فارسی
پنجشنبه 14 تير 1403 - الخميس 26 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارزيابى تقوا (1)

 

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

قرآن مجيد از نيروى خودنگهدارى، كه بهترين پيروزى انسان در همه زمينه هاست تعبير به تقوا كرده، و همين نيروست كه انسان را در راه مبارزه با دشمنان داخلى همچون هواى نفس و طغيان غرائز و صفات رذيله، و با دشمنان خارجى چون كفار و منافقين و استعمارگران، با در دست داشتن اسلحه هاى لازم پيروز كرده، و آدمى را با كمك گيرى از عنايت حق از آلوده شدن به گناه و مفاسد، و غلبه دشمنان بر راه رشد و تكامل حفظ ميكند.

تقوا در مملكت هستى انسان نيروئيست الهى، كه بخاطر آن تمام درهاى غيب بروى انسان گشوده ميشود، و آدمى در سايه آن بدريافت حقايقى نائل ميگردد، و بنور مطلق هستى ميپيوندد.

تقوا واقعيتى است كه اگر تمام اعضاء و جوارح آدمى باستخدام آن درآيد، جز كارهاى خداپسند از انسان سر نميزند.

تقوا چراغ راه زندگيست، دشمن هرچند نيرومند باشد از شكست دادن اهل تقوا عاجز است، و چون حس كند در برابر چنين نيروئى قرار دارد، فرار را بر ايستادن و مقاومت كردن ترجيح ميدهد.

پاكى دل، صفاى جان، صدق گفتار، بينش گسترده، صحت عمل، حركات مثبت، نگاه پاك، شنيدن سخن حق، فعاليت در حوزه انسانيت همه و همه از محصولات تقوا هستند.

تقوا سپر از آتش دوزخ، نور زندگى، اميد بيداران، روشنى چشم روزنه بسوى سعادت دنيا و سلامت در آخرت است.

خودنگهداران و اهل تقوا، هميشه خويشتن را بازيافته، بخويشتن بازميگردند و خويشتن را از ضربه هاى مهلك درونى و برونى حفظ ميكنند.

خودنگهداران در برابر تمام دشمنان داخلى و خارجى پيروزند، و دشمنان در برابر آنان از همه جهت محكوم.

خودنگهداران انسانهائى هستند كه مال، منال، رياست، مقام، جاه، زرق و برق، زيبائى ظاهر، هواى نفس، غرائز طغيانگر، عوامل مادى نميتوانند آن را بر خلاف برنامه هاى الهى جذب كرده و وجود ايشان را نسبت بخودشان و جامعه منبع فساد و پليدى كنند.

آنچه در مسئله خودنگهدارى بايد سخت مورد توجه قرار بگيرد راه بدست آوردن انست، و بى ترديد اگر جامعه اسلامى بشناخت اين راه واجزائى كه با تركيبشان در وجود انسان اين نيرو را فراهم ميكنند، اقدام كنند، دنياى خويش را بهترين صورت آباد كرده، و شر هر نوع دشمنى را از تمام زواياى حيات قطع خواهند كرد، و در آخرت هم از زندگى ابدى در بهشت برخوردار خواهند شد، چنانچه قرآن فرموده:

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا، فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «1».

آخرت آباد مخصوص مردميست كه در زندگى خود، در برابر فرهنگ الهى متواضع بوده و از برترى جوئى و تجاوز احتراز جسته و از تباهى و فساد دورى ميكردند، آرى خوشبختانه و فرجام نيك از آن خودنگهداران است. و جاى ديگر فرموده:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «2».

چنانچه مردم مملكت و جامعه يك كشور از معبودهاى باطل جدا شوند، و دل در گرو عشق الهى بگذارند، و در مقابل تمام مفاسد خودنگهدار باشند درهاى بركات و عنايات خود را از آسمان و زمين بروى آنان باز خواهيم كرد، و باز فرموده:

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ «3».

بدون ترديد خداوند يار و نگهدار و همراه با خودنگهداران است، آنان كه در جنب اين نيرو از هيچ برنامه نيكى روى گردان نيستند، و نيز ميفرمايد:

تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً «4».

چنانچه در برابر حوادث پايدارى كنيد، و در مقابل مفاسد خويشتن دار باشيد، از دشمن كمترين آسيبى بشما نخواهد رسيد.

