
مرگ و عالم آخرت - جلسه شانزدهم (2) - (متن کامل + عناوین)
كتابى از عالمى خدمتگزار
خدمت مجتهد و عالمى بودم كه از نظر زهد ، تقوا و علم خيلى فوق العاده بود . يك سال ماه رمضان براى منبر به روستايى رفته بود كه پرجمعيت بود . آنها به قدرى از منبر او راضى بودند كه چهار نماينده به خدمت آيت الله العظمى بروجردى فرستادند و از ايشان تقاضا كردند كه شما امر بفرماييد تا اين روحانى بيايد و در روستاى ما بماند .
ايشان نيز اين روحانى را خواست و گفت : شما براى خدا بپذير و به اين روستا برو و براى دين مردم زحمت بكش . ايشان نيز پذيرفت . عاقبت به خيرى براى آنهايى است كه به بزرگترِ مثبت ، نه به بزرگتر منفى ، احترام كنند . همين اطاعت امر از آيت الله العظمى بروجردى براى اين روحانى خيلى توفيق ايجاد كرد ؛ چون اولاً دين آن منطقه و اطراف را در زمان شاه حفظ كرد ، ثانياً خيلى از جوانهاى آنجا را جذب كرد .
براى مردم آنجا كلانترى و ژاندارمرى بود ، دادگسترى و پيشنماز بود ، عقد دختر و پسر و نماز ميت آنها را مىخواند ، زير گوش بچههاى آنها اذان و اقامه مىگفت و تا زمانى كه او زنده بود ، آنجا منطقه آرام ، مذهبى و ديندارى بود كه مردم هيچ بارى روى دوش دولت نداشتند ؛ چون با بودن او ، به كلانترى و دادگسترى كارى نداشتند . دعوا و ظلم نمىكردند . رابطه نامشروع در آنجا نبود .
حكايتى از آبرودارى خدا
روزى خدمت ايشان رفته بودم . زمستان بود و ايشان پاى كرسى نشسته بود . به من كتابى داد . اين قطعه را در آن كتاب ديدم . در آبرودارى خدا ، كه چگونه آبرودار است . اين اخلاق خداست . خدا خبر دارد كه من و شما در اين سالهاى عمر خود چقدر گناه كردهايم ، عدد ، نوع ، جا و مكان گناه ، همه را خبر دارد ، اما خلوت و آشكار ما را متفاوت قرار داده است ؛ در خلوت نزد او آبرو نداريم ، اما بيرون ، نزد همه آبروداريم . همه مىگويند : عجب آدم خوبى است ، به او التماس دعا بگوييم . در حالى كه نمىدانند ما در باطن چگونهايم . كار خدا در آبرودارى عجيب است ، اخلاق كريمانهاى دارد كه بىآبروى درِ خانه خود را نزد مردم بهترين آبرومند جلوه مىدهد .
در اين كتاب ديدم : در مدينه ، زمان پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله كسى بود كه نزد مردم خيلى آبرومند بود . عبايى روى دوش مىانداخت ، صورت نورانيى داشت و وقتى مردم مدينه او را مىديدند ، مىگفتند : التماس دعا ! وقتى شب بيدار مىشويد ، ما را نيز دعا كنيد . ما مريض ، مشكل و درد داريم .
او نيز به مردم مىگفت : چشم ، دعا مىكنم . اما شبها ، وقتى كه مردم مدينه خواب بودند ، به خانههاى مردم مىرفت و دزدى مىكرد . شبها دزد بود و نزد خدا بىآبرو ، اما روزها مؤمننماى زيبا و آبرومند .
شبى بنا بود براى دزدى برود . خانهاى را در روز در نظر گرفته بود كه شب برود و اثاث آن خانه را بدزد . ديوارهاى مدينه ديوارهاى قطور و گلى بود . در تاريكى مطلق شب ، وقتى كه مهتاب نبود ، آرام روى ديوار رفت . سينهاش را روى ديوار گذاشت ، درون خانه را نگاه كرد ، ديد اثاث پر قيمتى در آن خانه است و هيچ كس هم در خانه نبود ، به غير از خانم جوان و زيبا چهرهاى كه هنوز نخوابيده بود .
تأثير قرآن در نفوس
آن زن در تاريكى شب ، در حال خواندن قرآن بود . وسوسه در اين دزد بالا رفت و با خود فكر مىكرد كه امشب هم آن زن را به دست مىآورم و هم اثاث منزل را . در اين فكرها بود كه آيات قرآن در او اثر گذاشت .
قرآن كتابى است كه شعله بسيارى از گناهان را خاموش مىكند ، لذا فرمودهاند : با قرآن انس بگيريد و امام صادق عليه السلام مىفرمايد : شايسته است كه هر مؤمنى در شبانه روز پنجاه آيه از قرآن را بخواند.(401) اين همان معناى :
» فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ «(402)
است . بسيارى از افراد گنهكار و دزدان سابقه دار با شنيدن قرآن توبه كردند و برگشتند. نمونههايش درتاريخ زياد است .
