فارسی
جمعه 01 تير 1403 - الجمعة 13 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

1
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه یازدهم (1) – (متن کامل + عناوین)

 

 

 

تقوا در قرآن

معناى تقوا در قرآن

 

يزد، مسجد حضيره حرم 1380

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

قرآن مجيد مى فرمايد: سراسر اين كتاب، هدايت براى متقين است؛

 

« ذَ لِكَ الْـكِتَـبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ »[1]

 

اگر در آيات قرآن كريم دقت بشود، اين معنا به دست مى آيد كه منظور ازمتقين كسانى هستند كه علاقه دارند خود را از عذاب خدا حفظ كنند.

يكى از مشتقات همين كلمه «تقوى» در سوره ديگر قرآن مجيد آمده است، به صورت امر واجب كه من فكر مى كنم اين آيه جلوه رحمت و محبت و عنايت خداوند به بندگانش است، مى فرمايد:

 

« قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا »[2]


 

«قُواْ » از ماده «وقى» و تقوا و متقين است، كه حضرت حق روى رحمت و لطفش به بندگانش دستور واجب مى دهد كه خود و خانواده خود را از آتش فرداى قيامت و آتش گناهان دنيا حفظ كنيد و نگاه داريد.[3] اين كه در زيرنويس بعضى از ترجمه هاى قرآن، تقوا را به ترس ترجمه كرده اند، قطعا درست نيست و اشتباه مى باشد.

تقوا يعنى ايجاد پوششى كه انسان را از عذاب خدا حفظ مى كند،[4] كه اين پوشش چيزى غير اسلام كامل كه ايمان و اخلاق و عمل صالح است، چيز ديگرى نيست. همه مردان و زنان عالم ظرفيت ايمان و اخلاق و عمل را دارند. در اين زمينه كسى ناقص آفريده نشده است؛

 

« فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدِّينُ  الْقَيِّمُ وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ »[5]

 

اگر مردم غير از اين حرفى دارند، قرآن مى فرمايد: به خاطر اين است كه نمى دانند.


جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

 چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند[6]



 

اثرات ديدگان حقيقت بين

اگر همه افراد حقيقت بين باشند، نه با خودشان دچار مشكل مى شوند، نه با زن و بچه شان، نه با مردم، نه با نعمت ها، نه با دنيا و نه با خدا. خيلى آرام و راحت زندگى مى كنند، تا از دنيا بروند. همانند كنگره عظيم حج كه هر ساله دو ميليون نفر به مكه و مدينه و منا و عرفات مى روند، بدون جنگ، بدون درگيرى، از هفتاد
و دو ملت، يك ماه راحت كنار هم زندگى مى كنند، به هم كمك مى كنند، به هم
دست مى دهند، به هم سلام مى كنند، به هم محبت مى كنند، و هيچ مشكلى هم پيش نمى آيد چرا؟! چون يك گوشه اى از حقيقت را از ديدگاه حج فهميده اند كه آرام هستند، مى دانند اينجا خانه امن است، مى دانند خانه خدا است، مى دانند قدمهايى كه برمى دارند، قدمهايى است كه همه انبيا  عليهم السلام برداشته اند. اگر يك پيش آمد مختصرى هم بشود، با جان و دل از هم عذرخواهى مى كنند. اگر تمام مردم عالم حقيقتاً معناى زندگى، معناى دنيا و خدا را بفهمند، يك امنيت بهشت  وار بر تمام مردم حاكم مى شود. اما نمى دانند، نمى دانند كه خداوند متعال ظرفيت پذيرش ايمان و اخلاق و عمل را به همه مرحمت فرموده است.

وقتى به اين ظرفيت واقف بشوند و بدانند كه هر كس اين ظرفيت را از ايمان و عمل و اخلاق پر كند، با خدا، با عالم و با انبيا هماهنگ شده است، اين ظرف را پر مى كند. وقتى اين ظرف از ايمان و اخلاق و عمل پر بشود، به فرموده قرآن كريم: انسان منبع خير بسيار مى شود؛ يك جا مى گويد:

 

« وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا »[7]

 

يعنى پرخير، يك جا مى گويد:

 

« وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا »[8]

 

حكمت، يعنى فهم حقيقت، كه در زمان ما هم فقط با قرآن كريم و با امامان معصوم ميسر است. علوم طبيعى هم فهم حقيقت است، اما حقيقت ظاهر. ظاهر عالم را با علوم مى فهمد، نه باطن عالم و نه اهداف خدا را از آفرينش خودش. تحصيل آن علوم هم واجب است، ولى عالِم آن علوم هم بايد از ايمان و اخلاق و عمل پر باشد.

 

تفاوت علم بى تقوا و با تقوا

حاكمى به طبيبى گفت: مى شود يك زهرى براى من بسازى و به من بدهى؟ گفت: براى چه مى خواهى؟ گفت: يك دشمنى دارم، مى خواهم دعوتش كنم، اما يك روز بعد بميرد، كسى هم نفهمد من اين كار را كرده ام. گفت: من آگاه به قواعد شيمى هستم و اين زهر را هم مى توانم درست كنم، ولى درست نمى كنم. گفت: پول به تو مى دهم. گفت: نمى خواهم، صندلى به تو مى دهم، تو را طبيب دربار مى كنم، گفت: نمى خواهم. گفت: اگر درست نكنى، زندانيت مى كنم، گفت: اين خوب است.

 

گناه گريزى يوسف وار

يوسف  عليه السلام وقتى آن زن زيباى مصرى به او گفت: دوستت دارم، عاشق تو هستم، چه كار دارى كه من شوهر دارم، بيا و در كنار من قرار بگير، گفت: قرار نمى گيرم، گفت: تو را زندانى مى كنم،[9] گفت: زندانى كن. وقتى وارد زندان شد، آن جاى تنگ و تاريك و نمور را كه ديد، با كاخ نخست وزيرى مصر مقايسه كرد، گفت:

 

« رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ »[10]

 

اين زندان براى من محبوب تر است از چيزى كه من را به آن دعوت مى كنند.

براى كسى كه علاقه دارد خودش را از آتش جهنم خلاص كند، زندان بهشت است و كاخ جهنم. پول زهر است و ساختن زهر جهنم. صندلى و مقام جهنم است. گفت: مرا به زندان بيانداز. طبيب را شش ماه زندانى كرد.

 

بعد از شش ماه گفت: طبيب را بياوريد، گفت: چرا زهر را نساختى؟ گفت: روزى كه درسم تمام شد، خواستند دانش نامه پزشكى به من بدهند، قسم نامه بقراط را جلوى من گذاشتند، استاد گفت: قسم بخور كه من علم طب را فقط خرج بازگرداندن سلامت به مردم مى كنم. قسم بخور كه ضررى به كسى نرسانى، من نسبت به بدن و جان مردم با پروردگار تعهد دارم. من خدا را با تو، با پول، با خرما، با صندلى عوض نمى كنم. اين هدايت خدا است.

اما هدايت براى كسانى كه به تعبير قرآن عاشق حفظ خود از فساد در دنيا و عذاب در آخرت هستند. اين همان معنى متقين است.

 

تفسير و تبيين تقوا

تقوا يعنى حفظ خويشتن از مفاسد عملى و اخلاقى و اعتقادى، كه نتيجه آن حفظ خويشتن از آتش جهنم است.قرآن كتاب هدايت و پروردگار راهنماى بشر است به سوى خود؛ البته بر اساس رحمت نه حكومت و اجبار.

در سوره بقره مى فرمايد:

 

« لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ »[11]

 

من هيچ كس را اجبار به پذيرش دين نمى كنم. من فقط راه و چاه را نشان مى دهم، بعد اختيار انتخاب راه يا چاه را به خودتان مى دهم. يك چراغ در وجودتان به نام عقل روشن است كه با اين چراغ نگاه بكنيد، اگر راه خوب را انتخاب كنيد، پايان راه بهشت است؛ اگر چاه را انتخاب كرديد، با سر خود را در چاه بيانداز. بعد در آخر سوره حج مى فرمايد: من منظورم از ارائه قوانين و احكام حلال و حرام، ايجاد مشكل براى شما نيست. من در دين حرجى براى شما نياوردم.[12] دين اسلام يك دين راحت است.