من براى شناخت برنامه هائيكه، نيروى تقوا و خودنگهدارى را در انسان بوجود ميآورد، در مرحله اول به كتاب خدا قرآن مجيد، سپس بمنابع اصيل اسلامى، و آثارى كه پس از قرآن تشكيل دهنده فرهنگ زنده اسلام است مراجعه كرده، و رويهمرفته از مطالعات ناقصى كه در اين منابع داشته ام، اصول و اجزاء تشكيل دهنده تقوا و نيروى خودنگهدارى را در چند برنامه يافتم، و ناچارم در جنب هريك از آن چند برنامه باندازه لازم توضيحداده، و از خداى بزرگ بخواهم همه ما و همه برادران و خواهران اسلامى را براى آراسته شدن به عوامل سازنده تقوا كمك دهد، اما واقعيات تشكيل دهنده تقوا عبارتست از:

 

1- علم و دانش

2- عشق و تنفر

3- تهذيب نفس

4- اجراى فرمان

5- بهداشت و طهارت

6- پيشوائى و رهبرى

 

علم و دانش

در اينكه پيشرفتهاى اعجاب انگيز بشر در تمام زمينه هاى حيات فرآورده بينش و دانش اوست ترديدى نيست.

دانش چراغ روشن فرا راه هستى است و علت كشف بسيارى از اسرار جهان.

دل و جان انسان دو تابلوى بيرنگ است، و دانش و علم نقشى سازنده بر صفحه آن دو تابلو.

از قديمى ترين روزگار گفته اند: آدم بيسواد كور است، و در حقيقت بايد گفت اين ضرب المثل عين حقيقت است.

آرى كور براحتى از خيابان عبور نميكند، حركات مثبت براى آدم كور كار سهلى نيست، كور بدرستى از جوى نميپرد، كور از انواع زيانها در امان نميباشد، بهمين خاطر سر گراوزلى سفير انگليس در ايران در زمان قاجاريه گفته: من اعتقاد دارم كه براى حفظ سرحدات استعمارى بريتانيا اگر ايران را در حال ضعف و بربريت و وحشيگرى كه دارد باقى بگذاريم از هر سياست ديگرى بهتر است!

آرى آدم بيدانش در حال بربريت است، ضعيف است، چهارپاى باربر استعمارگران است، و زير بار استعمارگران است، و زيربناى شكم پرستى و شهوترانى بيگانگان و بيگانه پرستان، اگر مردم آگاه زيست كنند. زردار و زوردار امكان ادامه زندگى كثيف خود را نداشته، و اصولا بستر رشدى براى آنان نخواهد بود.

اگر جامعه يك كشور، در پرتو دانش و بينش زندگى كنند، مواد خام طبيعى آنان بقيمت ارزان، با مفت بيغما نخواهد رفت، و عجيبتر اينكه پس از بيغما رفتن با قيمتى هرچه گران تر بعنوان وسائل زندگى بخود آنان باز نخواهد گشت!!

علم مفخر اولاد آدم است، بخاطر آن جاى پاى زندگى محكم، و خمير حيات بيمايه دانش فطير است، و مملكت دور از نواى علم فقير و بدبخت. آدمى زنده دانش است، و پاينده بينش، جهل حجاب اكبر است و علم نور برتر.

آنان كه دانش را حجاب اكبر ميدانند طايفه خاصى هستند، كه از علم بى بهره اند، و بزرگان و اقطاب آنان فقط در سايه بى خرد نگاه داشتن مريدان راه حكومت و سلطنت دارند!

اسلام در زمانى طلوع كرد كه دانش انسان محدود بمسائلى پيش پا افتاه بود، و ملت روم و ايران هم از دانش بهره اى نداشتند، علماى روم و ايران محدود به مردمى بودند كه باجازه دولت كسب دانش ميكردند، دانش آنان عبارت بود از مقدارى مسائل طب و حكمت يونان، و اندكى رياضى و فلسفه نظرى و هيئت بطلميوس، دانش اينان در استخدام زورگويان بود و اكثريت مردم حق مدرسه رفتن و دانش اندوختن نداشتند زيرا نور دانش براى ملت آزادى و استقلال و حالت طلب حق ميآورد و دولتها راضى باين مسائل و بخصوص آزادى ملتها نبودند.

 سرنوشت تحصيل در ايران

شاهنامه فردوسى حكايتى از انوشيروان و كفشگر بازگو ميكند بهت آور، سپاه ايران در ميدان جنگهاى خطرناكى، با روم قرار داشت، براى ادامه جنگ طلب حقوق ميكرد، خزانه دولت خالى بود، به پيشنهاد وزير بنا شد انوشيروان براى وام گرفتن از مردم حاضر شود، پس از اينكه كسرى قبول برنامه كرد، فرستاده وزير از ميان بازرگانان، دهقانان و پيشه وران كفشگرى را پيدا كرد، كه حاضر بود بدولت وام بدهد، اما در مقابل آن انوشيروان عادل اجازه دهد فرزند او بمدرسه رفته تحصيل دانش كند.

انوشيروان عادل با كمال بى شرمى اين خواسته را رد كرد، و گفت براى من صدور اجازه تحصيل براى كودك يك كفشگر ننگ است.

فردوسى در ضمن اشعارى اين چنين داستان را بازگو ميكند.

بدو كفشگر گفت كى خوب چهر

 

نرنجى بگوئى ببو ذر جمهر

كه اندر زمانه مرا كودكيست

 

كه آزار او بر دلم خوار نيست

بگوئى مگر شهريار جهان

 

مرا شاد گرداند اندر نهان

كه او را سپارم بفرهنگيان

 

كه دارد سرمايه و هنگ آن

فرستاده گفت اين ندارم برنج

 

كه كوتاه كردى مرا راه گنج

اگر شاه باشد بدين دستگير

 

كه اين پاك فرزند گردد دبير

ز يزدان بخواهد همى جان شاه

 

كه جاويد باد و سزاوار گاه

بدو شاه گفت اى خردمند مرد

 

چرا ديو چشم تو را خيره كرد

برو همچنان بازگردان شتر

 

مبادا كز او سيم خواهيم و در

چو بازارگان بچه گردد دبير

 

هنرمند و با دانش و يادگير

چو فرزند ما برنشيند به تخت

 

دبيرى ببايدش پيروز بخت

هنر بايد از مرد موزه فروش

 

سپارد بدو چشم بينا و گوش

     

بدست خردمند مرد نژاد

 

نماند بجز حسرت و سرد باد

شود پيش او خوار مردمشناس

 

چو پاسخ دهد زو نيابد سپاس

     

اين چنين بود وضع تحصيل دانش، در ايران متمدن، و كشوريكه بر تمام ممالك آنروزگار فخر ميفروخت و اوضاع ديگر ممالك آن روز ناگفتنى است.

فروغ اسلام بر چنان روزگارى تابيد، اولين آياتيكه بر پيامبر نازل شد، سخن از دانش داشت و قلم، ياد گرفتن و ياد دادن، دانستن و دانا نمودن، آگاه شدن و آگاهى دادنه و خلاصه سخن از اين بود كه بايد بدانى و دانائى را بوسيله قلم بديگر نسل تحويل دهى:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ:

ترجمه و توضيح: نسخه اصلى و منشاء الهامات و كشف ها، كتاب عظيم خلقت، و كتاب مرموز انسانا ست، كه بقلم ربوبى نوشته شده، و انسان در مدرسه فطرت و عقل و ادراك و تكامل فردى و اجتماعى خود، از اين دو كتاب و اشارات و رموز آنها درسهائى آموخته و تجربه هائى اندوخته، و بانگيزه حب بقا كوشيده است تا خلاصه اى از فراگرفته و دريافتها، و فشرده اى از تجربه هاى خود را بهر صورت ثبت و ضبط نمايد، تا علائم خطوطتكامل يافته و نوشتن آسان شده و راه انديشه و تفكر و ربط با گذشته و آينده و ديگران بازگرديده 9، و انديشه ها بسبب نوك قلم بهم پيوسته، خلاصه و محصول جوامع و تمدنها و نظامات و قدرتها همين آثار و نوشته هائيست كه نوك قلم آنها را ثابت نموده، و اعمال نيك و بد و تجربه هائيست كه باقى گذارده، تا راه انديشه و پيشرفت را بروى آيندگان بازنمايد و جز قلم، همه قدرتها و سركشيها و ساختمانهاى چشمگير چون حبابى محو شده است «5».

آگاهى سبب آزادى است، دانش علت سربلندى است، بينش وسيله استقلال است، و علم چراغ راه زندگى، و برترين حربه براى كوبيدن طاغوت و طاغوتيان.

قرآن مجيد بين مردم دانا و نادان، عالم و جاهل، فهميده و نفهم هيچ خط مشتركى قائل نيست، تا جائيكه در سوره الزمر آيه 9 ميفرمايد:

هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ.

كتاب خدا در سوره البقره آيه 21 سر برترى آدم را بر ملائكه علم و دانش ميشناسد، و بخاطر اين نعمت او را از ملائكه ممتازتر ميداند، و علم آدم الاسماء كلها، قرآن الهى براى اهل دانش آنچنان درجات و مقاماتى قائل است كه فوق آن درجات را نميتوان تصور كرد.

يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.

در كتب روائى، در مسئله دانش و بينش ابوابى آمده، كه هم نمايشگر عظمت علم در زندگى است، و هم نمايانگر بنيادى بودن آئين مقدس اسلام، و اينكه هيچ مسلكى باندازه اسلام جامعه را تشويق بفراگيرى علم و آگاهى و فقه بمعناى وسيع كلمه نكرده است.

در اينجا مناسب است بقسمتى از عناوين ابواب دانش و مكتب روائى شيعه اشاره شود، و خوانندگان عزيز براى دقت در برنامه هاى اسلام نسبت بدانش و آگاهى، به كتابهاى مهمى از قبيل اصول كافى، بحار الانوار ج اول، محجة البيضاء و ساير كتب اسلامى مراجعه كنند.

 سرفصل ابواب دانش در كتب اسلامى

وجوب فراگيرى دانش، تشويق مردم بعلم، ثواب برنامه دانشمند و دانشجو، طبقات مردم در برابر دانش، بهره دوست داشتن دانشمندان، لازم بودن پرسش مسائل زندگى از دانشمندان بحث با اهل علم، رفت و آمد در خانه دانش داران، گفتگو و بحث در مسائل علمى، همنشينى با دانايان، حاضر شدن در مجالس علم، ناروائى آميزش با نادان، آثار ناميمون عمل منهاى علم، علوم با منفعتى كه اسلام مردم را بتحصيل آن امر ميكند، آداب دانش اندوختن و احكام آن، ثواب راهنمائى مردم و دانش آموختن بآنان، برترى دانشمندان، ناروا بودن گمراه كردن مردم، كيفيت بهره گيرى از دانش، طلب علم بخاطر خدا، مسئوليت فوق العاده دانشمندان، حق دانشمندان بر مردم، نشانه هاى علما و اصناف اهل علم، آداب دانش اندوختن، نهى اسلام از پنهان داشتن علم از مردم و خيانت به علم، دانشندانيكه دانش اندوختن از آنان بى مانع است و آنان كه نبايد از آنان اخذ علم كرد، نهى از پيروى غير معصوم در آنچه ميگويد، بى مانع بودن دانش اندوختن از راويان خبر و فقيهان شايسته، مذمت علماء بدر رفتار و وجوب اجتناب از آنان، نهى از گفتار بغير علم و فتوا دادن از روى هواى نفس و رأى خويش، نفع نوشتن احاديث اهل بيت و بازگو كردن آن.

در ذيل هريك از اين عناوين گاهى نزديك به 84 حديث نوشته شده، و ميتوان ادعا كرد، در باب دانش بيش از هزار روايت از رهبر بزرگ اسلام و ائمه طاهرين عليهم السلام وارد شده است.

روايات باب دانش:

عن ابى عبد اللّه قال: قال رسول اللّه:

طلب العلم فريضة على كلّ مسلم، الا انّ اللّه يحبّ بغاة العلم «6».

دانش اندوزى بر هر مسلمانى لازم و ضروريست، بدانيد كه خداوند دانشجويان را دوست دارد.

قال رسول اللّه، موت قبيلة ايسر من موت عالم «7».

تحمل مرگ يك قبيله از مردن يك دانشمند آسانتر است.

قال الصادق عليه السّلام: انّ رسول اللّه ص قال: اعلم النّاس من جمع علم النّاس الى علمه و اكثر النّاس قيمة اكثرهم علما، و اقلّ النّاس قيمة اقلّهم علما «8»:

داناترين مردم كسى است، كه دانش ديگران را بر دانش خود بيفزايد، بهترين ارزش مخصوص مردمى است كه از بينائى و آگاهى بهره مند باشند، و هركس كم بداند خالى از اعتبار است.

قال رسول اللّه: اربع يلزمن كلّ ذى حجى و عقل من امتى، قيل، يا رسول اللّه ماهّن، قال:

استماع العلم، و حفظه، و نشره عند اهله، هو العمل به «9»:

پيامبر فرمود بينايان و آگاهان از امت من بايد ملازم چهار برنامه باشند، عرضه داشتند چيست؟ فرمود: فراگرفتن دانش، نگهدارى آن، باهلش آموختن، و اجراى آنچه آموخته شده.

قال رسول اللّه: العالم امين اللّه فى الارض «10»:

دانشمند امين خداوند در روى زمين است.

و قال (ص) يوزن يوم القيامة مداد العلماء بدماء الشّهداء:

در جهان ديگر مركب نوشتنى دانشمندان، با خون شهيدان وزن ميشود.

قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: من طلب العلم فهو كالصّائم نهاره، و القائم ليله، و انّ بابا من العلم يتعلّمه الرّجل خير له من ان يكون ابو قبيس ذهبا فاتفقه فى سبيل اللّه تعالى «11»:

آنكس كه در راه دانش اندوزيست، همانند آن است كه روزهايش را روزه و شبهايش را به عبادت بسر برد، آموختن يك رشته علم بهتر است، از مقدار طلائى كه حجمش چون كوه ابو قبيس باشد، و در راه خدا باتفاق برود، در آن زمان كه جاده ها از هيچ خطرى مصون نبود، در آن روزگار كه سفر با تمام رنج و مشقت انجام ميگرفت، رهبر بزرگ اسلام بمردم مسلمان ميفرمود:

بفرا گرفتن دانش برخيزيد گرچه در كشور چين باشد.

اسلام جمله فارغ التحصيلى را سخيف و بى پايه ميداند منتهائى براى دانش نميشناسد، ابتداى تحصيل را ساعت ولادت، فرجام دانش اندوزى را خانه قبر معرفى ميكند:

اطلب العلم من المهد الى اللّحد

در اينجا ممكن است براى دوستان پرسشى مطرح شود، و آن اينكه چگونه كودك تازه بدنيا آمده ممكن است تحصيل دانش كند؟ بايد گفت مشاعر طفل از همان ابتداى ولادت شروع بفعاليت ميكند. و ميگويند حساسترين عضو در اين وقت گوش است، طفل گرچه بيدار مسائل نيست. اما از تمام برنامه ها اثر برداشته و شكل ميگيرد، و ميتوان گفت حساسترين دوره شكل گيرى طفل از همان وقت شروع ميشود و دستور اسلام براى اذان گفتن و اقامه، بگوش راست و چپ كودك بهمين خاطر است.

برادران و خواهران نبايد از يك نكته مهم غافل بمانند، و آن اينكه اسلام دانش اندوزى را بدو صورت تصوير ميكند، واجب عينى، واجب كفائى، كليه علوميكه با زندگى و حيات مادى سروكار دارد از قبيل صنعت، تجارت، طب، هنر، كشاورزى، حساب و هندسه، معمارى و مهندسى، واجب كفائى است، يعنى اندوختنش بر همگان ضرورى نيست، بلكه هر قشرى از جامعه بايد يك رشته از علوم را بياموزد، تا بطور دسته جمعى و آموخته شدن تمام علوم بوسيله گروه ها نيازهاى مردم برآورده شود.

اما آموختن دانشى كه ريشه و اساس روابط فرد را با خانواده، خانواده را با جامعه، جامعه را با حكومت اسلامى، حكومت و دولت را با ملت، دنيا را با آخرت، جامعه را با جوامع تشكيل ميدهد واجب اجبارى و همگانى است، و آن دانش كه فراگيريش بر حاكم و رعيت، طبيب و مهندس، وزير و وكيل، وضيع و شريف، خورد و كلان، بزرگ و كوچك، مرد و زن، سياه و سپيد، شهرى و دهاتى واجب عينى است عبارت است ازا صول دين و قسمتى از فروغ اسلام و احكام حلال و حرام و برنامه هاى حقوقى، و همه مسائل نفسى و اخلاقى است.

مردم اگر آراسته بتمام علوم گردند، ولى از آگاهى نسبت بمسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى اسلام دور باشند، زندگى آنان فاقد امنيت خواهد بود، و بسان دزدى ميباشند كه با چراغ وارد صحنه شده، و براى بردن گزيده ترين كالا آماده گشته است.

تاريخ حيات ثابت كرده، كه امنيت درونى و برونى از بركت دين است، و منهاى دين سلامت دنيا و آخرت مفهومى نخواهد داشت، تربيت منهاى ايمان بى معناست، و نجات مردم از ظلم و وحشيگرى بدون گرايش به اسلام برنامه ايست محال.

بهمين خاطر آيات و روايات تأكيد فراوانى نسبت بيادگيرى علم دين دارند، و اهميت دانش دين به علت عظمت و گستردگى موضوع آنست كه عبارت از تأمين خير دنيا و آخرت آدمى است.

مسئله ديگرى كه تذكر آن لازم بنظر ميرسد اينست كه: انسان پس از فراگيرى دانش دين بلافاصله بايد باجراى آن برخيزد، زيرا علم بدون عمل شخصيت ساز نيست، ايجادا منيت و سلامت نميكند، و در اين مسئله فرقى بين علوم مادى و معنوى نميباشد.

على عليه السلام ميفرمايد:

علم بلا عمل كشجر بلا ثمر، علم بلا عمل كقوس بلا وتر، علم لا ينفع كداء لا تنجع، علم لا يصلحك ضلال، علم المؤمن فى عمله:

كه برگردان فارسى جملات بترتيب عبارات اينست: دانش بدون عمل هم چون درخت بى ميوه است، علم بدون عمل كمان بى زه است، دانشى كه در آن عمل نيست هم چون داروئى است كه در آن اثر نيست، علمى كه ترا اصلاح نكند گمراهى است، دانش مؤمن در عمل اوست.

جامعه اسلامى گرچه پس از پيامبر در تمام زواياى حيات دچار انحراف شدند و اين انحراف و كج روى عاقبت بسقوط آنان انجاميد، ولى در سايه تكيه بر قرآن، قسمتى از علوم قبل از اسلام را با درآميختن بقواعد الهى تكميل كردند، و خود نيز مؤسس و پايه گذار، و مخترع و كاشف بسيارى از برنامه ها شدند، كه ميتوان بطور قطع ادعا كرد، كه تمدن فعلى جهان منهاى رسوائيهاى اخلاقى اش ميوه فعاليتهاى علمى ملت اسلام و بخصوص دانشمندان شيعه است «12».

