وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي التَّذَلُّلِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
امام سجاد (ع) در حال تذلل و زارى به درگاه بارى تعالى به اين دعا با خدا راز و نياز مىكرد
﴿1﴾
رَبِّ أَفْحَمَتْنِي ذُنُوبِي ، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِي ، فَلَا حُجَّةَ لِي ، فَأَنَا الْأَسِيرُ بِبَلِيَّتِي ، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِي ، الْمُتَرَدِّدُ فِي خَطِيئَتِي ، الْمُتَحَيِّرُ عَنْ قَصْدِي ، الْمُنْقَطَعُ بِي .
(1) اى خداى من گناهانم مرا (از شرمندگى) ملزم به سكوت كرده و گفتگويم را با (حضرتت) منقطع ساخته (از كثرت گناه ديگر شرم دارم كه با تو عرض حالى كنم و حاجتى طلبم) دگر به هيچ حجت و دليلى متمسك نتوانم شد بارى اين منم كه به ببليه (و اعمال بد شرم آور) خود اسير و در گرو افعال (زشت) خويش گرفتارم در ما بين كارهاى خطايم (و ناپسندم) هى مىروم و برمىگردم (و از خطا به كلى به راه صواب نمىآيم) از مقصد و مقصود خود به راه حيرت افتادهام و از طريق خويش بازماندهام
﴿2﴾
قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِي مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِينَ ، مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْكَ ، الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِكَ
(2) ناچار نفس خود را (به درگاه حضرتت) در موقف و مقام بندگان خوار و ذليلت به پا داشتهام اكنون به موقف اشقياى خلق كه بر (امر و فرمان) حضرتت تجرى و بىباكى كردهاند و به وعد و وعيدهايت به چشم اهانت و حقارت نگريستهاند ايستادهام
﴿3﴾
سُبْحَانَكَ أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ؟! وَ أَيَّ تَغْرِيرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِي؟!
(3) اى خداى پاك و منزه من (بنده ضعيف ناتوان) به كدام جرات و كدام غرور و اعتماد به نفس بر مخالفت فرمان حضرتت اقدام كردم (و خود را متعرض قهر و عقاب و عذاب نمودم)
﴿4﴾
مَوْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي ، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِي ، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِي ، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِي ، وَ هَذِهِ يَدِي وَ نَاصِيَتِي ، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِي ، ارْحَمْ شَيْبَتِي ، وَ نَفَادَ أَيَّامِي ، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِي وَ ضَعْفِي وَ مَسْكَنَتِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي .
(4) اى مولاى من به حال من (ضعيف) كه (از خطا و گناهان) برو در افتادم و به لغزش قدم (به غم و حسرت گرفتارم) ترحم فرما و باز هم (كرم كن و) از جهالت و نادانيم به حلم و بردباريت درگذر و از بدكرداريم به لطف و احسان عفو فرما كه (اى خداى مهربان) من به گناه خود اقرار مىكنم و بر خطاى خويش اعتراف دارم و اين است دست (خالى) و جبهه (شرمنده) من كه به درگاه رحمتت از ترس انتقام از نفس (سركش عاصى) خويش تضرع و زارى مىكنم پس (اى خداى مهربان) به حالم ترحم كن و بر ضعف پيرى من و به پايان رسيدن ايام عمرم و نزديكى اجلم و عجز و ناتوانى و بيچارگيم رحم كن (كه از هر وسيله جز ناله و زارى به درگاهت دستم كوتاه است)
﴿5﴾
مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِي ، وَ امَّحَى مِنَ الَْمخْلُوقِينَ ذِكْرِي ، وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ قَدْ نُسِيَ
(5) اى مولاى من هنگامى كه اثرم به كلى از دنيا منقطع شد و نامم از زبان خلق محو گرديد و من به كلى از فراموششدگان شدم مانند همهى فراموششدهگان عالم (كه هيچ اسم و اثرى از آنان باقى نماند) در آن هنگام به حالم ترحم فرما (و در آن عالم آخرت سعادتمند ابدم ساز)
﴿6﴾
مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي عِنْدَ تَغَيُّرِ صُورَتِي وَ حَالِي إِذَا بَلِيَ جِسْمِي ، وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِي ، وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِي ، يَا غَفْلَتِي عَمَّا يُرَادُ بِي .
(6) اى مولاى من (اى خداى مهربان) آنگاه كه (در قبر صورتم متغير گردد و حالم دگرگون شود) و جسمم كهنه و اعضا و جوارحم از يكديگر متفرق شوند و اعضايم از هم گسسته گردد اى خدا اى واى بر غفلت من از آنچه مولايم از من خواسته (و مقصودى كه از خلقت من داشته) اى واى بر من كه چقدر من از مقصد اصلى وجودم و جهان ابدى آخرتم فراموش كردم و به كار دنياى دو روزه فانى پرداختم و به لهو و لعب و نقش زرد و سرخ عالم طبيعت دل با ختم)
﴿7﴾
مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي فِي حَشْرِي وَ نَشْرِي ، وَ اجْعَلْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مَعَ أَوْلِيَائِكَ مَوْقِفِي ، وَ فِي أَحِبَّائِكَ مَصْدَرِي ، وَ فِي جِوَارِكَ مَسْكَنِي ، يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ .
(7) اى مولاى من در روز سخت حشر و نشر (عرصهى قيامت پر غوغا) بر من ترحم كن و در آن روز (پروحشت و حيرت) مرا با ياران و دوستانت همنشين گردان و در محفل محبان و عاشقانت جاى گزين فرما و در جوار رحمتت منزل (نيكوى سعادت و بهجت) كرامت كن اى آفرينندهى عالميان (و اى خداى جهانهاى بىحد و پايان.)