دعا هنگام نماز شب
در اين دعا كه امام عليه السلام از نماز شب و در رابطه با اعتراف به گناه نموده
― نخست به توصيف ذات اقدس الهى پرداخته مى گويد: (بار خداوندا اى صاحب ملك و حكومتى كه همواره ابدى و جاودانه است) (اللهم يا ذا الملك المتابد بالخلود).
― (و اى صاحب سلطنت و قدرتى كه بدون سپاه و پشتيبان، هميشه نيرومند است) (و السلطان الممتنع بغير جنود و لا اعوان).
― (و اى صاحب عزت، نيرو و قوتى كه بر مرور دهور گذشت سالها، مضى زمانها و روزها همواره باقى و پابرجاست) (و العز الباقى على مر الدهور و خوالى الاعوام و مواضى الازمان و الايام).
― (عزت سلطنت و قدرتت آن چنان غالب و قوى است كه آغاز و انجام آن به هيچ حدى محدود نگردد) (عز سلطانك عزا لا حد له باوليه، و لا منتهى له باخريه).
― (ملك و حكومتت آن چنان بلند پايگى يافته كه همه چيز از رسيدن به كنه و نهايت آن فرومانده است) (و استعلى ملكك علوا سقطت الاشياء دون بلوغ امده).
― (و منتهاى توصيف واصفان به پائين ترين مرتبه از آن رفعت و بلندى كه ويژه ى تو است نمى رسد) (و لا يبلغ ادنى ما استاثرت به من ذلك اقصى نعت الناعتين).
― (كاروان اوصاف در بيان عظمت تو گمشده اند) (ضلت فيك الصفات).
― (و رشته ى نعتها و توصيفها در پيشگاه مقام تو از هم گسيخته است) (و تفسخت دونك النعوت).
― (لطائف اوهام و تصورات، در مقام كبريائى تو سرگردان مانده اند) (و حارت فى كبريائك لطائف الاوهام).
― امام عليه السلام به دنبال بيان اوصاف خداوند چنين اضافه مى كند: اى خداى من (تو چنينى، تو (الله) هستى كه در اوليت خود اولى، و بر همين منوال جاودانه و بى زوال خواهى بود) (كذلك انت الله الاول فى اوليتك، و على ذلك انت دائم لا تزول).
― (و من همان بنده ى كم كار و پر آرزويم) (و انا العبد الضعيف عملا، الجسيم املا).
― (بنده اى كه اسباب وصول به سعادت از كفش خارج گشته، جز آن وسيله اى كه رحمتت آن را مرتبط سازد) (خرجت من يدى اسباب الوصلات الا ما وصله رحمتك).
― (من همانم كه رشته هاى اميدم گسيخته، مگر رشته ى عفو تو كه فعلا بدان چنگ زده ام) (و تقطعت عنى عصم الامال الا ما انا معتصم به من عفوك).
― و تصريح مى كند كه: (من از اطاعت و فرمان برداريت چيزى كه به حساب آورم، جز مقدار اندكى ندارم) (قل عندى ما اعتد به من طاعتك).
― (اما بار گناهان و معصيت تو كه بايد بر دوش كشم بسيار است) (و كثر على ما ابوء من معصيتك).
― (مطمئنم كه عفو و گذشت از بنده ات گرچه بد كرده است بر تو دشوار نيست) (و لن يضيق عليك عفو عن عبدك و ان اساء).
― (بنابراين از من درگذر) (فاعف عنى).
― و در دومين فراز عرضه مى دارد: (بار خداوندا علم و آگاهى تو بر همه ى اعمال مخفى و پنهانى، اشراف دارد) (اللهم و قد اشرف على خفايا الاعمال علمك).
― (و هر شى ء مستور و پنهانى در برابر آگاهى تو آشكار و منكشف است) (و انكشف كل مستور دون خبرك).
― (هيچگاه دقائق امور و ريزه كاريهاى اعمال از نظرت مكتوم نخواهد ماند) (و لا تنطوى عنك دقائق الامور).
― (و به هيچ وجه رازهاى پنهان از تو نهان نخواهد بود) (و لا تعزب عنك غيبات السرائر).
