لطفا منتظر باشید

اوصاف عاشقان از دیدگاه امام على علیه السلام

شخصى نزد امیرالمومنین آمد و گفت : آقا جان عاشقان خدا چه کسانى هستند؟ امام این آیه کوتاه قرآن را خواند :

«اِنَّ اللّه‏َ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ »8.بى‏تردید خدا با کسانى است که پرهیزکارى پیشه کرده‏اند و آنان که [ واقعاً ]نیکوکارند .

و سپس فرمود : «فَلَمْ یَقْنَعْ همَّامُ بِذلِکَ القَولِ حتّى عَزَمَ عَلَیْهِ»9 پرسید : على جان من نمى‏توانم قانع شوم، درباره عاشقان حق آن چه را در دل دارى، بیرون بریز : «فَتَثاقَلَ علیه السلام عَنْ جَوابِهِ» ؛ فرمود : سوال‏کننده، عزیز دلم، برادرم بیشتر از این از من نخواه براى تو حرف بزنم، همین یک آیه را بخوان، ببین، بفهم و برو.گفت : من نمى‏روم، بگو.امیرالمومنین هم فرمود : عاشقان خدا حدود نود علامت دارند، سپس شروع کرد به شمردن، به علامت نود که رسید ـ شاید هم بیشتر بوده ـ خدا امضایش را از روى روح این عاشق سوال‏کننده برداشت، نعره‏اى زد و جان داد.شخصى گفت : على جان به گونه‏اى حرف مى‏زدى که نمیرد، تو او را کُشتى. فرمود : نه، من او را نکشتم، امضاى خدا روى روح او تا این دقیقه بود، این امضا به واسطه زبان من برداشته شد، دیگر روح در این قفس نمى‏توانست بماند، شکست و رفت.خودش مى‏گفت : «و اللّه‏ُ لاَءبْنُ ابى طالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ»10 ؛ واللّه‏ قسم براى در آغوش گرفتن مرگ، پسر ابى‏طالب از طفلى که گرسنه است و سینه مادر را به دهان مى‏گذارد، عاشق‏تر است و براى او لذیذتر است.«الدُّنیا سِجْنُ المومِنِ»11، ما در این جا زندانى هستیم، خودِ دنیا یک زندان است، بدن یک زندان است، خوراکى‏ها یک زندان است، پوشاکى‏ها یک زندان است.در بازار دو پیراهن خرید، یکى پنج هزار و دیگرى سه هزار دو نفرشان هم پیراهن نداشتند، نه خودش و نه قنبرش. آمدند پشت بازار، خرابه‏اى بود، پیراهن پنج هزارى را به قنبر داد، سه هزارى را خودش برداشت، قنبر گفت : آقا جان آخر شما رئیس جمهور مملکت هستید، این پیراهن پنج هزارى را شما بپوشید. گفت : قنبر از بدن لذتى نمى‏برم، بیخودى بپوشم که چه، تو حالا جوان هستى، غیر از من هستى، تو از پارچه خوشت مى‏آید، بپوش :

تو ذوق لعل خوبان را چه دانى

تو شور این نمکدان را چه دانى

تو را با اطلس و مخمل بود کار

قماش گلعُذاران را چه دانى

برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه