بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
سیدالشهدا(ع) در قرآن کریم
-آیۀ پانزدهم سورۀ احقاف
از وجود مبارک حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) در آیهٔ پانزدهم سورهٔ احقاف به انسان تعبیر شده و خداوند میفرماید: «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ». از کجا گفته میشود که در این آیه از او به انسان تعبیر شده است؟ از نُه روایت با سند که در تفاسیر روایی و تفاسیر غیرروایی نقل شده است. نُه روایت از اهلبیت(علیهمالسلام) در کنار یک آیه کم نیست! معصومین ما فرمودهاند: این آیه مخصوص حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) است.
-سورۀ فجر، سورةالحسین
البته آیات دیگری هم در قرآن بهنام سیدالشهدا(ع) هست؛ مثلاً امام صادق(ع) به نقل از روایات معتبر میفرمایند: سورهٔ مبارکهٔ فجر که ابتدای سوره هم چندتا قسم سنگین هست: «وَ اَلْفَجْرِ × وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ × وَ اَلشَّفْعِ وَ اَلْوَتْرِ × وَ اَللَّیلِ إِذٰا یسْرِ»(سورهٔ فجر، آیات 1-4)؛ حضرت میفرمایند که نام دیگر این سوره(حتماً پروردگار نامگذاری کرده)، سورةالحسین است. این نامگذاری بهخاطر این آیات شریف است: «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ × اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّک رٰاضِیةً مَرْضِیةً»(سورهٔ فجر، آیات 27-28). علت اینکه کل سوره بهنام حضرت حسین(ع) است، این آیات شریف است. مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی، از علمای بزرگ استان خراسان، این مطلب را در روایت مفصّلی نقل میکند که امام ششم فرمودهاند: پروردگار عالم اجازهٔ گرفتن جان این 72 نفر را در روز عاشورا به ملکالموت نداد و خود پروردگار شخصاً این 72نفر را قبض روح کرد؛ اما قبض روح ابیعبدالله(ع) با این آیه، یعنی با آن ندای عاشقانه، الهی و مشتاقانهٔ پروردگار بود. وقتی روح مطهر او را «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ» طلب کرد، روح قفس بدن را رها کرد و «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ»(سورهٔ قمر، آیهٔ 55) قرار گرفت.
البته درک این مسائل واقعاً برای ما با این ظرفیت محدود عقلی و فکری، خیلی کار مشکل و سنگینی است. اولیای الهی عمق این مطالب را حس و درک میکنند.
-آیۀ تطهیر
آیات دیگری هم در قرآن است که حضرت حسین(ع) از مصادیق اتمّ آن آیات است؛ مثل آیهٔ تطهیر در سورهٔ احزاب و آیهٔ 23 سورهٔ شوری که خداوند میفرماید: «لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ»؛ همچنین آیات دیگری هم هست که در کتابهای ما از قول ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) نوشتهاند.
درک حقانیت اهلبیت از سوی نصارای نجران
رویهمرفته، این مجموعه نشان میدهد که منظور از کلمهٔ انسان در آیهٔ پانزدهم احقاف، ابیعبدالله(ع) است. انسان یعنی همهٔ انسانها و این یک نفر است. ما نمونهاش را در قرآن داریم که فرد بهمعنای همه است؛ یعنی یک نفر است، ولی جمع است؛ یک نفر است، ولی کل است. یکی از آیات، آیهٔ مباهله است؛ شما در آیهٔ مباهله میخوانید(ترجمهٔ آیه این است) که خدا به پیغمبر(ص) میفرماید: نصارای نجران را به مباهله دعوت کن. آنها در ابتدا حاضر به مباهله شدند، اما بعداً جا زدند و از مباهله فرار کردند؛ یعنی دیدند که اگر مباهله کنند، نابود میشوند. آنجا حقانیت اهلبیت(علیهمالسلام) را درک کردند و خیری در آنها نبود که مؤمن بشوند.
