يكى از تربيت شدگان اين مكتب مى گويد :در بعضى از سفرها به بزرگى برخوردم كه سيمايش به سيماى عارفان مى ماند . با او همراه شده در عرض طريق بدو گفتم : « كَيْفَ الطّريقُ إِلى اللّه » ؟ راه به سوى خدا چگونه است ؟گفت : « لَوْ عَرَفْتَ اللّهَ لَعَرَفْتَ الطَّريقَ » . اگر او را يافته بودى راه به سوى او را نيز آگاه مى شدى .پس گفت : اى مرد سالك ! بگذار و دور كن از خود خلاف و اختلاف را .گفتم : علما را چگونه خلاف و اختلافى خواهد بود ؟ چه آن ها مؤيّد از جانب حقّند .گفت : چنين است كه مى گويى الاّ فى التجريد التوحيد .بدو گفتم : معناى اين جمله چيست ؟گفت : « فِقْدانُ رُؤْيَةِ ما سواهُ لِوِجْدانه » . با بودن او غير را نديدن .كه منظور از اين جمله نفى هر معبود باطل و مقيّد بودن به طاعت و عبادت حق است.
بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان