برده گرفتن و برده دارى برنامهاى مربوط به هزاران سال پيش از طلوع اسلام بوده، و در فرهنگ ملتها به ويژه قلدران و زورگويان قانونى براى آزادى آنان وجود نداشت، انسان از اصل و اساس آزاد آفريده شده و بايد آزاد زيست كند، و سلب آزادى از او عملى خلاف و كارى نادرست است.
هنگامى كه اسلام طلوع كرد، اصل آزادى و اختيار را اعلام نمود و چون دفعتاً با فرهنگ برده دارى راهى براى مبارزه نمييافت، به تدريج مردم را در اين زمينه بيدار كرد، و راه آزاد شدن بردگان را به صورتهاى گوناگون قانونى نمود، و به هر بهانه مثبتى راه آزاد شدن و آزاد زيستن بردگان را باز كرد.
آنان كه جاهلانه به اسلام تهمت ميزنند كه اسلام ذاتا با برده دارى موافق است، عقل خود آنان اسير هوا، و نفس آنان گرفتار گناه، و وجودشان در بند فرهنگ شيطان است، اگر عقل را آزاد كنند، و نفس را پالايش نمايند و از قيد فرهنگ شيطان درآيند، و با بينائى و بصيرت به مقررات آسمانى اسلام بنگرند، به اين حقيقت واقف و آگاه ميشوند كه تنها فرهنگى كه زمينه از ميان رفتن بردگى را حاكم كرد اسلام است.
«اينان بدون دقت و مطالعه و به خاطر كوته فكرى ممكن است قوانين مربوط به بردگان را در اسلام حمل به ناقص بودن قوانين اسلامى كنند و بگويند: اگر دين اسلام اصل آزادى را پذيرفته و آن را توسعه داده، و به شدت به آزادى احترام گذاشته پس چگونه شيوه آقائى و بردگى را به يك باره الغاء نكرده و در شرايط محدودى آن را تأييد كرده است.
در پاسخ اين پرسش لازم است مقدمتاً يك مطالعه اجمالى در نظام بردگى كه قرنها پيش از ظهور اسلام در همه جامعههاى بشرى رسوخ يافته بود به عمل آورد، تا معلوم گردد كه اسلام در اين موضوع كه يك باره نتوانست آن را الغاء نمايد با چه مشكلاتى مواجه بوده، و تا چه حد ميتوانسته است با آن مبارزه كند و با جنبه مثبت و طريق عملى به تدريج آن را حل نمايد.
منبع : پایگاه عرفان