― با اين حال كه تو به همه چيز عالم و آگاهى و از همه امور با خبر، (دشمن تو يعنى همان كسى كه براى اغواى من از تو فرصت خواسته- و تو او را فرصت داده اى- بر من چيره شده است) (و قد استحوذ على عدوك الذى استنظرك لغوايتى فانظرته).
― آرى (همان كه تا روز قيامت براى گمراه ساختن من از تو مهلت طلبيده و تو هم به او مهلت عنايت كرده اى بر من غلبه يافته) (و استمهلك الى يوم الدين لاضلالى فامهلته فاوقعنى).
― (و اين در حالى است كه از گناهان صغيره ى هلاك كننده و معصيتهاى بزرگ كشنده به سوى تو، همى گريختم) (و قد هربت اليك من صغائر ذنوب موبقه و كبائر اعمال مرديه).
― آرى او به من چيرگى يافت و مرا اغوا نمود (تا آنجا كه مرتكب معصيت تو گشتم) (حتى اذا قارفت معصيتك).
― (و در اثر سوء عملم مستوجب خشم و سخط تو شدم) (و استوجبت بسوء سعيى سخطتك).
― همين كه كار به اينجا رسيد (عنان حيله و مكر خود را از من بازتافت) (فتل عنى عذار غدره).
― (و با من با كلمه ى كفر روبرو شد (از من خواست تا كافر گردم و همين كه چنين كردم) از من بيزارى جست) (و تلقانى بكلمه كفره، و تولى البراءه منى).
― بيزارى جست (و پشت كرده به راه افتاد) (و ادبر موليا عنى).
― آرى او آنچه را كه مى خواست به انجام رسانيد و (مرا تنها در معرض خشم و غضب تو قرار داد) (فاصحرنى لغضبك فريدا).
― (و به سوى فضاى انتقام تو مطرودانه اخراجم نمود) (و اخرجنى الى فناء نقمتك طريدا).
― مرا به جائى رساند كه (نه شفيعى دارم كه در پيشگاه تو از من شفاعت كند) (لاشفيع يشفع لى اليك).
― (نه پناه دهنده اى كه در برابر كيفر تو مرا ايمن سازد) (و لا خفير يومننى عليك).
― (نه قلعه محكمى كه حاجب و مانع عذاب تو از من شود) (و لا حصن يحجبنى عنك).
― (و نه هيچ ملاذ و محل امنى كه از كيفر تو به آن پناه برم) (و لا ملاذ الجا اليه منك).
― و به دنبال خواسته ها و دعاهاى گذشته و اظهار عجزهاى گوناگون عرض مى كند: (اين مقام و جايگاه كسى است كه به تو پناه آورده) (فهذا مقام العائذ بك).
― (و محل و موقعيت كسى است كه در پيشگاه تو به گناهان خود اعتراف نموده) (و محل المعترف لك).
― بنابراين (مبادا كه دائره ى فضل و بخشش تو نسبت به من تنگى پذيرد) (فلا يضيقن عنى فضلك).
― (و جامه ى عفو تو بر اندام من كوتاه آيد) (و لايقصرن دونى عفوك).
― امور به اينجا منتهى نگردد كه: (من بى نصيب ترين بندگان تائب تو باشم و نوميدترين كاروان آرزومندى كه به سوى تو شد رحال نموده) (و لا اكن اخيب عبادك التائبين، و لا اقنط وفودك الاملين).
― و در يك كلمه مى گويد: (مرا مورد آمرزش خويش قرار ده كه تو بهترين آمرزندگانى) (و اغفرلى، انك خير الغافرين).
― پس از آن اضافه مى كند: (بار خداوندا تو مرا (به كارهائى) فرمان دادى ولى من (آنها را) ترك كردم) (اللهم انك امرتنى فتركت).
― (و از انجام (امورى) نهى فرمودى ولى من مرتكب شدم) (و نهيتنى فركبت).
― (انديشه و خاطرات بد، گناهان و خطاها را در نظرم بياراست و لذا در اجتناب از آنها تقصير نمودم) (و سول لى الخطا خاطر السوء ففرطت).