 

نمونه اى از آسان گرفتن خدا بر بندگان

شيخ صدوق  رحمه الله نقل مى كند: يك مردى با نگرانى وارد مسجد شد، به پيامبر  صلى الله عليه و آله گفت: به دادم برس، دارم خفه مى شوم، دارم مى ميرم. فرمودند: براى چه؟ گفت: روز ماه رمضان به خانه رفتم. روزه ام را با همسرم باطل كردم. يكى از مبطلات روزه، مجامعت مرد با همسرش است.

گفت: الان پشيمان هستم، فرمودند: قرآن مجيد حكم تو را روشن كرده است. جنابعالى بعد از ماه رمضان، يك روز روزه قضا به جاى امروز بگير، شصت روز روزه هم جريمه بايد بشوى كه چرا حكم خدا را زير پا گذاشته اى، سى و يك روز پى در پى روزه مى گيرى، بقيه اش هم هر طورى كه خواستى، تا ماه رمضان بعدى نيامده است بگير. گفت: يا رسول الله! بدن من طاقت ندارد و روزه ماه رمضان را به سختى مى گيرم، بعد از ماه رمضان، شصت روز روزه بگيرم؟!

فرمود: واقعا نمى توانى؟ گفت: نه، فرمودند: اگر نمى توانى، يك حكم ديگر خدا دارد؛ شصت مسكين را يك وعده غذا بده، گفت: يا رسول الله! برخيزيد و به خانه من برويد، ببينيد من گرفتارم، عيال خودم را نمى توانم سير كنم، خدا گفته است: شصت نفر را سير كن، ما شاءالله خودش خزانه به اين پر وسعتى دارد، خيال مى كند ما هم مى توانيم راحت پول خرج كنيم، من پولم كجا بود كه خرج كنم؟

فرمودند: واقعا ندارى كه شصت فقير را سير كنى؟ گفت: بله يا رسول الله!

در اين هنگام، يك باغدار مدينه، يك سبد رطب تازه براى پيامبر  صلى الله عليه و آله آورد، عرض كرد: اين ها را تازه چيده ام. پيامبر  صلى الله عليه و آله تشكر كردند و به اين مردى كه روزه اش را شكسته بود فرمودند: اين رطب را به خانه ببر و خود و زن و بچه ات از اين رطب به نيت روزه اى كه شكسته اى بخوريد. خدا قبول مى كند.[13]

 

 

 

 

پی نوشت ها: 

 

 



[1] ـ بقره 2 : 2؛ «در [ وحى بودن و حقّانيّت ] اين كتابِ [ با عظمت ] هيچ شكى نيست ؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است .»

 

[2] ـ تحريم 66 : 6؛ «خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ ها است ، حفظ كنيد .»

 

[3] ـ البرهان في تفسير القرآن: 3/741 [مريم 19 : 55]؛ «عن الامام الصادق  عليه السلام أنه قال: لما نزلت هذه الآية: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً » قال الناس: يا رسول الله، كيف نقى أنفسنا و أهلينا؟ قال: اعملوا الخير، و ذكروا به أهليكم فأدبوهم على طاعة الله.»

البرهان في تفسير القرآن: 5/423 [تحريم (66) : 6]، حديث 10876؛ «عن أبي عبد الله  عليه السلامقال: لما نزلت هذه الآية: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً » جلس رجل من المسلمين يبكي، و قال: أنا عجزت عن نفسي و كلفت أهلي. فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: حسبك أن تأمرهم بما تأمر به نفسك، و تنهاهم عما تنهى عنه نفسك.»

 

[4] ـ المفردات: 881؛ «وقى الوِقَايَةُ: حفظُ الشيءِ ممّا يؤيه و يضرّه. يقال: وَقَيْتُ الشيءَ أَقِيهِ وِقَايَةً و وِقَاءً. قال تعالى: فَوَقاهُمُ اللَّه[الإنسان/11] وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ [الدخان/56] و التَّقْوَى جعل النّفس في وِقَايَةٍ مما يخاف ... و صار التَّقْوَى في تعارف الشّرع حفظ النّفس عمّا يؤم.»

قاموس: 5/236؛ «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ [طور: 27] خدا به ما منّت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ كرد و در امان داشت.»

