عباس ماند و از غم طفلان در اضطراب
یک مرد تشنه بود و نامرد، بیحساب
تنها نشسته بر لب آبی که آب بود
مهر زلال همسر مولا ابوتراب
گفتا مرا بنوش و بنوشان خدای را
زین بیشتر مخواه که حالم شود خراب
من تشنه توام و تو هم تشنة منی
گاه وصال آمده، ای تشنه سر ...
اشک آمد به هواداری گل
ناله برخاست پی یاری گل
علقمه گریه کنان شرمنده
مرد تادید غم کاری گل
آسمان بغض خودش را نشکست
ابرمبهوت زدلداری گل
مردها باز مهیا گشتند
تابیایند پی یاری گل
دست سقا ززمین بر می خاست
تا بیاید به علمداری گل
پشت خورشید شکست ...
قد بر افرازید! یک عالم شقاوت پیش روستپرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روستای حسینی مشربان! در معبد آزادگیتا نماز آرید، محراب عبادت پیش روستعشق مینالد: حریفان، تیغ در خون شستهاندعشق میغرد:نظرگاه شهادت پیش روستعقل میگوید که: بال خسته را پرواز ...
بر لب دریا لب دریادلان خشکیده است
از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است
کربلا بستان عشق است و شهامت، وی دریغ
کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است
سوز بیآبی اثر کرده است در اهل حرم
هر طرف بینی لب پیر و جوانی خشکیده است
آه از این ...
به گوش نای خاموشم بگوئید
که امشب ناله را از سر بگیرد
کسی کز درد و داغ او نسوزد
الهی از تب غم در بگیرد
دل بیتاب من میخواهد امشب
به شوق آن دست و بازو را ببوسد
به آن صحرای سوزان پا گذارد
نگاه تشنهی او را ببوسد
سراپا اشک گشتم در ...
نام تو بر کتیبه پیکار مانده استدر لابه لای این همه نیزار مانده است
اینجا تمام پنجره ها با حضور توفریاد می زنند که سردار مانده است
از آن طرف تلاطم یک مشت بوف کوردر ازدحام نکبت و ادبار مانده است
اینجا چه حکمتی ست که این مشک تشنه نیزدر انتظار یک لب تب ...
به خیمه نام بلندت شگوم می آرد
علم به دست، مرامت رسوم می آرد
فراز دوش تو هفت آسمان اهل خیام
قمر برای عشیره نجوم می آرد
تو باب حاجنی و مرده می کنی زنده
قضای تو به قدر هم لزوم می آرد
برای برگ شفاعات حشر، مادرمان
"کف" تو را جهت مُهر و موم می ...
کاش می گشتم فدای دست تو تا نمی دیدم عزای دست توخیمه های ظهر عاشورا، هنوز تکیه دارد بر عصای دست تواز درخت سبز باغ مصطفی تافتاده شاخه های دست تواشک می ریزد ز چشم اهل دل در عزای غم فزای دست تویک چمن گل های سرخ نینوا سبز می گردد به پای ...
شمع مى خندد وشوق رخ جانان دارد
شمع از اشک و، گل از ژاله شود زیباتر
شمع مى خندد ومى گرید وشاد است وغمین
نور شادى همه آمیخته با هاله غم
شمع نور ازلى قلب همایون نبى است
این چه رازى است خدایا که محمد امشب
دانى از چیست که احمد شب میلاد حسین
بیند آینده او ...
کاش دستم تا زمین کربلا پر میکشید *** تا کنار دشت سرسبز خدا پر میکشیدگفتم احساس دلم را نذر دستش میکنم *** نذر دستانی که از دنیا رها پر میکشیددستها در خون شناور بود و باران عطش *** بر فراز لالهزار کربلا پر میکشیددستها جاری شد و در ...
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین این چه شوریست که از یاد تو برپاست حسین این چه رازیست که صد شعله فرو مرد و هنوز روشن از داغ تو ظلمتکده ماست حسین تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک ...
پوشیدهای به قامت موزون، قبای عشق افکندهای به دوش، چه زیبا ردای عشق بر دل نهادهای همه بارگران دوستبا جان خریدهای توچه نیکو بلای عشق در این رواق تا ز شهادت رقم زدند طغرای آن ز خون تو در نینوای عشق طرح ستم ز گردش این چرخ کج مدار شد آشکار و گشت ...
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود علیرضا قزوه تجلی کرد دستی پرده بالا رفت آدم را
در آن تاریک روشن ها تبسم کرد عالم را
هوس بارید شیطان پشت گندم زار می خندید
هبوط ناگهان در ...
بسوخت آخر جگرم، بگوی با من سخنی دریغ منما پسرم، چرا دلم میشکنی؟ جهان همه رفته زهوش، منم سراپا همه گوش مگر از آن لعل خموش، رسد بگوشم سخنی تو صید خونین دهنی، تپیده در خون بدنی تو میوه قلب منی، عقیق سرخ یمنی مخور غم ای لاله عذار، خزان ندارد به تو کار ...