مسلمين در سايه تشويق قرآن و روايات نسبت بفراگيرى علم آراسته به علومى از قبيل نحو و صرف، بديع و بيان، عروض و قافيه، حكمت و فلسفه، تفسير و منطق، تاريخ و جغرافيا، روايت و درايت، علم رجال، رياضيات، هيئت، تنظيم تقويم، فيزيك و شيمى، فن اسلحه سازى حتى اسلحه گرم، ساختن كاغذ، استعمال قطب نما در دريا، تاريخ طبيعى از قبيل جمادشناسى، نبات شناسى، حيوان شناسى، علم طب و بهداشت، صنايع ظريفه، مهندسى و معمارى، نقاشى و حجارى، زرگرى و ترصيع، منبت كارى، صنعت آهن و فولاد، خاتمكارى، شيشه سازى، قماش و فرش، سفالى سازى، دائرة المعارف نويسى، ايجاد كتابخانه هاى معتبر و فهرست هاى منظم براى كتب، تأسيس مدارس و دانشگاه ها و تدريس علوم مختلفه شدند. «13»

البته سعى مسلمين، بخصوص پيروان ائمه اثنا عشر از ابتدا بر اين بوده كه يادگيرى اسلام و معارف الهى را در رأس تمام برنامه ها قرار دهند و هيچ حوزه و مدرسه اى را خالى از اين مسئله نميگذاشتند.

صاحبان تمام علوم و فنون يا فارغ التحصيل مسجد بودند، يا مدرسه و دانشگاه وابسته بمسجد، و غالب اساتيد علوم حتّى فلاسفه و اطبائى هم چون زكريّاى رازى و شيخ الرّئيس و رياضى دانانى چون خواجه نصير طوسى و شيخ بهائى و ابن ميثم در سلك مقدس روحانيت بودند، و خلاصه تمام علوم و فنون در سايه اسلام و يادگيرى دين تحصيل ميشد.

من نميخواستم سخن را در فصل دانش بدين پايه ادامه دهم، ولى كنترل يك مسئله گاهى ميسر نيست.

آنچه در مرحله دانش اندوزى و بخصوص دانش دين مهم است دو برنامه و يك نتيجه است.

برنامه اول فراگيرى نيكى ها و بديها كه درا سلام مشخص شده و به عبارت ديگر دانستن آنچه كه در زندگى نيك است و آنچه كه در برنامه حيات زشت است، و برنامه دوم آراسته شدن بخوبى ها و دورى و كناره گيرى از بديها، و نتيجه اين دو واقعيّت پديد آمدن امنيّت در دنيا، و نيك بختى در جهان ديگر است.

نتيجه كلى اين بخش اين شد، كه فراگيرى دانش دين بايد در رأس تمام برنامه هاى زندگى قرار گيرد، و اجراى تعاليم الهى از پى يادگيرى آن نوربخش زندگى گردد، در آن صورت است كه عقل رشد نموده، و اراده و تصميم آدمى قوت گرفته و بتدريج آدمى آماده و مستعد براى مبارزه با حوادث شده از آراسته شدن به نيكيها و فرار از زشتى ها غفلت نورزيده، در سايه دانش و علم به تحصيل نيروى خودنگهدارى و تقوا موفق ميگردد، و بقول علما از تقواى نظرى به تقواى عملى ميرسد، سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار، بلال و ميثم و رشيد و حجر بن عدى فارغ التحصيلان دانشگاه هائى چون مراكز علمى امروز نبودند، اما چهره آنان براى راهراوان راه حق و حقيقت بهترين تابلو و الگو و راهنماست، اينان مردمى بودند كه بمعارف الهى آگاهى داشته و آگاهى آنان در اعمالشان متبلور بود، و اينان در زبان قرآن صاحبان بصيرت و تقوايند.

 

عشق و تنفّر

دو حالت عشق و تنفر بطور طبيعى در تمام موجودات زنده عالم و بصورت كامل در هر انسانى وجود دارد.

اگر اين دو واقعيت از آدمى گرفته شود، هم چون سنگى در گوشه بيابان خواهد شد، و تمام بنيادهاى زندگى را از دست خواهد داد. انسان بكليه عواملى كه سازنده سلامت است طبيعتا عشق ميورزد و از آنچه مانع راه اوست متنفر است.

آنجا كه عشق جلوه ميكند، انسان از عمق جان نسبت به عامل خير يا معشوقى كه انتخاب كرده تحريك شده، و براى رساندن خويش بمحبوب از هيچ حركتى بازنميماند، و آنجا كه محبوب و معشوق اللّه و اصول انسانيت باشد سعى ميكند با كمك عشق و محبتش تمام برنامه هاى لازم را جزء شخصيت خود نموده و تبديل بانسان والائى گردد، و همين مسير را تمام عاشقان الهى طى كردند، كه بدرجات عالى نائل گشته و از فيوضات ربانى بهره مند شدند، و آنجا كه انسان با عوامل خطرناك روبرو ميگردد، از تنفر خود استفاده نموده براى دفع برنامه هاى مضر اقدام كرده و بمبارزه برميخيزد.

