منازل ششگانه
بنا بود درباره چند مسئله توضیح داده شود از جمله مسئله تجلیه، تخلیه، تحلیه و سرانجام مقام فنا. فنا هم به فناى در افعال، فناى در صفات و فناى در ذات تقسیم مىشود که روى هم رفته شش مسئله مىشود، اما براى حرکت در این شش منزل نیاز به مقدمهاى بسیار عمیق و ریشهدارى داریم که ابتدا باید خودمان را به این مقدمه برسانیم و این مقدمه عبارت است از: آشکار کردن، ظاهر کردن، ایجاد کردن، ظهور دادن و تجلّى دادن. نمىدانم اسمش را چه بگذاریم، در هر صورت، این مقدمه عبارت است از این که دل مرکز عشق به وجود مقدّس او شود.البته براى تحصیل یا تجلّى دادن عشق باید منزل علم و به تعبیر عرفا، منزل معرفت را طى کرد. اگر به کسى که خدا را نمىشناسد بگوییم که به خدا محبّت پیدا کن، واقعا نمىتواند، به کسى که خدا را نشناخته نمىتوان گفت که عاشق خدا شو، زیرا نمىتواند، با زور هم که نمىتوان کسى را عاشق مولا کرد. این عشق باید عشق اختیارى باشد و به دست آوردن این علم و معرفت هم مشکل نیست.اگر به سلسله آیاتى که در قرآن مجید چهره مقدّس او را معرّفى مىکند، ملاحظه کنید و در آنها دقت نمایید به این نتیجه مىرسید که همهکاره ما در عالَم اوست، او خالق ما، رازق ما، ناصر و یاور ما، پیروزکننده ما در جبههها، شوق ما، عشق ما، محبّت ما، محور ما، محبوب ما، معشوق ما، بارع ما، مصورّ ماست و ما هیچ کارهایم.همین درختان میوهاى که سفرههاى ما را رنگین مىکنند، هیچ کارهاند و فقط به اشاره او میوه مىدهند، خودشان کارهاى نیستند، همهکاره اوست. ما همین مقدار معرفت پیدا کنیم که او نور ما، کمال ما و همه چیز ماست، خود به خود به او عشق پیدا مىکنیم. این عشق اگر از طریق معرفت بیاید موتور وجود ما براى حرکت دادن نفس ما به طرف آن شش منزل مىشود :
هر که کند روى طلب سوى او
قبله زراج شود کوى او
عشق که بازار بتان جاى اوست
سلسله بر سلسله سوداى اوست
عشق نه وسواس بود نِى مرض
عشق نه جوهر بود و نِى عَرَض
گفت به مجنون صنمى در دمشق
کِى شده مستغرق دریاى عشق
عشق چه و مرحله عشق چیست
عاشق و معشوق در این پرده کیست
عاشق یکرنگ حقیقت شناس
گفت که اى محو امید و هراس
نیست در این پرده به جز عشق کس
اول و آخر همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد عینیّت یکدیگرند
عشق کز آن مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزندهایم
کشته عشقیم و به او زندهایم
آب خزر گر چه ز جان خوشتر است
چاشنى عشق از آن خوشتر است
عشق و شکایت ز ملامت که چه
عاشقى و زهد و سلامت که چه
اهل ملامت که سلامت روند
راه سلامت به ملامت روند
گر تو در این مرحله آسودهاى
عاشق آسایش خود بودهاى
چه کسى مىتواند براى رسیدن به او راحت باشد. 63 سال از نصف شب تا «اللّه اکبر» صبح ناله کرد. دربارهاش نوشتهاند که در بیابانهاى مدینه و کوفه مثل آدم مار گزیده به خودش پیچید «یَتَمَلْمَلُ کَتَمَلْمُلِ السَّلیمِ»17، اشک ریخت و فریاد زد: «آه مِن قِلَّهَ الزّاد وبُعْدِ السَّفَر»18 اى محبوب من! دیدى عمرم تمام شد و کارى براى تو نکردم، به سوى تو مىآیم و چیزى براى تو نیاوردم. چه چیزى چشیده بود که مثل مار گزیده مىپیچید، چه چیزى چشیده بود که خوابش نمىبرد؟ چه چیزى چشیده بود که وقتى امروز صبح بالاى بام مسجد کوفه آمد، نگاهى به افق کرد و گفت: هر دوى ما 63 سال است، بیدار مىشویم، اما من هر وقت بیدار شدم، تو خواب بودى، چه چیزى چشیده بود؟ چه عشقى در او روشن بود و تجلّى داشت که از ماسوى اللّه از همان سن سیزده سالگى چشم پوشیده بود، غیر خدا نمىدید، غیر خدا نمىشنید و غیر خدا نمىخواست.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . انعام (6) : 4 ؛ یس ( 36 ) : 46.
2 . صف (61) : 10 ـ 11.
3 . نساء (4) : 13.
4 . بروج (85) : 11.
5 . مائده (5) : 3.
6 . شورى (42) : 11.
7 . صافات (37) : 35.
8 . انبیاء (21) : 8 .
9 . مومنون (23) : 51 .
10 . نهج البلاغه: 2/160.
11 . نهج البلاغه: 2/160.
12 . بحار الانوار: 10/432.
13 . بحار الانوار: 4/45.
14 . ملک (67) : 2.
15 . دیوان اشعار باباطاهر
16 . نساء (4) : 48.
17 . شجره طوبى: 1/111.
18 . شرح اصول کافى: 11/274.
English