توبه پنهانى دزد
اين دزد نيز با خود گفت : مگر من تا كى زندهام ؟ بعد از مردن ، گناه لكّهدار كردن دامن اين زن و بردن اثاث منزل او را در دادگاه قيامت چگونه جواب دهم ؟ آنجا چه كسى مىخواهد به داد من برسد ؟ از ديوار پايين آمد و به خانه رفت .
تا صبح خوابش نبرد . گذشت از زن زيبا و از آن همه مال ، واقعاً آزاردهنده بود . فشار روحى عجيبى داشت تا زمانى كه بلال اذان گفت . او با خود گفت : برويم دو ركعت نماز پشت سر پيغمبر صلى الله عليه وآله بخوانيم تا ببينيم چه مىشود . به صف جماعت آمد . وقتى سلام نماز تمام شد و مردم به خانه مىرفتند ، كسى در كنار محراب ، به پيغمبر صلى الله عليه وآله آهسته عرض كرد : خانمى با شما كار دارد .
حضرت فرمودند : بگوييد بيايد . همان خانم با ادب و محجّبه كنار محراب آمد ، عرض كرد : يا رسول الله ! گويا ديشب دزد مىخواسته به خانه من بيايد ؛ چون من روى ديوار خانهام شبحى را ديدم ، نمىدانم خيال بوده ، يا واقعاً دزد بوده است ؟ شوهر من مرده و ثروت خوبى به من رسيده است . من جوان هستم و مىترسم در آن خانه زندگى كنم . شما مرا شوهر بده .
پاداش توبه دزد
ازدواج در زمان پيغمبر صلى الله عليه وآله اين همه مشكلات نداشت . فرمود : به چه كسى مىخواهى شوهر كنى ؟ عرض كرد : هر كس كه شما بفرماييد . پيغمبر صلى الله عليه وآله در صفها نگاه كردند و به آن دزد فرمودند : بيا .
دزد با خود گفت : حتماً آبروى ما را برده است و اكنون حضرت مرا نشان مىدهد و به آن زن مىگويد : اين شخص بود كه ديشب براى دزدى آمده بود ، بعد دستور مىدهد تا مرا بگيرند . آمد و زانو زد . حضرت فرمودند : آيا زن دارى ؟ گفت : نه ، مجرّدم . به آن خانم فرمودند : آيا اين شخص را مىپسندى ؟ گفت : بله آقا . فرمود : پس من عقد شما را مىخوانم .
عقد آن دو را كنار محراب ، با آن زبان الهى خواند و فرمود : اكنون به خانه اين زن برويد . او خانه و اثاث دارد . برويد با هم زندگى كنيد . سه روز از اين قضيه گذشت ، زن به خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد : آقا ! اين مرد كيست كه براى ما عقد كرديد ؟ سه شبانه روز است كه روزها روزه است و شبها تا صبح در حال سجده و گريه . اصلاً به من نگاه نمىكند .
حضرت فرمودند : به او بگو به مسجد بيايد . آمد . حضرت فرمودند : مگر اين زن را براى تو عقد نكردم ؟ عرض كرد : چرا . فرمود : هر دو جوان هستيد ، آن وقت تو شب تا صبح نماز مىخوانى و روزها روزه مىگيرى ؟ يعنى چه ؟
افشاى راز دزد
دزد گريه كرد و داستان را گفت . عرض كرد : من براى جبران سابقه دزدى و اين همه لطف خدا مىخواهم از عبادت و تشكر خدا لبريز شوم ، بعد زندگى را ادامه دهم . حضرت فرمود : همين سه روز كافى است . برخيز و برو .
به خانه آمد و به همسرش گفت : مىدانى چرا من سه شب بيدار ماندم و گريه و عبادت كردم ؟ چون آن دزدى كه آمده بود دزدى كند ، من بودم . من قصد داشتم بيايم دامن تو را لكّهدار كنم ، ولى چون با خدا معامله كردم ، خدا هم تو را به من عنايت كرد و هم اين خانه و زندگى را .(403)
آبرودارى خدا از مردگان
اگر كسى آبروى خودش را نريزد ، خدا آبروى او را نمىريزد . كسى طبق قواعدى كه در كتاب شيخ بهايى آمده است ، كارهايى كرد كه يكى از اموات را در خواب ببيند ، اما آن مرده را در خواب نديد .
بعد با خود گفت : مؤلّف اين كتاب حرف دروغ و بىربطى نوشته است . ما كه اين كارها را كرديم و خواب نديديم . شب شيخ را در خواب ديد و شيخ به او گفت : آنهايى كه من در آن كتاب نوشتم ، دروغ نيست ، ولى اموات همگى در برزخ آزاد نيستند . خداوند متعال بعضى از مردهها را كه گرفتار رنج و بلا هستند را نمىخواهد به خواب زندهها بياورد كه زندهها در حقّ آنان خيال بد كنند و به آبروى آنها لطمه بخورد . خدا آبرودارى مىكند . تو به خاطر همين خواب نديدى .