تشويق اسلام بمسئله دانش و علم باين خاطر است، كه عشق و تنفر طبيعى انسان در مسير صحيح قرار گيرد، و در چهارچوب قواعد الهى از هر دو جهت بهره گيرى شود.

انسان نادان بامور، از عشق و تنفر خويش بهره درست نخواهد گرفت، زيرا زياد اتفاق ميافتد كه ببرنامه اى عشق ورزد، ولى برايش مضر باشد، و از مسئله اى متنفر گردد اما برايش نيك باشد، از اين جهت آراسته شدن باسلام براى او ضرورت طبيعى دارد، زيرا تنها اسلام عهده دار بيان تمام نيكى ها و بديهاست.

در اينجا ميتوان گفت: كه حب و بغض و عشق و تنفر پس از دانش اندوزى از بنيادهاى اصولى سعادت است، و گاهى در آيات قرآن و روايات عشق و تنفر در مفهوم ايمان و اسلام لحاظ شده است، تا جائيكه پاره اى از آيات و روايات ريشه و اصل دين را حب و بغض دانسته اند.

قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ . «14»

آرى اگر شما پدران، فرزندان، برادران، زنان، خويشاوندان، اموال انباشته و جمع شده، و تجارتى كه از كسادى آن وحشت داريد، و خانه هائيكه بآن دلخوش داشته ايد، بيش از خدا و رسول و مبارزه در راه حق دوست داشته باشيد، و بآنان آنچنان عشق ورزيد كه از خدا و رسول و جهاد در راه خدا غفلت ورزيد. بشما بگويم كه اين چند روز گذرا را زندگى كنيد تا امر و قضاى حتمى الهى برسد، و بدانيد كه خداوند آدم بيرون رفته از حقيقت آدميت را هدايت نميكند.

ملاحظه ميكنيد كه دين در اين آيه عبارتست از عشق به اللّه و رسول حق و كوشش و مبارزه در راه الهى، و اين عشق و محبت در قاموس زندگى بايد مقدم بر تمام محبتها قرار بگيرد، زيرا موضوع اين عشق، خدا و پيامبر و راه حق است، كه ازموضوع تمام محبتها و علائق برتر و گسترده تر و جامع تر و سعادت بخش تر است.

اين عشق است كه پس از آگاهى از موضوع آن، از درون ميجوشد، و قلب در برابر آن ميطپد، و در تمام واحدهاى هستى انسان ايجاد تحرك كرده، آدمى را بسوى خدا و رسولش رهنمون شده، و چرخ وجود را در راه الهى بحركت ميآورد.

عن فضيل بن يسار قال: سألت ابا عبد اللّه عن الحبّ و البغض امن الايمان هو فقال و هل الايمان الّا الحبّ و البغض ثمّ تلا هذه الآية حبّب اليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم، و كرّه اليكم الكفر و الفسوق و العصيان اولئك هم الرّاشدون. «15»

فضيل بن يسار «16» كه از برجسته ترين رجال شيعه، و فوق العاده مورد توجه امام ششم عليه السلام بوده ميگويد: از امام ششم پرسيدم آيا حب و بغض، عشق و نفرت با ايمان و دين ارتباطى ارد؟ امام فرمود: آيا ايمان بجز عشق و نفرت و حب و بغض است.

سپس آيه شريفه سوره الحجرات را تلاوت فرمود كه مضمونش تقريبا، چنين است: تحبيب ايمان: كسى يا چيزى را دوست داشتن، و اين دوستى و محبت در اثر پى بردن بزيبائيها يا سودمنديهاى آن كس يا آن چيز پيدا ميشود، و نيز ايجاد دوستى نمودن در دل كسى بوسيله توجه دادن بخوبى و زيبائى و سودمندى يك شيئى تحبيب ايمان است.

خداى بزرگ ايمان را كه يك واقعيت اصيل، و بنياد پديدآرنده خوشبختى است، بوسيله ذكر خوبيها و بهره ها و فضيلت هاى آن، خواسته محبوب مسلمانان كند، و بندگان عزيز خود را از اين منبع فيض برخوردار نمايد.

از جمله زيباى «زيّنه فى قلوبكم» استفاده ميشود كه جايگاه ايمان قلب است، ايمان از صفات جوانح است.

صفات پاك قلبى كه در رأس آنها ايمان است، علل براى صدور افعال خارجى و برنامه هاى جوارح است.

كفر كه با توجه دادن بمفاسد آن مكروه قلب شده، عبارت از انكار خدا و رسول است، فسوق پرده درى است، پس ايمان كه صفتى است قلبى و اعتقادى، مردم دارنده آن را از پرده درى و هتك نواميس متنفر ساخته و بيزار مينمايد، عصيان گناه و نافرمانى است، پس ايمان واقعيتى است كه نميگذارد از مردم با ايمان تمرد و نافرمانى صادر گردد.

