فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب ازسید حمید رضا برقعی

تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب ازسید حمید رضا برقعی
مـشک بـرداشت که سیـراب کـند دریـا را رفـت تـا تـشنـگی‌اش آب کـند دریـا را آب روشن شد و عکـس قـمر افتاد در آب مـاه می‌خواست که مهتاب کند دریا را تـشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه، شق القمری دیگر دید ماه ...

در انتظار آب‏ از بیوک ملکی «سحر»

 در انتظار آب‏ از بیوک ملکی «سحر»
تشنه است و نگاه غمبارش  خورده با چشم نخلها پیوند    روشنای دو چشم معصومش  می‏کشد آفتاب را در بند    منتظر ایستاده تا آید  از ره آن یکه تاز بی‏پروا    می‏شود لحظه لحظه از هر نخل  حال سقای خویش را جویا    شادمانه به خویش می‏گوید  بی‏شک آن ...

بانگ ناله‏ از عندلیب کاشانی‏

بانگ ناله‏ از عندلیب کاشانی‏
هنوز خاطر لیلا ز غم پریشانست مگر که کاکل اکبر به نیزه افشانست‏ هنوز کرب و بلا تا کمر نشسته به خون به خون چو پیکر سبط رسول غلطانست‏ هنوز چشم شفق بهر حلق اصغر او به جای اشک همی خون ناب گریانست‏ هنوز می‏چکد از جبهه بر رخ عباس عرق ز شرم که لعل سکینه ...

ميلاد همايون

ميلاد همايون
پرده چون ماه من از چهره ى تابنده گشودماه رويان جهان راز دل آرام ربودحوريان گو كه بريزند ز دامنها مشكقدسيان كو كه بسوزند به مجمرها عودعاشقان گو كه بصد عزت و اجلال رسيدموكب خسرو خوبان، كه بر او باد درودسومين روز ز شعبان چو در آمد خورشيدسومين شمس ولايت ...

چشمهای خرابه روشن شد ازسید مسیح شاه چراغی

چشمهای خرابه روشن شد ازسید مسیح شاه چراغی
چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا  می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا در فضای سیاه دلتنگی،چشمهایم سفید شد از داغ  سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به در بابا این سفر را چگونه طی کردی؟،با شتاب آمدی تنت جا ماند  گاه با پای ...

یک اربعین ازمجید لشکری

یک اربعین ازمجید لشکری
یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده ام یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده ام   یک اربعین، به ضربه ی شلّاق ساربان بر روی خــارهای مغــیلان دویده ام   یک اربعین، تمام تنم درد می کند با ضـرب تـازیانه ز جـایم پریده ام   یک اربعین، رقیّه ی تو مُرد از ...

خوشه ی پروین از حسنا محمد زاده

خوشه ی پروین از حسنا محمد زاده
خاک ، آتش زده پیراهن خونینش را باد خم کرده از آن سو، کمر دینش را آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن آیه آیه به زمین ریخته یاسینش را اسب این بار به دنبال خودش آورده کمر ِ خالی ِبا خون شده آذینش را  نکند نبض زمین از ضربان افتاده! خون گرفته همه ی صورت پر چینش ...

در این غروب خون فشان از سید حبیب حبیب پور

در این غروب خون فشان  از  سید حبیب حبیب پور
در این غروب خون فشان                            بابا کجایی؟ ـــــــــــــــــ آتش گرفته خیمه ها                                  از ما جدایی ـــــــــــــــــ بابا تو تا بودی به دلها همدمی بود     برزخم تنهایی طفلان مرهمی بود رفتی و دیگر ...

بلندای کمال از محمد روحانی (نجوا کاشانی)

بلندای کمال از محمد روحانی (نجوا کاشانی)
حسین را چگونه بستایم که واژه ی ستایش در پیشگاه بزرگواریش اندک می نماید کلام را قدرت پرواز به بلندای کمالش نیست خور شید ها قطعه قطعه بر زمین افتاده آسمان بی خور شید  اینجا کربلاست ای خاک بر تو نفرین باد که خون خدا را مکیدی اما یزیدیان را ...

مثل یک دجله تشنگی، جاری ام در دل سراب از جلیل واقع طلب

مثل یک دجله تشنگی، جاری ام در دل سراب از جلیل واقع طلب
مثل یک دجله تشنگی، جاری ام در دل سراب مشک بی شبنمت کجاست، ای عطش نوش آفتاب می رود چشمه چشمه درد، می خزد سینه سینه داغ بازهم خیمه خیمه سوز، بازهم ضجه ضجه آب مثل آیینه ها شکست، نغمه سهمگین بغض زیر آوارهای های، در کمرگاه اضطراب یک غزل شعر فصل سبز، ...

