اى که به عشقت اسیر خیل بنى آدمند
سوخته گان غمت با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بى خبر ازعالمند
یوسف مصر بقا در همه عالم توئى
در طلبت مرد و زن آمده با درهمند
تاج سر ابوالبشر خاک شهیدان توست
کاین شهدا تا ابد فخر بنى ...
حنجرت لبهای قرآن سیر می بوسد چرا ؟دیده گریان با لب تکبیر می بوسد چرا ؟کفر تو بر ناخدایان زمین بود و زمانخون پاکت، جوهر تکفیر می بوسد چرا ؟چشم آب افتاده بر مه، جرم، جرم آب بودچشم زیبای مهی را تیر می بوسد چرا ؟از سپیدیی گلویت سرخ جاری می شودجای ...
آفتاب غیرتش نور هر دو عین من
رد سرخ خون او راز شور و شِین من
شهد عاشقی به لب عازم نبرد شد
موج خیز خشم بود شمس مشرقین من
سرفراز و یکه تاز در حصار اَشقیا
حنجره به نیزه شد نیزه شد به عین من
ذوالجناح ، بی سوار، اهل خیمه ، بی قرار
شعله میکشد زبان ...
ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در ...
بیدست من ز دست حسینم گسسته دست
ای دست حق بگیر تو دست برادرم
ای دست راست رو بسلامت که تا ابد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
ای دست چپ زیاری من بر مدار دست
من در هوای آب بشوق تو میپرم
آبی که آبروی من و اعتبار تست
بر تشنهگان اگر ...
عاشقان مست نشستند بگویند از توکه غزل مرثیه ها گفته خداوند از توشاعری آمده با عشق تو آغاز کندواژه در واژه در این مرثیه پرواز کندقصه این است که از قافله زن ها ماندندسر به سر بال گشودند و بدن ها ماندندقصه این است که از شاخه ی گل ها کم شد حر به دستان تو یک ...
به این دلیل که می زد پیامبر بوسه
گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه
برای اینکه نبرّند ظهر روز دهم
گرفته است ازاین حنجر این قدر بوسه
همیشه بوسه نشان خوشی ست ایندفعه
ازاتفاق بدی می دهد خبر بوسه
ازاتفاق بدی مثل ظهردر گودال
از اتفاق بدی مثل ...
ای برافروخته از عشق رخت اختر ما خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما از سرت بر سر نی سرّ خدا سر میزد ای حسین ای اثر بندگیات بر سر ما آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست خاطراتی که نخواهد رود از ...
اگر چه ديدهام از هجر تو پر از گهر گردد
ميا چو خنده دشمن به جانم نيشتر گردد
بمان در خيمه اما گريه کمتر کن به جان من
مبادا عمهام زينب ز مرگم باخبر گردد
نميخواهم تو باشي بر سرم هنگام جان دادن
که ترسم درد داغ من برايت بيشتر گردد
سرت باداسلامت اي ...
فقط آنان که هم آیین یاسندحسین و کربلا را میشناسند
توفان «محرم» در همه شهرها و روستاها میوزد. درختان به احترام نام «حسین(ع)» خم شدهاند. صدای طبل عزا در خیابان و کوچهها میدود؛ رهگذران سیاهپوش، به بیرقهای در اهترازی چشم دوختهاند که روی ...
این شیهه ی ذوالجناح است ، می پیچد از سوی صحرا
سم ضربه هایش پیاپی ، آشفته گیسوی صحرا
این شیهه ی ذوالجناح آه،توفانی از شن به پا کرد
می پیچد آیات ظلمت ، تشباد و هوهوی صحرا
بر یالش از خون خورشید ، روئیده عرش ستاره
هفتاد و دو کهکشان سوخت ، در آن هیا هوی ...
دست او درامتداد آب بودتیغ دراندیشه ی مهتاب بودماه نازل شد به جان علقمه خون شتک زد بردهان علقمه نیزه ها بیرون شدند ازآستین آفتاب افتاد برنعش زمین علقمه یعنی دل خون حسین قسمتی ازداغ گلگون حسین علقمه یعنی توعباس منی ؟از تو نه دستی ، نه چشمی نه تنی این ...
سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند ...
شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند
بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر
افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند
خاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم ها...
سینه هایی نصف جان را داغ دار آورده اند
درد در جانها نمی گنجد، ...
گرچشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سرِ ایوان کربلا
محتشم کاشانی شمس الشعرا
بند اول: حضرت ابوفضایل(ع)
وقتی که آه، بر لبِ عباس، ناله کرد
در ذهن خویش، یاد بتولِ سه ساله کرد
فریاد ریخت از غم ششماههی حسین
گویی که چشم فاطمه خون ...