-قرآن، توجهدهندهٔ جهانیان به حقایق هستی
خیلیها عالم به حقایق هستند و از حقایق در حد خودشان خبر دارند، ولی کافر، مشرک و بیدین هستند. حالا چرا با وجود خبردار بودن، در حوزهٔ معنویت وارد نمیشوند؟ چون لیاقتشان را با وزر و وبال امور مادی، هوای نفس و شهوات بی در و پیکر ازبین برده و نابود کردهاند. شما در قرآن مجید میخوانید: «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکرٌ لِلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 104) این قرآن، توجهدهندهٔ جهانیان به حقایق عالم هستی است؛ یعنی حقایق توحید، نبوت، امامت، احکام، عمل صالح، اخلاق. «ذِکرٌ لِلْعٰالَمِینَ» یعنی توجهدهنده، بیدارکننده و یادآوریکننده برای «عالمین».
-نابودی شایستگیها با پیروی از هوای نفس
اما آیا همهٔ عالمین توجه کردند؟ همهٔ عالمین توجه میکنند؟ قرآن میگوید: بله «لِلْعٰالَمِینَ» هست، اما «لِمَنْ شٰاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیمَ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 28) اگر کسی از بین شما انسانها طالب، خواهان، عاشق و لایق باشد که در راه الهی قرار بگیرد؛ حال اگر کسی نخواهد، بهخاطر اینکه لیاقتش را نابود کرده و خودش درهای فیوضات را به روی خودش بسته، هیچچیزی گیر او نمیآید. اگر یک آدم کور، یک آدم بیدست یا یک آدم بیپا را کنار خزانههای مملو از جواهرات دنیا ببرند، آدم کور جواهرات را نمیبیند، آدم بیدست قدرت برداشتن ندارد و آدم بیپا هم قدرت حرکت برای رفتن در خزانه را ندارد.
-بلای عظیمِ محرومیت از فیوضات الهی
افرادی هم که خودشان لیاقتشان را با تراکم گناهان، مخصوصاً گناهان اخلاقی و بهویژه کبر، مثل ابلیس ازدست دادهاند، به بلای عظیمی گرفتار شدهاند. چرا ابلیس همهچیزش را از دست داد؟ او با اینکه همهچیز داشت، «أَبیٰ وَ اِسْتَکبَرَ وَ کٰانَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 34) کبرش باعث شد که از کافرین شود. مفسرین بزرگ میگویند که این «کٰانَ» بهمعنی «صار» است؛ او کافر نبود، بلکه کافر شد. این یعنی او لیاقتش را از دست داد و آن استعداد معنویتپذیری را با همین شمشیر کبر کُشت. اگر با این شمشیر به خودش حمله نکرده بود، او هم برای ابد جزء فرشتگان قرار داشت و در هر حریم ملکوت زندگی میکرد؛ اما لیاقتش را از دست داد. این بلای عظیمی است که انسان شایستگی خودش را در برابر فیوضات الهیه از دست بدهد.
-دعوت رسول اکرم(ص) از نصارای نجران
خیلی جالب است! ما در آیهٔ مباهله داریم که خداوند به رسول اکرم(ص) فرمود: «تَعٰالَوْا نَدْعُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 61) نصارای نجران را دعوت کن و به آنها بگو: «أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکمْ» شما همهٔ فرزندانتان، تمام خانمها و تمام مردانتان را با خودتان بیاورید. اینها جمعیت عظیمی میشدند! جالب آیه این است که خود «أَبْناء» جمع است و «بنی» و «ابن» مفرد هستند. «أَبْناء» یعنی همهٔ فرزندان؛ «نِسٰاء» جمع است، یعنی همهٔ زنان؛ «أَنْفُسَ» هم جمع است، یعنی همهٔ مردان. حالا نکتهٔ مهم آیه این است: «أَبْناء» خودش جمع است، اما به ضمیر جمع «نٰا» هم اضافه شده است. این «نٰا» ضمیر جمع است، خود «أَبْناء» هم که جمع است، به ضمیر جمع اضافه شده است. «نِسٰاء» جمع است و به ضمیر جمع «نا» هم اضافه شده است. «أَنْفُسَ» جمع است و به ضمیر جمع «نٰا» اضافه شده است. اضافهٔ جمع به جمع، افادهٔ عام، یعنی کل میکند.
