هر يك از اعمال متنوع حج، عامل مستقلى براى بارور ساختن بعدى از ابعاد شخصيت آدمى است كه مجموعاً در چند روز محدود، حيوانى را مبدل به يك انسان مى سازند و انسان را به يك موجود الهى مبدل مى كنند.
دو قطعه پارچه سپيد به نام لباس احرام، عاريتى بودن لباس هاى فاخر و رنگارنگ معمولى را براى انسان قابل درك مى سازد، همين دو قطعه پارچه سفيد به خوبى مى تواند اثبات كند كه حيات را نبايد قربانى وسيله حيات نمود.
آدمى با جمله: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ.» مى تواند عقده هاى حقارتى را كه يك عمر روان او را مختل نموده است، دريابد و مرتفع سازد و ارزش و عظمت موجوديت خود را لمس كند؛ زيرا او با اين لبيك پاسخى به دعوت الهى به سوى خود مى دهد.
با اين ذكر روحانى سازنده وابستگى خود را به خداوند اعلا كه او را به سوى خود خوانده است درك مى كند.
پس اين بى نهايت كوچك شايستگى تماس با آن بى نهايت بزرگ را داراست كه اين صدا را در گوش او طنين انداز كرده است كه:
بازآ بازآ هر آن كه هستى بازآ
آدمى، با طواف خانه خدا كه ظاهراً چيزى بيش از چند سنگ روى هم نهاده نيست، مى تواند شفافيت در و ديوار عالم طبيعت را كه پرده هاى كميت و كيفيت روى آن را پوشانده است دريابد و بداند كه همين سنگ ها در مقابل روح سبك رو و بلند پرواز آدمى، تيرگى و سختى خود را كنار مى گذارد و به شكل رصدگاهى براى نظاره و انجذاب به بارگاه ربوبى برمى آيد.
دو ركعت نماز مقام ابراهيم بزرگ ترين حقيقتى را كه تعليم مى دهد، اينست كه معبدى كه در روى زمين بنا مى شود و جايگاهى كه كامل ترين مردم در آنجا مى ايستند و با خداى خود رابطه برقرار مى كند، براى همگان يكسان است.
چه حكمت والايى در سعى و تكاپو ميان صفا و مروه وجود دارد كه قابل توصيف نيست، اين حكمت مى گويد:
اگر انسانى بكوش، حركت كن، راكد و جامد مباش، عنصر پايدار روح آدمى كوشش و تكاپوست.
[يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ ] .
اى انسان! يقيناً تو با كوشش و تلاشى سخت به سوى پروردگارت در حركتى، پس او را [در حالى كه مقام فرمانروايى مطلق و حكومت بر همه چيز ويژه اوست و هيچ حكومتى در برابرش وجود ندارد،] ديدار مى كنى.
بدين ترتيب هر يك از اعمال حج يكى از عناصر سازنده آدميان را بارور و تقويت مى نمايد و به فعليت مى رساند.
در هر صورت تمام اعمال عبادى و ترك همه معاصى مى خواهند بگويند: اى انسان! راه تو به سوى رسيدن به مقام قرب باز است و اگر اين صراط مستقيم الهى را طى نكنى بدون شك بجايى نخواهى رسيد و همه استعدادهاى الهى تو به صورت قوه باقى خواهد ماند و بدون عبادت، از وجود تو جز حيوانى پست در دنيا و جز عنصرى مستحق عذاب در آخرت نخواهد ماند.
به قول عارف معارف عماد فقيه:
بر سر كوى تو جز بى سر و پا نتوان بود |
پاى در بند تو در بند ريا نتوان بود |
|
پيش ما جان عزيز ار چه گرامى است ولى |
زو توان بود جدا وز تو جدا نتوان بود |
|
همه عالم به جمال تو گواهى دادند |
منكر قدرت بى چون خدا نتوان بود |
|
دست و پايى نزنم بر سرم ار تيغ زنى |
غرقه در بحر قضا جز به رضا نتوان بود |
|
دلم از هجر تو جوياى فنا گشت آرى |
بى وصال تو طلبكار بقا نتوان بود |
|
منبع : پایگاه عرفان