فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

شمشیر لا از شمس‏الدین مجاهدی‏

شمشیر لا از شمس‏الدین مجاهدی‏
بر عهد خود ز روی محبت وفا نکرد  تا سینه را نشانه‏ی تیر بلا نکرد    تا دست رد به سینه‏ی بیگانگان نزد  خود را مقیم بارگه آشنا نکرد    تا هر دو دست را بره حق ز کف نداد  در کوی عشق خیمه دولت بپا نکرد    تا از صفای دل نگذشت از صفای آب  خود را ز وجود ...

مرگ برادر از جودی‏

مرگ برادر از جودی‏
  راست در عرصه‏ی ایجاد لوای غم شد  که حسین را کمر از مرگ برادر خم شد    تیر کین جای چو بر دیده‏ی حق بینش کرد  چشمه‏ی چشم غزالان حرم چون یم شد    نوک پیکان چو به مشک آمد و شد مشک تهی  گفت با خویش که این زخم تو بی‏مرهم شد    تا درافتاد ز پا گفت قضا ...

در آغوش میدانبرای «نضر بن ابی نیزر» از جواد محمدزمانی

در آغوش میدانبرای «نضر بن ابی نیزر» از جواد محمدزمانی
خرماپزانِ دردهای فراهم آمده‏بود و نخل‏ها به مهربانی، بر سر عابران سایه می‏افکندند. خورشید، تازیانه‏ی شعله‏های خود را بر زمین می‏نواخت و عطش از لبانِ انتظار لبریز می‏شد. صدای مردی از تبار آسمان، حجم زمین را در آغوش کشیده‏بود. صدایش باران بود و ...

چشمه‏ سار عطا از محسن حافظی‏

چشمه‏ سار عطا از محسن حافظی‏
روح عشق و وفا بود عباس  بحر صدق و صفا بود عباس‏    دشت دلها ز فیض او سرسبز  چشمه‏سار عطا بود عباس‏    زورق عشق را به بحر وفا  بخدا ناخدا بود عباس‏    در سپهر ادب چنان خورشید  ماه برج حیا بود عباس‏    در خمستان عشق و جانبازی  مست جام بلا بود ...

گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شد از روشن سلیمانی

گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شد از روشن سلیمانی
گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شداشکی چکید وچلّه نشست و شراب شدآیینه ها شکست ، زمین گُرگرفت و سوختوقتی امیرقافله پا دررکاب شدوقتی که دورمی شد ازاندوه خیمه هاچشمی به سوی خیمه وچشمی پُر آب شدهرکس تمام هستی خود را به او سپردحالا زمان زمزه های رباب شدتا صبح ...

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست از محمد هوشمند

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست از محمد هوشمند
وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشستتصویر تشنگی به رخ کهکشان نشست آخر به خضر وچشمه ی آب بقا رسیدهر عاشقی به معرکه تا پای جان نشستدر انتظار میوه شیرین وصل دوستعمری به پای زحمت گل باغبان نشستخم کرد غصه قامت سرو نگار راوقتی که تیر سوی تو اندر کمان نشستشد ...

باز دلم خون شد و چشمم گریست ازمحمدشریف صادقی (وفا)

باز دلم خون شد و چشمم گریست ازمحمدشریف صادقی (وفا)
باز دلم خون شد و چشمم گریست آنکه درین روز چون من نیست کیست؟ بــاز دگــر بــاره رســیــد اربــعــیــن جـــوش زنــد خـون حـسـیـن از زمـیــن غـرق تـلاطـم شـده بـحـر مـحـیــط یــک سـره درد اسـت بـسـاط بـَسـیـط شـد چـهـلـم روز عــزای ...