― من در انجام واجبات و فرائض آنچنان كوتاهى كردم كه: (هيچ روزى را بر روزه و صيام خود نمى توانم گواه بگيرم و به هيچ شبى از تهجد و شب زنده دارى خود نمى توانم پناه ببرم) (و لا استشهد على صيامى نهارا، و لا استجير بتهجدى ليلا).
― (و هيچ سنت و راه رسم خوبى مرا به خاطر احياء خود ستايش نمى كند) (و لا تثنى على باحيائها سنه).
― به جز فرائض و واجباتى كه هر كس آنها را ضايع سازد هلاك خواهد شد) (حاشى فروضك التى من ضيعها هلك).
― (من هرگز چنين نبوده ام كه با انجام نافله ها به تو متوسل گردم- با اينكه از وظائف واجب فراوانى غفلت ورزيده ام-) (و لست اتوسل اليك بفضل نافله مع كثير ما اغفلت من وظائف فروضك).
― علاوه بر اين (در موارد بسيارى از پايگاههاى حدود و ثغور تو تجاوز كرده، به هتك حرمتهايت پرداخته و گناهان كبيره اى را مرتكب شده ام) (و تعديت عن مقامات حدودك الى حرمات انتهكتها و كبائر ذنوب اجترحتها).
― تنها آنچه به داد من رسيده (عافيت تو نسبت به من است كه همچون ستر و پوششى بر فضائح و رسوائى آنها فروافتاده) (كانت عافيتك لى من فضائحها سترا).
― در رابطه با همين مطالب و به صورت نتيجه گيرى و تسليم، عرضه مى دارد: (اين مقام كسى است كه در پيش خود از تو شرمسار، بر خود خشم گرفته و از تو راضى و خشنود است) (و هذا مقام من استحيا لنفسه منك، و سخط عليها، و رضى عنك).
― لذا (با دلى خاشع، گردنى كج، پشتى گرانبار از خطاها و گناهان در پيشگاه تو در ميان بيم و هراس برپا ايستاده و با تو روبرو شده است) (فتلقاك بنفس خاشعه، و رقبه خاضعه، و ظهر مثقل من الخطايا، واقفا بين الرغبه اليك و الرهبه منك).
― (تو شايسته ترين كسى هستى كه مى توان به او اميدوار بود) (و انت اولى من رجاه).
― (و سزاوارترين كسى كه بايد از او ترسيد و هراس داشت) (و احق من خشيه و اتقاه).
― (بنابراين- اى پروردگار من- آنچه را كه به تو اميد دارم به من عطا فرما) (فاعطنى يا رب ما رجوت).
― (و از آنچه در بيم و هراسم مرا ايمنى بخش) (و آمنى ما حذرت).
― (صله و جايزه ى رحمتت را به من مرحمت فرما كه تو كريمترين مسئولانى) (وعد على بعائده رحمتك، انك اكرم المسوولين).
― در فراز سوم مى افزايد (بار الها! هم اكنون كه مرا با پرده ى عفوت مستور ساخته اى، و در اين دنياى فانى در حضور اقران و همرديفان مرا با فضل خود پوشانده اى، از تو مى خواهم كه از رسوائيهاى سراى بقا و در مواقف شهود و گواهان و حضار صحنه ى قيامت، مرا پناه دهى) (اللهم و اذ سترتنى بعفوك، و تغمدتنى بفضلك فى دار الفناء بحضره الاكفاء فاجرنى من فضيحات دار البقاء، عند مواقف الاشهاد).
― به دنبال اين قسمت از شاهدان و گواهان مواقف قيامت نام برده، از خداوند مى خواهد كه اسرار و فضايح او را از نامحرمان مكتوم دارد و مرا پناه ده و اسرارم را مكتوم دار هنگامى كه شهود و گواهان در صحنه ى قيامت حاضر شده اند يعنى از: (فرشتگان مقرب، پيامبران مكرم شهداء و صالحان، از همسايه اى كه گناهانم را از او كتمان مى كردم و از خويشاوندانى كه آشكار شدن اسرارم را از آنها شرم مى داشتم) (من الملائكه المقربين و الرسل المكرمين و الشهداء و الصالحين، من جار كنت اكاتمه سيئاتى، و من ذى رحم كنت احتشم منه فى سريراتى).
