او با تمام آینه هایش طلوع کردوقتی که عشق پیش دو پایش خضوع کرد
اینجا میان دشت نمازی فراهم استاینجا به پای آب فراتی رکوع کرد
باید کنار قامت این نخل های سبز مردانه ایستاد و به غایت خشوع کرد
بزمی فراهم است بیا همرکاب شوعشقی مقدر است که باید شروع کرد
ای ...
عشق یعنی کوچه کوچه انتظار رؤیت خورشید در باغ بهارعشق یعنی با جنون تا اوجها رفتن از ساحل به بام موجهاعشق یعنی یک تغزل شعر ناب مثنویهای خدای آفتابعشق یعنی سوختن با شعلهها سبز گشتن ...
فرشتهها گوش به رنگ صدای توأند!زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشیناند!آسمانیان لحظهای نگاه از خاک بر نمیدارند.پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیهالسلام ، لحظه شمار در آغوش ...
گفت ایدست اوفتادی، خوش بیفت
تیغ، در دست دگر بگرفت و گفت
آمدم تا جان ببازم، دست چیست
مست، کز سیلی گریزد، مست نیست
خاصه مست بادهی عشق حسین
یادگار مرتضی میر حنین
خود، بپاداش دو دست فرشیام
حق برویاند، دو بال عرشیام
تا ...
کیست حق را و پیمبر را ولی؟ آن حسن سیرت، حسین بن علی آفتاب آسمان معرفت آن محمّد صورت و حیدر صفت نُه فلک را تا ابد مخدوم بود زان که او سلطان ده معصوم بود قرَّة العین امام مجتبی شاهد زهرا، شهید کربلا تشنه، او را دشنه آغشته به خون نیم کشته گشته، ...
قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بیشمار، به تبریک آمدهاند و بر بام خانه دختر خورشید، بال میافشانند. از بهشتِ دامان بتول، بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادیها و دستافشانیهاست. خدا، لبخند میزند این روز شگفت را و مرد تنهای ...
يقظه
قيام آن حضرت در مدينه، صلاى “يقظه” و بيدارى بود. يقظه و بيدارى از خواب غفلتى که سايه سنگين آن را ستم بىامان و لالايى ريايى امويان بر چشم مردم تحميل کرده بود تا در پناه آن خواب گران دمشق را با مدينه جابهجا کنند! اما چشم بيدار حسين(ع) بر اين ...
کم کم غروب واقعه از راه می رسیدیک زن میان دشت سراسیمه می دویداین خیمه ها نبود که آتش گرفته بودآتش میان سینه ی او شعله می کشیدراهی نمانده بود برایش به غیر صبرباید دل از عزیز سفر کرده می برید؛مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنشقطره به قطره سرخ و غریبانه می ...
شام يعني انتهاي خستگي
شهر آزار خداي خستگي
شام يعني گوشه ويرانهها
مدفن شمع و گل و پروانهها
شام تسکين دل شيطان بود
زينت سر نيزهاش قرآن بود
شام يعني وادي دشنامها
سنگ باران سري از بامها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه ميزد بر سر زخم امام
شام ...
برای شش ماهه ی کربلا پر می کشد پروانه ای زخمی به سویت گهواره ای جان می دهد در آرزویت باید به دست تیرهای تشنه یک روز باغ گل سرخی بروید از گلویت با مشتی از گل های پرپر آسمان هم سرمست باشد روز و شب از سُکر ِ بویت هفتاد و دو خورشید می آیند آرام دنبال نور ِ ...
ماه من تابید و شد تابان رخ خورشید از او
نازم آن ماهی که خورشید فلک تابید از او
روز بسیار است و شب در گردش خورشید و ماه
کز افق گوید نشان ماه یا خورشید از او
نازم آن روزی که در تاریخ ایام بزرگ
در تجلی ماه از او خورشید از او ناهید از او
تا بدانی روز ...
ای یاد تو قد قامت «قول» است و «قصیده»!
نام تو تجلّای عقیق است و عقیده
عنوان تو نور است که از نور میآید
تصویر تو «ماه» است که از «مِهر» دمیده
ای وصف تو دریا به کفِ دست گرفتن!
ای دیدن رویِ تو «ملاقات دو دیده»!
توفان به نگاه تو اماننامه ...
قنداقه اش را بست، حالا اصغرآماده استسرباز آخر را خودش میدان فرستاده است
از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفتاز نسل ماهی های دریاهای آزاد است
نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسبشش ماهه خیلی اربا اربا کردن اش ساده است
تیر سه شعبه کار خنجر می کند اینجاسر، ...
شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین(ع) روی دل با کاروان کربلا دارد حسین(ع)از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین(ع)می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین(ع)بس که محمل ها رود منزل به ...
دردم، زکودکی است که با روی همچو ماه آمد برون ، به یاری آن شاه بی سپاه بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه کای عم تاجدار، به خاک از چه خفتهای ؟ برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه نشنیدهای مگر سخن عمه را چو من؟ تنها ز خیمه ...
کوچه کوچه می روم شاید کسی پیدا کنمای دریغ از خانه ای تا لحظه ای مأوا کنمکوچه گردی من از شهر مدینه باب شددست بسته اقتدا بر حضرت مولا کنمگوئیا یک مرد از نامه نویسان نیست نیستبا که یارب شکوه از این بی وفائیها کنم؟می زنم بر قلب لشگر از یسار و از یمینیا ...
شهر شام و شروع ماتم بعدهمه در دست نیزه و نیرنگچه شده شهر غرق در شادیآن طرف آتش و هزاران سنگ............ای امان از دل رباب حزیندل زینب هماره بی تاب استبین سرها ، سری بود کوچکبر سر نی، علی که در خواب است..............کاروانی اسیر آمده استهلهله، شادی و جسارت هابهر ...