فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

از يك خلال دندان ناراحتم

يكى از عباد شهر كربلا ، پس از انتقال به عالم برزخ ، به خواب دوستش آمد و به او گفت : روزى از يك مهمانى برمى گشتم ، ذره اى از غذا در لابه لاى دندانم مرا رنج مى داد ، از حصير خرما فروشى كه روى سكوى درب صحن امام حسين عليه السلام جاى داشت به اندازه يك خلال برداشتم ، دندان خود را پاك كرده ، سپس خلال را به زمين انداختم ، صاحب حصير حاضر نبود كه از او حلاليت بطلبم ، از مسئله غافل ماندم تا از دنيا رفتم ، اكنون ناراحت آن خلال هستم ، از آن خرما فروش جهت من رضايت بگير تا با رضايت او از رنج و سوز رهايى يابم.


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تواضع حضرت سلیمان
افشاگرى شجاعانه طِرِمّاح عليه باطل‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
حکایت جاثلیق مسیحی و امام حسن عسکری(ع)
حکایتی از زبیر
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
بخیل از ستمگر برتر است
حكايت بهلول نبّاش‏
آنچه خير است بياموز

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
حكايت بهلول نبّاش‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان جوان گناهكار
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
بلال حبشى‏
ثعلبة بن حاطب‏
اجابت خدا
اگر لقاء مرا دوست دارى‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^