― (پروردگارا من به آنها در پرده پوشى اسرارم اعتماد نداشتم اما به تو در مغفرت و آمرزش اطمينان پيدا كرده ام) (لم اثق بهم رب فى الستر على، و وثقت بك رب فى المغفره لى).
― به خوبى مى دانم كه (تو شايسته ترين كسى هستى كه بايد به او اعتماد كرد) (و انت اولى من وثق به).
― (بخشنده ترين كسى كه به او رغبت مى توان نمود) (و اعطى من رغب اليه).
― (و رئوفترين كسى كه مى توان از او درخواست رحمت و مهربانى كرد (و اراف من استرحم).
― حال كه چنين است (بر من رحمت آور و مورد مهربانيم قرار ده) (فارحمنى).
― آنگاه موارد رحمت و محبت خدا را برمى شمارد و از چگونگى خلقت خود سخن به ميان آورده عرضه مى دارد: بار خداوندا تو مرا به صورت آبى بى مقدار از صلبى داراى استخوانهاى در هم فشرده و به هم پيوسته و راههائى باريك و تنگ به تنگناى رحمى كه آن را با پرده هاى متعدد پوشيده اى سرازير فرمودى) (اللهم و انت حدرتنى ماء مهينا من صلب متضائق العظام، حرج المسالك الى رحم ضيقه سترتها بالحجب).
― از آن پس (مرا از حالى به حال ديگر مى گرداندى تا آنجا كه به من صورتى كامل عطا فرمودى و در نقشى كامل بياراستى) (تصرفنى حالا عن حال حتى انتهيت بى الى تمام الصوره).
― به دنبال آن (شبكه ى اعضا و جوارح را در پيكر من برقرار فرمودى) (و اثبت فى الجوارح).
― درست (همانگونه كه در كتاب كريمت توصيف نموده اى كه در آغاز به صورت نطفه، آنگاه علقه و پس از آن مضغه و سپس به صورت استخوان درآوردى و از آن پس استخوانها را به گوشت پوشاندى) (كما نعت فى كتابك: نطفه ثم علقه ثم مضغه ثم عظاما ثم كسوت العظام لحما).
― و (بعد از آن چنان كه خود خواستى مرا به مرحله ى ديگرى از آفرينش درآوردى) (ثم انشاتنى خلقا آخر كما شئت).
― و خلاصه (به جائى رسيدم كه نيازمند روزى تو گشتم و از فريادرسى و دستگيرى فضل تو بى نياز نبودم) (حتى اذا احتجت الى رزقك و لم استغن عن غياث فضلك).
― و (در اين دوران بود كه قوت و روزى مرا از مازاد خوردنى و آشاميدنى كه براى كنيزت (مادرم) فرستاده بودى قرار دادى) (جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجريته لامتك).
― (همان كنيزى كه مرا در درون وجود او مسكن دادى و در قرارگاه رحم او به وديعه گذاشتى) (التى اسكنتنى جوفها، و اودعتنى قرار رحمها).
― در اينجا به اين نكته توجه مى دهد كه انسان در آن دوران هيچ قدرت و قوت و توان و تدبيرى از خود نداشته و اگر دست لطف و عنايت ربوبى از سر او كوتاه مى گرديد بار ديگر به مشتى خاك و تراب تبديل مى شد لذا زبان اعتراف گشوده مى گويد: اى پروردگار من اگر در آن حالات مرا به تدبير خودم وا مى گذاشتى، و به نيروى خويشتنم ملزم و ناچار مى ساختى هر آينه تدبير از من بركنار و قوت و قدرت از من دور مى شد) (و لو تكلنى يا رب فى تلك الحالات الى حولى او تضطرنى الى قوتى لكان الحول عنى معتزلا، و لكانت القوه منى بعيده).
― اما تو مرا به خود وانگذاشتى بلكه (از روى فضل و كرمت همچون شخصى مهربان از سر لطف به من غذا عنايت كردى) (فغذوتنى بفضلك غذاء البر اللطيف).
