ماه سرخ حسین است و لاله ***ماتم دست عباس داردظهر هر روز صحرای خورشید *** بوی عطر گل یاس دارد***زیر این تاق پاک مقدس *** مجلس ماتم شاه دین استبوی پیغمبر از منبر اید *** جلوه نور حق المبین است***باد و بیرق چه زیبا حدیثی *** باز گویند از ...
به حضرت ابوالفضل (ع)
پر می کشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد
مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد
در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را
پروانه ی افکار من آزاد اگر باشد
شیرینی ِ آب فرات از سکه می افتد
در دست های تشنه ی فرهاد اگر باشد
امواج ، درس عاشقی ...
اين كشته فتاده به هامون، حسين تست وين صيد دست و پا زده در خون، حسين تستاين نخل تر، كز آتش جانسوز تشنگي دود از زمين رسانده بگردون، حسين تستاين ماهي فتاده به دياري خون، كه هست زخم از ستاره، بر تنش افزون، حسين تستاين غرقه ي محيط شهادت، كه روي دشت از موج ...
3.شعر حماسي آييني عاشورايي:درو نمايه هاي نوين، زبان و ساختار
قيام امام حسين(ع)از يك سو به سبب مطرح ساختن ارزش هاي عام و فراگير انساني-عدالت محوري، ستم ستيزي، آزادي خواهي و جز آن-و از سوي ديگر با تبليغ و ترويج علمي آرمان هاي ماندگار و آموزه هاي شاخص ...
صد شکر دارد گریه آقا بر غم تو
شکی زده بر عرش زهرا مادر تو
یک سال این دوری مرا آزرده کرده
آقا صفایی دارد این محرم تو
وقت نشستن در عزای تو همیشه
بوسیده ام با اشکهایم پرچم تو
جان می دهم هر شب میان روضه هایت
تا صبح می گیرم نفسها با دم تو
من خواهشی ...
هر چند قدش خمیده امّا برپاست رنگ از رخ او پریده امّا برپاستاین سرو که در میان خون می بینید هفتاد و دو داغ دیده امّا برپاست.پیوسته به گوشم این ندا می آید گویی ز گلوی نی نوا می آید.آواز غریبانه هَل مِن ناصر از خنجر سرخ کربلا می ...
سرِّ نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبودچهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبودچشمه فریاد مظلومیّت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبودزخمه زخمی ترین فریاد در ...
مانند نوی نوای تو را مشق میکنند قومی که نینوای تو را مشق میکنند قومیکه در سکوت غریبانه این چنین تکلیف آشنای تو را مشق میکنند با آن که از تمام جهت ندبه میوزدهر شب فقط دعای تو را مشق میکنند حتی کبوتران حرم، چشم در رهت هر جمعه ردِّ پای تو را مشق ...
یا حسین علیهالسلام ! ای پسر فاطمه علیهاالسلام !میلادت، رؤیای ارغوانی فرشتگان بود؛آنگاه که گلهای بهشت، به پاس آمدنت رنگ گرفتند.مدینه کدام روز را شادمانهتر از این روز به یاد دارد؟این گهوارهای است که فرشتگان به امانت در خانه علی و فاطمه ...
بر عهد خود ز روی محبت وفا نکرد
تا سینه را نشانهی تیر بلا نکرد
تا دست رد به سینهی بیگانگان نزد
خود را مقیم درگه آن آشنا نکرد
تا هر دو دست را بره حق ز کف نداد
در کوی عشق خیمهی دولت بپا نکرد
تا از صفای دل نگذشت از صفای آب
خود را مدام ...
وقتی علم بر دوش توست آری علمداربی دست هم یک پا علمداری علمدارای ابر رحمت یاسها چشمانتظارندکی بر سر این باغ میباری علمدارمشکی پر از آب حیات اما تو بیدستباید به دندان برد... ناچاری علمدارخورشید را در گود خون شرمنده کردیروشنترین گلچرخ ایثاری ...
تا ابد، برخی آن تشنه شهیدم، که فرات
شاهد همت سیراب و، لب تشنه اوست
آن جوانمرد، که لبتشنه، ز دریا بگذشت
زانکه دریا ببر همت او، کم از جوست
غرق آتش، که مگر آب رساند به حرم
خونفشان از سرو، از بازوی آویزه بپوست
دل دشمن، شده از این ...
مشک آبی که از آن روز همین جا مانده آسمانی است که بر روی زمین جا مانده عکسِ این فاجعه در قاب چه باید بکند مشک بسته است، بگو آب چه باید بکند پاره ای از تنت افتاده در این دشت هنوز امّ ایمن پی تعبیرِ تو می گشت هنوز این دل از خون ...
غروب بود و تو بودی ، سه شعله در صحرا
حریق خیمه و جانم ، که می رود تنها
غروب بود و تو بودی ، تمام هستی من
غم فراق تو بود و نوای مستی من
غروب بود و تو بودی ، امام قافله ام
تمام عشق و امیدم نماز و نافله ام
غروب بود و توبودی ، سری به نیزه نشست
به سوی کعبه ...
چشمه خشکیدهی شعر مرا پر آب کن
بیتهای تشنه و درمانده را سیراب کن
برگ های دفترم این روزها پژمرده اند
لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن
ای تو مهتابی ترین؛ یک لحظه کوتاه نیز
برکهی شعر مرا آیینهی مهتاب کن
در قنوت یک عطش، بیدار بودم تا ...
برای شش ماهه ی کربلا پر می کشد پروانه ای زخمی به سویت گهواره ای جان می دهد در آرزویت باید به دست تیرهای تشنه یک روز باغ گل سرخی بروید از گلویت با مشتی از گل های پرپر آسمان هم سرمست باشد روز و شب از سُکر ِ بویت هفتاد و دو خورشید می آیند آرام دنبال نور ِ ...
ماه من تابید و شد تابان رخ خورشید از او
نازم آن ماهی که خورشید فلک تابید از او
روز بسیار است و شب در گردش خورشید و ماه
کز افق گوید نشان ماه یا خورشید از او
نازم آن روزی که در تاریخ ایام بزرگ
در تجلی ماه از او خورشید از او ناهید از او
تا بدانی روز ...
قنداقه اش را بست، حالا اصغرآماده استسرباز آخر را خودش میدان فرستاده است
از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفتاز نسل ماهی های دریاهای آزاد است
نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسبشش ماهه خیلی اربا اربا کردن اش ساده است
تیر سه شعبه کار خنجر می کند اینجاسر، ...
شهر شام و شروع ماتم بعدهمه در دست نیزه و نیرنگچه شده شهر غرق در شادیآن طرف آتش و هزاران سنگ............ای امان از دل رباب حزیندل زینب هماره بی تاب استبین سرها ، سری بود کوچکبر سر نی، علی که در خواب است..............کاروانی اسیر آمده استهلهله، شادی و جسارت هابهر ...