-اهلبیت پیامبر(ص) بهتنهایی، کل عالم هستی
وقتی نصارای نجران آمدند، پیغمبر(ص) صادقِ مصدّق است و راست گفته؛ آنها هم به پیغمبر(ص) نگفتند که چرا اینگونه است و میدانستند این انسان اصلاً وجودش صدق است. طبق دلالت خدا، دو نفر را از بین تمام فرزندان و جوانان مدینه آورد که این دو نفر هم هنوز جوان نیستند، پنجساله و ششساله یا ششساله و هفتساله هستند. از همهٔ زنانی که وعدهٔ آوردن داده، فقط صدیقهٔ کبری(س) را آوردند و از همهٔ مردانی که بنا بود بیاورند، فقط امیرالمؤمنین(ع) آمدند. بهنظر شما، خدا نمیخواهد بگوید که حسن و حسین(علیهماالسلام)، کل جوانان عالم هستند؟ خدا نمیخواهد بگوید که زهرا(س) بهتنهایی کل زنان عالم است؟ آیا نمیخواهد بگوید که امیرالمؤمنین(ع) بهتنهایی کل مردان عالم است؟ اگر خدا نمیخواهد این را بگوید، پس آیه چه میگوید؟! ما این نمونهها را داریم و نمونههای دیگر هم داریم.
مصادیق «وٰالِدَیهِ» در سورۀ احقاف
بنابراین کلمهٔ «انسان» در سورهٔ احقاف، یعنی کل انسانها؛ یعنی ابیعبدالله(ع) بهتنهایی همه است؛ یعنی ابیعبدالله(ع) بهتنهایی همهٔ ارواح مطهره، همهٔ انسانیت، اخلاق، کرامت، ارزشها و کمالات است که چند هم علت دارد. «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ»(سورهٔ أحقاف، آیهٔ 15) منظور از این «وٰالِدَیهِ» با توجه به اینکه «انسان» در آیه، ابیعبدالله(ع) است و به تنهایی همهٔ انسانهاست، «والِدَیهِ» هم یعنی امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س).
-انتقال صفات آباواجداد از طریق ژن
شما اگر در علوم روز هم به بحث وراثت و حرفهای دانشمندان دراین زمینه مراجعه کنید، گفتار پیغمبر(ص) جلوتر از همهٔ دانشمندان است. روزی حضرت در مسجد نشسته بودند که مرد و زن سپیدپوستی با چهرههای خوب وارد مسجد شدند و بچهای در بغل داشتند که سیاه حبشی بود. اینها خدمت پیغمبر(ص) آمدند، مرد به پیغمبر(ص) گفت: یا رسولالله! من مسلمان و من متدین هستم، همسرم هم مسلمان و اهل دین است و به او اطمینان کامل دارم؛ اما این بچهٔ ما که بهدنیا آمده، سیاه حبشی است! این چیست؟! پیغمبر اکرم (ص) معجزه کردند و فرمودند: «العِرْقَ دَسَّاسٌ». کلمهٔ «عِرق» به زبان امروز، ژن میشود و «دَسَّاسٌ» یعنی انتقالدهنده. «عِرق» صفات آباواجداد را به بعدیها انتقال میدهد. حضرت خیال این زن و شوهر را راحت کردند که آقا یا خانم سیاهچهرهای مثلاً در نسل پنجم شما هفتم بوده، این «عِرق» سیاهیِ آنها را از طریق ژنها و نطفهها انتقال داده و در بچهٔ شما آشکار شده است. نگران نباشید! این گفتار پیغمبر(ص) در 1500 سال قبلِ مدینه معجزه بود و نشان میداد که پیغمبر(ص) به این مسائل انسانی کاملاً آگاهی داشتهاند.
امیرالمؤمنین(ع)، پدر انسان
-ایمان امیرالمؤمنین(ع)
پدر این «انسان»، امیرالمؤمنین(ع) است؛ اهلسنت هم نقل کردهاند که پیغمبر(ص) دربارهٔ ایشان میفرمایند: اگر ایمان علی(ع) را به جنس قابلکشیدن تبدیل کنند و در یک کفهٔ ترازو بگذارند، تمام آسمانها و زمین را در کفهٔ دیگر بگذارند، ایمان علی(ع) سنگینی میکند.
