربت خونین حسین بن علی است
عطر شوری که ره آورد گلاب عطش است
حاش الله که دهد دست ارادت به یزید
آن امامی که دلش مست ثواب عطش است
روز آشوب شهامت همه دیدند که ...
ای جهانی نثار دستانت
عالمی سوگوار دستانت
در شگفتم هلا چها کرده است
قدرت ذوالفقار دستانت
پی یاری برادر تو هنوز
مانده در انتظار دستانت
کودکان را بهبین که میگریند
در یمین و یسار دستانت
سرو آزاد نیست جز شبحی
سبزگون ...
خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شدخاموش محتشم كه ازين حرف سوزناك مرغ هوا و ماهي دريا كباب شدخاموش محتشم كه ازين شعر خونچكان در ديده اشك مستمعان خون ناب شدخاموش محتشم كه ازين نظم گريه خيز روي زمين به اشك جگرگون پر آب شدخاموش ...
جاده و اسب مهياست؛ بيا تا برويمكربلا، منتظر ماست؛ بيا تا برويمايستاده ست به تفسير قيامت، زينب «س»آن سوى واقعه پيداست؛ بيا تا برويمخاك در خون خدا، مى شكفد، مى بالدآسمان، غرق تماشاست؛ بيا تا برويمتيغ در معركه مى افتد و برمى خيزدرقص شمشير چه زيباست؛ ...
چون خون زحلق تشنه او ، بر زمين رسيد جوش از زمين ، به ذروه ي عرش برين رسيدنزديك شد ، كه خانه ي ايمان شود خراب از بس شكستها ، كه به اركان دين رسيدنخل بلند او چه خسان ، بر زمين زدند طوفان به آسمان ، ز غبار زمين رسيدباد، آن غبار چون به مزار نبي رساند گرد از ...
مردی در ارتفاع عطش ایستاده سبزدر باورش تموّج عشق و اراده سبزمردی که ایستاده در آغاز آسماندر ابتدای فرصت بیتاب جاده سبزبعد از وقوع سرخ درختان سربلنددستی به طرح روشن فردا گشاده سبزکوثر شکفته در نَفَسش جرعه جرعه رازخمخانه بیکرانهترین جام و باده ...
نام جانبخش تو چون بر دهنم ميآيد
عطر فردوس برين از سخنم ميآيد
زمزم اشک ز چشم تر من ميجوشد
نام شيرين تو چون بر دهنم ميآيد
اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت
روح ايمان و يقين بر بدنم ميآيد
همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا
ز تو هر غم که به جان و ...
یه سقاخونه ى قدیمى بود؛ دو اشکوبه. تخته کوب؛ با ستون هاى چوبى؛ صحن گلى که جا به جا قلوه سنگ ماسیده بود ته اش. پایین طارمى، جایى که همیشه سایه دار بود و نمناک، سال ها پیش چاه زده بودند و کنار چاه، روى سکوى پاکوتاه سمنتى ، تلمبه اى گذاشته بودند با دو تا ...
پدرم گوش کن بهانه مگیر و غرور مرا نشانه مگیراز دلم با تو حرف ها دارمحرف از روح کربلا دارمپدرم حرف نسل ما چیزیست که شبیه شعار نسل تو نیستکربلا از نگاه ما شور است نور در نور , نور در نور استپدرم فکرتان بلند نبود کربلاتان جوان پسند نبودهمه ی کربلا که ...
از آن زمان که داد ترا کردگار دست
نگرفته ای بیاری فردی بکار دست
باری ز دوش خسته کس کم نکردهای
با آنکه بودهات به یمین و یسار دست
نگرفت آنکه دست ز پا اوفتادهایی
کی گیردش بروز الم روزگار دست
دائم بسوی خلق برد دست احتیاج
هر کس ...