― (آن همه لطف را از روى تفضل به من عنايت كردى تا بدين جا رسيدم) (تفعل ذلك بى تطولا على الى غايتى هذه).
― (پس از آن تا هم اكنون هيچگاه رشته ى بر و نيكيت از من نگسسته و حسن انعامت درباره ام به تعويق نيفتاده) (لا اعدم برك، و لا يبطى ء بى حسن صنيعك).
― ولى با اين حال و با اين همه نعمت و موهبت كه مشاهده كرده ام (هنوز (درباره ى رزق و روزى) اعتمادم بر تو محكم نشده كه همه تلاش خود را در آنچه در پيشگاه تو برايم مفيد است مصروف دارم) (و لا تتاكد مع ذلك ثقتى فاتفرغ لما هو احظى لى عندك).
― و دليل عدم اطمينان را چنين توضيح مى دهد: اعتراف مى كنم كه (شيطان عنان و افسار مرا در سوءظن و ضعف يقين به دست گرفته است) (قد ملك الشيطان عنانى فى سوء الظن و ضعف اليقين).
― (به همين جهت از سوء مجاورت و پيروى نفسم از او پيش تو شكايت مى آورم) (فانا اشكو سوء مجاورته لى، و طاعه نفسى له).
― (و از ترس تسلط او بر خود، به دامن تو پناه مى آورم و به پيشگاه تو تضرع و زارى مى كنم تاكيد و مكر او را از من بازگردانى) (و استعصمك من ملكته، و اتضرع اليك فى صرف كيده عنى).
― (و از تو خواستار آنم كه براى رسيدن به روزيم راهى آسان فراهم سازى) (و اسالك فى ان تسهل الى رزقى سبيلا).
― به دنبال عرايض گذشته و توجه به نعمتهاى فراوان خداوند عرضه مى دارد (بنابراين حمد و ستايش مخصوص تو است به خاطر نعمتهاى بزرگى كه (بدون هيچ عملى) ابتداء به من عنايت فرمودى) (فلك الحمد على ابتدائك بالنعم الجسام).
― (و بر اينكه شكر احسان و انعام را بر من الهام (نمودى) (و الهامك الشكر على الاحسان و الانعام).
― (پس بر محمد و آلش درود فرست و راه به دست آوردن روزيم را بر من آسان گردان) (فصل على محمد و آله، و سهل على رزقى).
― از تو درخواست آن را دارم كه (به هر مقدار از روزى كه تقدير و نصيبم فرمودى مرا قانع سازى) (و ان تقنعنى بتقديرك لى).
― (و به سهم و نصيبى كه در اين دنيا برايم مقرر داشته اى خشنودم گردانى) (و ان ترضينى بحصتى فيما قسمت لى).
― (و هر چه از جسم و عمرم گذشته است را در راه اطاعت خود محسوب دارى) (و ان تجعل ما ذهب من جسمى و عمرى فى سبيل طاعتك).
― (زيرا مى دانم كه تو بهترين روزى دهندگانى) (انك خير الرازقين).
― در چهارمين فراز بنده ى در حال دعا، فكر خود را متوجه عذابهاى دردناكى كه در اثر معصيت و گناه براى او آماده شده ساخته، از خداوند تقاضاى تبرئه از اين مجازات را دارد لذا چنين مى گويد: (بار خداوندا من از آتشى به تو پناه مى برم كه آن را وسيله ى سختگيرى بر گناهكاران قرار داده اى) (اللهم انى اعوذ بك من نار تغلظت بها على من عصاك).
― (از آتشى كه آن را وسيله ى تهديد كسانى كه از راه رضايت تو منحرف شوند، گردانيده اى) (و توعدت بها من صدف عن رضاك).
― پس از آن به توصيف اين آتش كه براى گناهكاران فراهم شده پرداخته مى گويد به تو پناه مى برم: (از آتشى كه نور آن ظلمت است) (و من نار نورها ظلمه).
― (ملايم آن دردناك) (و هينها اليم).
― (و دورش نزديك) (و بعيدها قريب).
― (از آتشى كه شعله هاى آن چنان زبانه مى كشد كه بعضى، بعض ديگر را مى خورد و پاره اى از آن بر پاره ى ديگر حمله مى برد) (و من نار ياكل بعضها بعض، و يصول بعضها على بعض).