با اين بيان ميتوان تا حدى بلطف حق كه ايمان را محبوب مسلمانان قرار داده پى برد، زيرا ايمان راه نجات از پليدى ها و زشتى ها و طريق ورود در سعادت و خوشبختى هاست.

قرآن مجيد در بيشتر سوره ها به بيان صفات حق، و كارگردانى اللّه نسبت بآفرينش و خلقت، و نعمتهاى مادى و معنوى حق برخاسته، و نيز بتوضيح ويژه گيهاى پيامبران راستين، و مخصوصا رهبر بزرگ اسلام و اهداف عاليه آن حضرت، و خصوصيات روحى و اخلاقى اش اقدام كرده، و همچنين به زيبائيهاى راه الهى و اينكه تنها راه آزادى بخش و سعادت ساز و خوشبختى آفرين راه خداست بسنده كرده، تا خدا و رسول و راه ايشان را از طريق بيان ويژه گيها محبوب قلوب كرده، و از راه عشق به اللّه و رسول و معارف دينى، مردم را بكمال انسانى هدايت نموده، و آنان را از امنيت همه جانبه در زندگى دنيا، و فيض گيرى از نعمتهاى بهشتى در آخرت برخوردار نمايد.

مسئله تولا و تبرا كه دو اصل از بالاترين اصول اجتماعى اسلام است و سود آن براى جامعه اسلامى، و مساوى با سعادت ملت قرآن است، نيز مربوط بحوزه حب و بغض و عشق و تنفر است و دو معيار براى بازشناساندن مؤمن از غير مؤمن، و دو اصل براى تحرك مسلمان بوى تمام نيكى ها و كناره گيرى از همه زشتيها و پليديها. گمان نميرود با اين توضيح مختصر در دو مسئله عشق و تنفر و نتايج فراوان عملى آن براى كسى ترديدى در اين مسئله باقى نماند كه عشق و تنفر از عوامل مهم آراستگى انسان و حافظ آدمى در برابر شرور و بدبختى هاست، و اينكه محبت به اللّه و پيامبران راستين و ائمه بزرگوار و تنفر از دشمنان آنان از علل ايجاد نيروى خودنگهدارى و تقوا و پرهيزگارى در انسان است.

آدمى پس از درك خوبيها و زشتى ها اگر اراده خود را براى پاكسازى درون و برون بكار اندازد، بتدريج نيروى تقوا در او تقويت شده، و به مرز پاكى و درستى خواهد رسيد، در اين زمينه مسئوليت عظيم خويش را از ياد نبريد، و براى برافروختن شعله عشق نسبت بپاكيها و حالت تنفر و انزجار در برابر آلودگيها اقدام كنيد، و اهميت اين دو موضوع را بهمگان گوشزد كرده، و از انحراف و كجروى سخت در پرهيز باشيد.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________
(1)- القصص 83

(2)- الاعراف 96

(3)- النحل 28

(4)- آل عمران 117

(5)- پرتوى از قرآن ج آخر ص 181

(6)- كافى ج 1 ص 54

(7)- محجة البيضاء ج 1 ص 14

(8)- بحار ج 1 ص 163

(9)- بحارج ج 1 ص 168

(10)- بحارج ج 1 ص 168

(11)- بحارج ج 1 ص 168

(12)- براى شناخت دانشمندان شيعه و كتب تأليفى آنان در تمام زمينه ها بكتابهاى گرانبهاى اعيان الشيعه، الذريعه، تأسيس الشيعه، فهرست ابن نديم مراجعه كنيد.

(13)- تمدن اسلام و عرب 567- 669

(14)- التوبه 23

(15)- كافى ج 2 ص 102

(16)- رجال كشى ص 185

 

 

ادامه دارد . . .

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب : نظام تربيت در اسلام   


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

فضیلت و اعمال روز مباهله  
آفاق عاشورا
نگاهی گذرا به سیره قرآنی حضرت جواد الائمه (ع)
آیا قوانین تربیت فاطمی را می دانید؟
تاریخچه زندگانی و صد سخن از کلمات پیامبر اکرم (ص)
جوانمردی و ایثار
بدن ابى عبدالله پايمال سُم ستوران
احياى شب قدر
حکیمانه بودن خلقت پشه و عنکبوت
مومنین با نشاط هستند!!

بیشترین بازدید این مجموعه

شخصیت حکیم بزرگوار و عالم بزرگ شیعه حاج ملا محمد ...
استقامت زن در عفت و پاک دامنی
قرآن، سلام و صلح جهانى
رازدارى در روايات‏
نقش اهل بیت پیامبر در تبیین و پاسداری از حریم ...
بررسی روایی رخدادهای شگفت انگیز در کائنات بعد از ...
مهدی عجل الله تعالی فرجه در غدیر
شأن نزول سوره هل آتی
شناخت دین و ایمان
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^