دیدن عاشورا در یوم الحسین از نصرت الله جمالی

دیدن عاشورا در یوم الحسین از نصرت الله جمالی
دیدن عـــاشـــــــور در یــــــوم الحسین/ اشک خون گیرد ز مؤمن از دو عینچـــــون کــــه تنها شــــــد حسین فاطمه/ منتــــظر گـــــردیـــد بهــــــر خاتمههـــر کجـا چشمش نظاره کــــــرد و دید/ بـــــر زمین افتاده شیـــرانش چو بیدجــــمله یاران ...

آیینه ازرضا اسماعیلی

آیینه ازرضا اسماعیلی
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید خورشیدترین حادثه‏ها در تو درخشید بر دوست همان روز که با حنجره‏ی خون گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید شد کرب و بلا کعبه‏ی تو، حج تو مقبول گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید ای معجزه‏ی سرخ به ایثار تو سوگند تو ...

احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر

احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
از روز ازل آموخت آیین وفا عباس  تا ساخت سر و جان را یکباره فدا عباس‏    سرداد به راه دوست آن مظهر جانبازی  بست از دل و جان خویش پیمان وفا عباس‏    جان‏ها به فدای تو ای ماه بنی‏هاشم  بگذشته ز جان خویش در راه خدا عباس‏    خورشید خجل باشد، در پیش ...

ای سبب خلق کائنات حسین جان ازمحمد علی مردانی

ای سبب خلق کائنات حسین جان ازمحمد علی مردانی
ای سبب خلق کائنات حسین جان ای زقیام تو عقل، مات حسین جان مظهر جودی و هست جود وجودت باعث ایجاد ممکنات حسین جان روی تو باشد چراغ راه هدایت موی تو سر رشته حیات حسین جان فُلک نجاتی و هرکه راه تو پیمود یافت زدریای غم نجات حسین جان گفت به شأنت سخن ز «لحمک ...

مرقد منور قمر بنی ‏هاشم‏ از جلال الدین همائی «سنا»

مرقد منور قمر بنی ‏هاشم‏ از جلال الدین همائی «سنا»
یارب این بارگه کیست بدین جاه عظیم  کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم‏    نفحه‏ی ساحت قدسش دم جان‏بخش مسیح  پنجه‏ی گنبد بامش ید بیضای کلیم‏    بقعه‏ی ماه بنی‏هاشم عباس علی است  که بود خاک رهش پادشهان را دیهیم‏    ساقی تشنه‏لبان باب حوائج که ...

محرم

محرم

قد آیینه ها خم شد دوباره     دلم دریاچه غم شد دوباره
صدای سنج و دمّام آمد از دور     بخون ای دل محرم شد دوباره

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها ازسید محمد حسینی

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها ازسید محمد حسینی
بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه هاارام رفته بود به معراج نیزه هاتصویر سبز صورت او سرخ شد ولیخندید لحظه ای که شد اماج نیزه ها خنجر به روی حنجرش امد ولی سرشرفت و نشست بر سر مواج نیزه ها گودال نیست تخت سلیمان کربلاستحالا که میشود سر او تاج نیزه ها شعر ...

به غربت حضرت رقیه(س)

به غربت حضرت رقیه(س)
کوه هم جای تو می بود ،فرو می افتاد مثل افتادن ناگاه سبو، می افتاد جای چشم تو که چون رود به هرسو می ریخت چشم خورشید اگر بود ز سو می افتاد! فکر صد فاجعه در ذهن زمین می چرخید و زمان؛ باز در اندیشه شومی افتاد نونهال از عطش و داغ به خود می پیچید داس می آمد ...

بر پیکر پرپرت سراسر نیزه از محمود ذبیحی

بر پیکر پرپرت سراسر نیزه از محمود ذبیحی
بر پیکر پرپرت سراسر نیزه محراب تو قتلگاه و منبر نیزه ای غرقه به خون تر از حوالی غروب قران شهیدی تو ولی بر ...

شراره از غلامرضا سازگار

شراره از غلامرضا سازگار
ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره اي اشک‌ها بريزيد از ديده چون ستاره جز من که همچو خورشيد افروختم در اين دشت کي پاره پاره ديده اندام ماهپاره ما هم فتاده بر خاک ديدم که خصم ناپاک با تيغ زخم مي‌زد بر زخم او دوباره در پيش چشم دشمن بر زخمت اي گل من ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^