تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون ...
علم بر دوش او مجنونتر از لیلای محزون است پریشانتر زباد و گیسوان بید مجنون است به سوی آب میتازد، به سوی تشنهتر گشتن به سوی منزل آخر، که پشت وادی خون است کف دستی ز آب آورد بالا در میانش دید نگین تشنه پیغمبری که فخر گردون است به آب افزوده شد آبی ...
ای برتوی ازجلوه ی جانانه اباالفضل روح شرف و غیرت مردانه اباالفضل
در انجمن علوی مردان خدایی بر شمع ولایت شده بروانه اباالفضل
ناموس وفا نور هدی قبله ی حاجات کانون صفا مظهر جانانه اباالفضل
در مکتب اخلاص ووفاداری ...
مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها
نابـودی است سهم تمام امیـدها
در عصر رسم نقشه ی از نیل تا فرات
در عصر شوم حرمله ها و یـزیـدها
در فصـل انزوای غم انگیـز سـروها
افتاده باغ سبز جهان دست بیدها
سرها به نیزه رفته و در چرخش اند باز
تسبـیـح های بی ثمر ...
خاک، تمامی دلواپسیهای من است. آسمان، تمامی دلتنگیهایم. بهانهای نیست؛ برای گریستن، شیواترین بهانه، افتادن آسمان بر روی خاک است و برای دلتنگی، فرورفتن خاک، زیر پلکهای لاجوردی آسمان.مویه میکنم تمامی خاک را و بر سرم میریزم خاکستریترین ...
از نظرت کرب و بلایی شدم
زمزمه کردم سحری با خودم
« ای حرمت قبلة حاجات ما »
میشنوی ذکر مناجات ما؟
خوب اگر خوب اگر یا بدم
مرغ دلم با دل تو زد قدم
در طلبت بال و پر انداختم
گاه دل و گاه سر انداختم
ای بت من گو چه نثارت کنم؟
اذن بده بوسه نثارت کنم ...
ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در ...
باز می جوشد جنون در باور اندیشه ها
می تراود شعر خون از ساغر اندیشه ها
باز می خوانند مرغان نغمه ی جان سوز را
گوشه ای از پرده های محشر آن روز را
در تمام باغ گل ها جام غم نوشیده اند
در عزای سدره ی بی سر سیه پوشیده اند
آسمان مبهوت آن فواره های نور شد ...
به ساحت مقدس حضرت امالبنین
دست در تقویم برده، پای در کفش زمان چادرش را پهن کرده روی تاریخ جهان! کوفه دندانهای عقلش را کشیده... بعد از این میکشد تنهاییاش را روی شنهای روان مثل زنهای بنیهاشم صبور و ساده است مثل مردان قریشی سختکوش و پرتوان اخم ...
خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه هالبخند می زند سَری از روی نیزه هادل برده است از تنِ بی جانِ خواهریصوت خوشِ برادری از روی نیزه هاآه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!با آسمان برابری از رویِ نیزه ها گرچه شکسته می شوی و زخم می خوریاز هر چه هست، خوش تری از ...
هنوز نبض زمان درقیام عاشوراست هنوز خطبه ی حق در کلام عاشوراست زمین,کرشمه کنان,عاشقانه میبالد که ذره ذره ی خاکش به نام عاشوراست نه حرفی ازعطش و نه اسا رت و مرگ است تلاش زینب و سقا, دوام عاشوراست صدای خواندن آیات آسمانی را به روی نیزه شنیدن ,پیام ...
به گلویی گریانکه سوختتشنهباگریه هایی بابامیسوزی فراتمیسوزی... یه علمی تا اسمانماهی تشنه به ابعطش های بلا...فراتکرب ...وبلا بر سرت ای ا بیک جرعه ابیک دشت خونیک مشک ابیک شط خونبرگردفراتگلوی بریدهاب نمی ...
فریاد ِ خونینت...کربلابرای ِ فریاد ِ خونینت…لحظه ها را در میان ِ اشک ِ فرشتگان سر کردو صدایت که آزادی را نعره می کشیدسکوت ِ بلند ِ آسمان را شکست.حسین!خدا…جوهر ِ انسان رابر درگاه ِ آسمانبا خون ِ تو نوشت.سوگنامه ی غمگین ِ تورادر هجوم ِ آهنین ِ ...
تا آفتاب از حرکات تو می وزد از سمت سیب عطر صفات تو می وزد دل می دهیم ، پنجره را باز می کنیم باران گرفته یا کلمات تو می وزد؟ اینک چقدر بوی شهادت ، چقدر صبح اینک چقدر از نفحات تو می وزد امشب بهار می دمد از خون روشنت فردا بهشت از برکات تو می وزد من ایستاده ...
امشب تمام کاروان بر لب نوای یا حسین فردا سر بی تن ببین همراه یاران می رود امشب به زانوی پدر دارد رقیه جایگه فردا رقیه غمزده تا شام ویران می رود امشب میان عاشقان باشد حسین فاطمه فردا به میدان ...