«خون» که ـ اباعبدالله(ع) ـ به دنیا آمد، حسابِ زمین به هم خورد! معادلة جهان، چیز دیگری شد:
سرخیِ زندگی، برافروختهروییِ درد، و نبضِ غیورانة عقیده ـ
جایِ این پا و آن پا کردن، بیخیالی، و بیحالیِ مرگ را گرفت!
و این شد معیارِ تعریف، برای ...
باز در خاطرهها یاد تو، ای رهروِ عشق شعله سرکش آزادگی افروخته است یک جهان بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است
نقش پیکار تو در صفحه تاریخ جهان میدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب پرتوش بر همه کس تابد و میآموزد پایداری و ...
زان سبب عباس در میدان کین
چون مجاهد بود پرچمدار دین
کرد بر آن قوم بی ایمان خطاب
کای سپاه کفر خو از شیخ و شاب
پیش از آن کز امر حی لا یموت
مرگتان بر لب نهد مهر سکوت
گوش بگشائید و پندم بشنوید
بلکه از کردار خود نادم شوید
زانکه نبود بر ...
پسر مرتضی، امیر حسین که چنویی نبود، در کونین اصل و فرعش، همه وفا و صفا عفو و خشمش، همه سکون و رضا حبَّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق، نسیم و آن تنِ سر بریده در گل و خاک و آن عزیزان به تیغ، دلها چاک و آن چنان ظالمان بد کردار کرده بر ظلم ...
آمد دوباره لحظه هایِ بی قراریعطرِ محرم در جهان گردیده جاریدر خون شکوفا گشته گلهای بهاریشد رنگ و روی آسمان چون گُل ، اناریاز چشمهای عاشقان باریده باراناینجا چراغی روشن است ای بیقراران!اینجا چراغی روشن است از مشرقِ دلنورِ حضورش می رود منزل به ...
زینب! زبان زمزمه هی کن
با ما حدیث محنت دی کن
زان بار غم که دوش کشیدی
زان دل که از حسین بریدی
با ما بگو که حال تو چون بود
وقتی که ماه غرقه به خون بود
سر، کی زدی به محمل چوبین؟
آن سر که سر کشیده به پروین
هستی رسول خون شهیدان
ای چون حسین! ...
تمام می شوم امشب در آخر قصه
بخواب بانوی احساس! دختر قصه!
یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت
یکی یکی همه رفتند از در قصه
ببند چشم خودت را! فقط تجسم کن!
میان شعله ی آتش سراسر قصه...
خیال کن که لبت تشنه است و از لب آب
بدون آب بیاید دل آور قصه
بده ...
بعد از سه روز پیکر سرخش کفن نداشتیوسف ترین شهید خدا پیرُهن نداشتاز بس که نیزه خون تنش را مکیده بودحتی توان و قدرت ناله زدن نداشتدر هجمۀ تواتر شمشیر و تیر و تیغراهی به جز شقایق پرپر شدن نداشتاز بس که پیکرش شده پامال اسبهایک جای بی جراحت و سالم ، بدن ...
«تضمینی از شعرایت الله صافی گلپایگانی»شروع گفته به نام عظیم یکتا شد *** سخن به نام خداوند پاک املا شدببین شروعِ قیامی سترگ و عظما شد *** «هلال ماه محرم ز نو هویدا شدبیا که رایت سلطانِ عشق بر پا شد» *** بیا که سرّ قیام حسین افشا شدقیام پاک حسین ...
برگرد مولا، کوفه را با کوفیان بگذاربر شانه های بی کسی ها آشیان بگذارفردا به جز با دست تو روشن نخواهد شدجای ستاره در تن شب ارغوان بگذارعطر نمازت کهکشان را گیج خواهد کردگلدسته ها را در هیاهوی اذان بگذاراز کوچه ی مردانگی با غربتت بگذرگم کرده گان راه را ...
یادم آمد شب بیچتر و کلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم، آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی، من و آغوش رهایی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی، دلم آرام شد آنگونه که هر قطره باران غزلی بود نوازشگر احساس که میگفت فلانی! چه ...
این سرخی زمین و زمان از غروب نیست
خورشید زخم خورده به نی ها طلوع کرد
انگار کور و کر شده دنیا که اینچنین
قرآن به روی نیزه ی اعدا طلوع کرد
یک قافله ستاره به تاراج می رود
وقتی که ماه نو به ثریا طلوع کرد
گویی گره زدند زمین را به آسمان
خون خدا به دامن ...
خداحافظ ای خواهر بی معین خداحافظ ای خیمه های غمین
خداحافظ ای خواهر بی پناه خداحافظ ای غرقه اشک و آه
خداحافظ ای خواهر جان به لب خداحافظ ای غرق رنج و ...
از علی امبنین، تا پسری پیدا کرد
چرخ تابان ولایت قمری پیدا کرد
نونهالی به جهان آمد از شیر خدا
که از او نخل شجاعت ثمری پیدا کرد
جای دارد که بنیهاشم بالد بر خویش
کز مه چرخ، مه خوبتری پیدا کرد
مه جبین کودکی افروخت رخ انور خود
که از او ...
همت نکشد ننگ نکونامی احسان
برخیز و ببازیچهی خود گیر درم را
رو همت از آن تشنه جگر جوی که از مهر
بر تشنگی شاه، فدا ساخته دم را
عباس علمدار که فرجام شکوهش
بازیچهی طفلان شمرد شوکت جم را
آن راد، که رد ساخته بر خاکنشینان
آوردهی کان ...