 

[5] ـ روم 30 : 30؛ «[ پاى بند و استوار بر ] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست ؛ اين است دين درست و استوار ؛ ولى بيشتر مردم معرفت و دانش [ به اين حقيقت اصيل ] ندارند .»

 

[6] ـ حافظ شيرازى.

[7] ـ مريم 19 : 31؛ «و هر جا كه باشم بسيار بابركت و سودمندم قرار داده.»

 

[8] ـ بقره 2 : 269؛ «و آنكه به او حكمت داده شود ،بى ترديد او را خير فراوانى داده اند.»

 

[9] ـ يوسف 12 : 32؛ « قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ »

 

[10] ـ يوسف 12 : 33؛ «پروردگارا ! زندان نزد من محبوب تر است از عملى كه مرا به آن مى خوانند.»

 

[11] ـ بقره 2 : 256؛ «در دين ، هيچ اكراه و اجبارى نيست [ كسى حق ندارد كسى را از روى اجبار وادار به پذيرفتن دين كند ، بلكه هر كسى بايد آزادانه با به كارگيرى عقل و با تكيه بر مطالعه و تحقيق ، دين را بپذيرد ] . مسلماً راه هدايت از گمراهى [ به وسيله قرآن ، پيامبر و امامان معصوم ] روشن و آشكار شده است .»

 

[12] ـ حج 22 :78 « وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج »

 

[13] ـ من لايحضره الفقيه: 2/115، باب ما يجب على من أفطر، حديث 1885؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه السلام أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ  صلى الله عليه و آله فَقَالَ هَلَكْتُ وَ أَهْلَكْتُ فَقَالَ وَ مَا أَهْلَكَكَ قَالَ أَتَيْتُ امْرَأَتِي فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَنَا صَائِمٌ فَقَالَ النَّبِيُّ  صلى الله عليه و آله أَعْتِقْ رَقَبَةً قَالَ لاَ أَجِدُ قَالَ فَصُمْ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ قَالَ لاَ أُطِيقُ قَالَ تَصَدَّقْ عَلَى سِتِّينَ مِسْكِيناً قَالَ لاَ أَجِدُ فَأُتِيَ النَّبِيُّ  صلى الله عليه و آله بِعِذْقٍ فِي مِكْتَلٍ فِيهِ خَمْسَةَ عَشَرَ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ فَقَالَ النَّبِيُّ  صلى الله عليه و آله خُذْهَا فَتَصَدَّقْ بِهَا فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا بَيْنَ لاَبَتَيْهَا أَهْلُ بَيْتٍ أَحْوَجَ إِلَيْهِ مِنَّا فَقَالَ خُذْهُ فَكُلْهُ أَنْتَ وَ أَهْلُكَ فَإِنَّهُ كَفَّارَةٌ لَكَ.»

 

 

 

ادامه دارد . . .


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آتشى كه از گور برمى‏خاست‏
2 ـ تيرگى و خاموشى نور فطرت
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه نوزدهم (2) – (متن کامل ...
چگونه باطن آیات و روایات را استخراج کنیم؟
تهران حسینیه حضرت قاسم دهه دوم صفر 94 سخنرانی پنجم
خدمت به خانة خدا
تهران حسینیه حضرت قاسم دهه اول محرم 95 سخنرانی دهم
تاریخ پیدایش دین یهود؟
قم حرم حضرت معصومه(س) دههٔ دوم رجب 1396 سخنرانی دهم
راه‌های بهره‌مندی از رحمت پروردگار

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه دهم
حكايت ذونواس‏
آتشى كه از گور برمى‏خاست‏
عبادت به عشق رسيدن به دختر شاه‏
گناه اهانت، جنگ و آزردن مؤمن
مقابله با وساوس و افكار باطل
پاسخی از نیوتن
نُه‌برنامۀ‌حيات‌اسلامى در قرآن
درخشش مسیر بهشت با نور نماز
چگونه باطن آیات و روایات را استخراج کنیم؟

 
نظرات کاربر

reza.shajar
با سلام و تشکر فراوان از حاج آقا انصاریان و زحمت کشان این سایت
پاسخ
0     0
25 ارديبهشت 1392 ساعت 5:04 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^