-عبادت امیرالمؤمنین(ع)
زینالعابدین(ع) نیز دربارهٔ عبادت امیرالمؤمنین(ع) به جابر فرمودند: چه کسی طاقت عبادت جدم علی را در این عالم دارد؟
-اخلاق عاطفی امیرالمؤمنین(ع)
اخلاق عاطفی امیرالمؤمنین(ع) هم بینظیر است!
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من ××××××× چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
این شعر نیست، بلکه متن روایات است و شهریار به شعر درآورده است. وقتی او را در گلیم گذاشتند و از محراب به خانه آوردند، چشم که باز کردند، فرمودند: حسن جان، ابنملجم کجاست؟ امام حسن(ع) گفتند: آقا او را گرفتند. حضرت فرمودند: سریع برو، مبادا مردم او را آزار بدهند! وقتی هم شیر و نان برای صبحانهاش آوردند(چون خون زیادی از بدن رفته و زخم خیلی کاری بود، دیگر طاقت ادامهٔ روزه داشتن آن روز را نداشتند)، فرمودند: حسن جان، ابنملجم مسافر است و او هم روزه نیست، صبحانهٔ مرا بردار و به او بده.
-انتقال خلقیات و کمالات از پدر به فرزند
همهٔ این خُلقیات به ابیعبدالله(ع) انتقال پیدا کرد که من الآن نمونه زیاد دارم؛ مثلاً در روز عاشورا وقتی روی اسب نشسته بودند، دیگر کمکم بیطاقت شده بود، آدم شجاعی به عمرسعد گفت: من بروم و کارش را تمام کنم؟ عمرسعد هم گفت برو. آن مرد با شمشیر بهسوی امام خیز برداشت، امام هم که روی زین نشسته بودند، ملاحظه کردند یکی برای کشتن ایشان میآید! دست به شمشیرشان بردند و آمادهٔ دفاع شدند. وقتی این مرد شجاع حمله کرد، امام حملهاش را رد کردند و با شمشیر زدند، یک پای دشمن قطع شد و دیگر نمیتوانست سواری را ادامه بدهد. آن پایش را از رکاب خالی کرد و روی زمین افتاد. امام پیاده شدند، بالای سرش آمدند و گفتند: تو را به داخل خیمهها ببرم و بگویم که پایت را دوا بگذارند؟ خدا را شکر که سروکار ما با اینهاست! این برای ماست، اما ائمه فرمودهاند که در قیامت هم سروکار ما با شماست.
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی ××××××××××× که یکسر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریدهای داشت ××××××××× دل لیلی از او شوریدهتر بی
مرد گفت: نه حسین جان، مرا نبر! من برای فلان طایفه هستم و اقوام من در لشکر هستند، آنها را صدا بزن تا بیایند و مرا ببرند. امام جلوتر آمدند و اقوامش را صدا زدند که بیایند و او را ببرند.
این اخلاق طبق علوم روز، از امیرالمؤمنین(ع) از طریق ژن به وجود نازنین ابیعبدالله(ع) انتقال پیدا کرده است؛ ایمان، عمل، عقل، علم، فکر، عبادت، کرامت، شخصیت و کمالات علی(ع) به ابیعبدالله(ع) منتقل شده است. البته به حضرت مجتبی(ع) و بعد هم به نُه امام دیگر منتقل شده، اما حالا چون بحث ما دربارهٔ خود ابیعبدالله(ع) است، این را عرض میکنم؛ و الّا این انتقال و حرکت تا امام زمان(عج) ادامه داشته است.
صدیقۀ کبری(س)، مادر انسان
-اشتیاق بهشت برای آمدن چهار زن
دربارهٔ مادر ابیعبدالله(ع) هم شیخ صدوق نقل میکند که پیغمبر(ص) میفرمایند: بهشت مشتاق چهار زن است؛ درحالیکه انسانهای مؤمن مشتاق بهشت هستند، پیغمبر(ص) در اینجا میگویند که بهشت مشتاق چهار زن است.
صیاد پی صید دویدن عَجبی نیست ××××××××× صید از پی صیاد دویدن مزه دارد.