― (از آتشى كه (با نزديك شدن به بدن) استخوانها را مى پوساند) (و من نار تذر العظام رميما).
― و ساكنانش را از آب جوشان سيراب مى سازد) (و تسقى اهلها حميما).
― (از آتشى كه هر كس در برابر آن تضرع و زارى كند چيزى برايش باقى نمى گذارد) (و من نار لا تبقى على من تضرع اليها).
― و نسبت (به كسى كه از آن درخواست مهربانى كند هيچ رحم به خرج نمى دهد) (و لا ترحم من استعطفها).
― (و قادر بر تخفيف از كسى كه در برابر آن خشوع و خضوع كند و در برابرش تسليم گردد، نيست) (و لا تقدر على التخفيف عمن خشع لها و استسلم اليها).
― (آتشى كه از ساكنانش با سوزنده ترين و دردناكترين و شديدترين وضع استقبال مى كند) (تلقى سكانها باحر ما لديها من اليم النكال، و شديد الوبال).
― بعد از توصيف آتش جهنم كه در كمين گناهكاران است به ديگر عوامل مجازات در آنجا چنين اشاره مى كند: (و به تو پناه مى برم از عقربهاى آنكه دهان خود را گشوده اند و مارهائى كه همواره آماده ى نيش زدن هستند) (و اعوذ بك من عقاربها الفاغره افواهها، و حياتها الصالقه بانيابها).
― (از نوشيدنيهاى آنكه امعاء و احشاء و دلهاى ساكنانش را پاره پاره مى كند) (و شرابها الذى يقطع امعاء و افئده سكانها).
― (و دلهايشان را از جا مى كند) (و ينزع قلوبهم).
― (و از تو مى خواهم كه مرا به آنچه موجب دور شدن و عقب افتادن از آن مى گردد، راهنمائى فرمائى) (و استهديك لما باعد منها، و اخر عنها).
― به دنبال آن مى گويد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و مرا با فضل و رحمت خود از چنين آتشى پناه ده) (اللهم صل على محمد و آله، و اجرنى منها بفضل رحمتك).
― (و با همان حسن بخشش از لغزشهايم درگذر) (و اقلنى عثراتى بحسن اقالتك).
― مى افزايد (اى (خداوندى) كه بهترين پناه دهندگانى مرا خوار مساز) (و لا تخذلنى يا خير المجيرين).
― زيرا (خداوند تو آنى كه بندگان را از كارهاى ناپسند نگاه مى دارى) (اللهم انك تقى الكريهه).
― (خوبى را عطا مى كنى) (و تعطى الحسنه).
― (هر چه را بخواهى انجام مى دهى) (و تفعل ما تريد).
― (و بر هر كارى كه بخواهى قادرى) (و انت على كل شى ء قدير).
― در پايان، مانند بسيارى ديگر از دعاها به درود و دعا بر رسول خدا پرداخته، عرضه مى دارد: (بار خداوندا هر زمانى كه يادى از نيكان و خوبان شود، تو بر محمد و آلش درود فرست) (اللهم صل على محمد و آله، اذا ذكر الابرار).
― (تا آن دم كه شب و روزى برقرار است بر محمد و آلش رحمت فرست) (و صل على محمد و آله، ما اختلف الليل و النهار).
― (درودى كه دوام آن قطع نگردد) (صلوه لا ينقطع مددها).
― (و تعداد شماره اش به احصاء درنيايد) (و لا يحصى عددها).
― (درودى كه هوا را پر سازد) (صلوه تشحن الهواء).
― (و زمين و آسمان را آكنده نمايد) (و تملا الارض و السماء).
― (درود خداوند بر او باد تا آن دم كه راضى و خشنود گردد) (صلى الله عليه حتى يرضى).
― (و درود خداوند بر او و آلش بعد از رضايت و خشنودى او آن چنان درودى كه نه حدى برايش مشخص باشد و نه پايانى) (و صلى الله عليه و آله بعد الرضا صلوه لا حد لها و لا منتهى).
― (اى مهربانترين مهربانان) (يا ارحم الراحمين).