اى كاش مردم نيز اين آبرودارى را از خدا ياد مىگرفتند تا غيبت ، تهمت و بىاعتبار كردن افراد از بين مىرفت و ريشه لطمه زدن به آبرو و زندگى خانوادهها خشك مىشد .(404)
آبرودارى ، اخلاق مؤمنان
مرحوم فيض نقل مىكند : در مجلس ميهمانى دو نفر به كسى گفتند : شنيدهايم مىخواهى همسرت را طلاق بدهى ؟ گفت : بله . گفتند : چرا ؟ گفت : طلاق امرى الهى است و خداوند به زن و شوهر حق داده است كه در نقطه معيّنى مجوّز دارند كه از هم جدا شوند . بىعلّت نه ، با علّت .
ما به اين امر خدا رسيدهايم . گفتند : چرا ؟ گفت : خداوندى كه طلاق را براى من و او قرار داده ، به من اجازه نمىدهد كه پشت سر او حرفى بزنم كه به آبرويش لطمه بخورد . به شما چه ربطى دارد كه چرا ؟ اين دخالت شما نابجا ، غيرشرعى و غيرمنطقى است .
مردان و زنان متدين ، مؤمن و مسلمان ، ممكن است هر دو خوب باشند ، اما اين ازدواج نبايد صورت مىگرفته ، چون مردم كه غيب نمىدانند ، انجام گرفته ، اما با هم هماهنگ نيستند ، بايد از هم جدا شوند .
به شما چه ربط دارد كه چرا ؟ او زن با ديانتى است و در خانه من است . بر من واجب است كه آبروى او را حفظ كنم . علاوه بر اين او همسر من است ، مگر شما حق داريد كه درباره همسر و ناموس ديگران جستجو كنيد ؟ چنين حقى را نداريد .
مدتى بعد آن خانم را طلاق داد و او نيز رفت شوهر كرد . دوباره در جلسهاى از او پرسيدند : به راستى چرا طلاق دادى ؟ گفت : او الان همسر من نيست و ناموس مردم است . اجازه ندارم نسبت به ناموس مردم حرف بزنم . اين اخلاق خداست .
جزاى اعمال سبك و سنگين
اين چهار آيهاى كه عرض كردم ، محورش ثقل و سبكى ميزان است كه مىتوانيد در سورههاى اعراف ، انبيا ، لقمان و قارعه ببينيد . اما اعمال با ارزش را خدا خيلى گران مىخرد :
» فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَ زِينُهُ «(405)
» بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ «(406)
اما اگر حركات ، اعمال و رفتار هماهنگ با قرآن و روش پيغمبر صلى الله عليه وآله نباشد ،
» وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ «(407)
اعمال سبك مىشود ؛ يعنى بىارزش . هر چه در قيامت التماس مىكند كه عمل مرا بخريد ، خدا مىفرمايد : جنس تو قيمت ندارد تا بخرم .
عمل تا حدّى بايد قيمت داشته باشد كه قابل خريد پروردگار باشد ، ولى وقتى به آن حدّ از قيمت نرسيده باشد ، خدا نمىخرد . آنجا نيز كسى رايگان به جايى نمىرسد ؛ چون » مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ « يك نفر است ، اگر خريد ، خريد ، اما اگر نخرد ، كسى نمىتواند بر عهدهاش بگذارد كه بخر . آن وقت بعضى از اعمال هست كه وقتى در قيامت پردهها بالا مىرود ، معلوم مىشود كه چقدر زشت است و خدا از آن نفرت دارد .(408)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
401) الكافي: 609/2، باب في قراءته، حديث 1؛ »عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ فَقَدْ يَنْبَغِي لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَنْظُرَ فِي عَهْدِهِ وَ أَنْ يَقْرَأَ مِنْهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسِينَ آية.«
وسائل الشيعة: 198/6، باب 15، حديث 7723؛ »عَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ إِذَا أَصْبَحَ أَنْ يَقْرَأَ بَعْدَ التَّعْقِيبِ خَمْسِينَ آيَةً.«
402) مزمل (20 : (73؛ »پس آنچه را از قرآن ميسر است بخوانيد.«
403) اسرار معراج، ميرزا على قرنى: 28؛ عبرت آموز: 97 )توبهاىعجيب(.
404) إرشاد القلوب: 186/1، الباب الحادي و الخمسون؛ »عن النبي صلى الله عليه وآله من ذب عن عرض أخيه كان ذلك حجابا له من النار و من كان لأخيه المسلم في قلبه مودة و لم يعلمه فقد خانه و من لم يرض من أخيه إلا بإيثاره على نفسه دام سخطه و من عاتب صديقه على كل ذنب كثر عدوه.«
الكافى: 358/2، باب الرواية على المؤمن، حديث 1؛ »عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَال قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.«
405) قارعه (6 : (101؛ »اما هركس اعمال وزن شدهاش سنگين و باارزش است.«
406) توبه (111 : (9؛ »به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد.«
407) قارعه (8 : (101؛ »و اما هركس اعمال وزن شدهاش سبك و بىارزش است.«