عجب این نیست و تعجبی ندارد که مردم با ایمان، عمل و اخلاق به دنبال بهشت بدوند؛ عجب این است که بهشت بهدنبال چهارتا زن بدود تا اینها را در بهشت بیاورد. این گفتار پیغمبر اسلام(ص) است: آسیه(س) همسر فرعون، مریم(س) مادر عیسی(ع)، خدیجه(س)، حضرت در اینجا چیزی اضافه کردند که باید بگویم اللّه اکبر! حضرت فرمودند: «وَ خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ زَوْجَتی فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ» یعنی پروندهٔ حورالعین را برای من ببندید، خدیجه همسر من در دنیا و آخرت است. چهارمین خانمی هم که بهشت بهدنبالش میدود، فاطمه(س) سیدة نساءالعالمین است. شما ممکن است بگویی در قرآن آمده که مریم(س) هم سیدة نساءالعالمین است. من پاسخ میدهم که مگر قرآن دربارهٔ امت پیغمبر(ص) نفرموده است: «کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 110) شما بهترین امت هستید. وقتی افراد شما بهترین افراد کل امتها هستند، پس فاطمهٔ زهرا(س) هم در سیدة نساءالعالمینیاش فوق مریم(س) است.
احسان ویژۀ انسان به پدر و مادر
آنچه از کمالات و ارزشها بوده، از این پدر و مادر به ابیعبدالله(ع) منتقل شده و او انسان کامل، جامع، اکمل، اجمع و اتم. ما اگر آیه را با آن نُه روایت نگاه کنیم، کلمهٔ «انسان» در آیه بهمعنی ابیعبدالله(ع) است؛ یعنی کل انسانها، ارزشها و کمالات. «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ إِحْسٰاناً» حالا این انسان چه احسانی به امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) کرده است؟ ابیعبدالله(ع) میلیاردها قلب را تا حالا متوجه خدا کرده، حادثهٔ او میلیاردها بیدین را دیندار کرده و میلیاردها گنهکار را توبه داده است. مگر ما در روایاتمان نداریم که فرزند شایسته هر کاری کند، خیرش به پدر و مادر هم میرسد. حالا ببینید که چقدر خیر از طرف ابیعبدالله(ع) به امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) رسیده است! هیچ فرزندی را در عالم سراغ دارید که احسانش به پدر و مادر، گستردهتر از ابیعبدالله(ع) باشد؟! ابیعبدالله(ع) چه محسنی بود! در کتاب «کاملالزیارات» است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) او را میدیدند، حالا از بیرون میآمدند یا به خانهٔ ابیعبدالله میآمد یا حضرت به خانهٔ پدر میرفتند، امیرالمؤمنین(ع) میگفتند: «بِأبی اَنتَ و اُمّی» حسین من، پدر و مادرم فدایت شود!
کلام آخر؛ جویم تو را قدمبهقدم بین کشتگان
امروز خیلی اسم ابیعبدالله(ع) برده شد، بگذارید از زبان زینب(س) هم اسمش را ببرم.
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را×××××××× امشب وداعِ هجرتِ فردا کنم تو را
جویم تو را قدمبهقدم بین کشتگان ×××××××××× با شوق و اضطراب تمنا کنم تو را
در حیرتم که از چه بجویم نشان تو ×××××××××× نی سر، نه پیراهن ز چه جویم تو را
حسین من، حسین من، حسین من!
برگیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو ×××××××× خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را
ریزم به حلق تشنهٔ تو اشک چشم خویش ×××××××××× سیراب تا کِی گل حَمرا کنم تو را
ای آنکه داغهای جگرسوز دیدهای ××××××××× اکنون به اشک دیده مداوا کنم تو را
داغهایی که دیده، کم نبوده است؛ داغ قمربنیهاشم(ع)، داغ بقیهٔ بنیهاشم، داغ علیاکبر(ع)، داغ علیاصغر(ع) که خودش به پروردگار گفت: جانم سر این داغ سوخت!
خواهم که سیر بینمت امّا حسین من ×××××××× کو صبر و طاقتی که تماشا کنم تو را
قم/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1399ه.ش./ سخنرانی پنجم