خورشيد ولايت از شهيد سيد محمود سيدي علوي

خورشيد ولايت از شهيد سيد محمود سيدي علوي
مپنداريد...عاشورافقط يك روزدر تاريخ امت بودكه مي گويد؟حسينـ آن تكسوار عرصه توفان خونيك فرد تنها بود؟و تاريخ سلحشوريشكوه نام اواز يادها برده است؟و در آن سالسال شصتم از هجرتبه هنگام طواف خانه كعبهحسين از مكه خارج شد...و قبل از آنكهآداب طواف حج بجاي ...

چهل روز اندوه

چهل روز اندوه
درد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزه‏ها، نیمه جان، پا بر زمین زدند. به یاد آن ...

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است از سید حبیب حبیب پور

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است از سید حبیب حبیب پور
در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است در دل ، غم سنگین فراق افتاده است یک قصه ی عاشقانه در این صحراهفتاد و دو بار  اتفاق افتاده ...

می‏آید از نهایت تنهایی از حشمت سید موسوی

می‏آید از نهایت تنهایی از حشمت سید موسوی
می‏آید از نهایت تنهایی، یال بلند اسبِ رها در باد این سرخ،  یالِ اسبِ پریشان است،  یا لحظه‏های خون و خدا در باد؟ می‏آید و هراس من از این است،  کاین قامت‏بلند چه خواهد شد آن صبر باشکوه خدا،  زینب،  آیا هنوز مانده به جا در باد؟ این چشم‏های ابری پا در ...

ماه هاشمی‏ از علی باقرزاده «بقا»

ماه هاشمی‏ از علی باقرزاده «بقا»
کردم طواف، تربت پاک امام را  قربانگه حسین، علیه‏السلام را    سودم بر آستان جلالش سر نیاز  دیدم به چشم قبله‏گه خاص و عام را    شستم به آب روشن سرچشمه فرات  از جسم و جان تیره غبار ظلام را    هشتم سر نیاز به درگاه بی‏نیاز  کو، ره نمود بر در سلطان، ...

صاحب علم‏ از مشکوة کشمیری‏

 صاحب علم‏ از مشکوة کشمیری‏
گرچه هر عضوی بجای خویشتن  با اهمیت بود در ملک تن‏    لیک هر عضوی چه از بالا چه پست  در شدائد چشم دارد سوی دست‏    دست سازد قبض و بسط کارها  دست سازد حمل و نقل بارها    چون به دست دشمنان مرد دلیر  دستهایش بسته شد، گردد اسیر    گر به میدان حربه ...

علمدار شاه شهید از محمد هاشمی‏

علمدار شاه شهید از محمد هاشمی‏
قرعه‏ی جانبازی دشت بلا  بر بنی‏هاشم چو دوران زد صلا    شد برون از خیمه میر کارزار  ناصر دین ماه برج افتخار    آن علم‏دار شهنشاه شهید  پور حیدر نام عباس رشید    شد حضور خسرو مالک رقاب  شرمگین از نور رویش آفتاب‏    بر کف از آه شرر بارش ...

آتش همیشه از حسین عبدی

آتش همیشه از حسین عبدی
خورشید،  یک شراره کوچک از این غم است این آتش همیشه، که در جان آدم است غم،  دوزخی که در دل من شعله  می کشد صد دجله هم نشاندن یک شعله را کم است در حیرتم فرات از این غم چرا نسوخت این غم که شعله ناک تر از صد جهنم است خورشید ، شاهد است چه کردند با ...

اضطراب آب ازمحمود سنجری

اضطراب آب ازمحمود سنجری
آمد به گوش ناله جانسوز اب آببادا هماره پیکر تو در عذاب آبدردا فرات ناله ایشان نمی شنیدگویی که رفته بود به دنیای خواب آبدر اضطراب تشنه لبان تا بروز حشرهرگز رها نمی شود از اضطراب آبدر دیدگان روشن طفلان اهل بیتافکنده رخت حادثه را جای خواب آبدر سوگ تشنه ...

حسين مظلوم (علیه السلام) ادركني

حسين مظلوم (علیه السلام) ادركني
باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين سينه ما مي‌شود کرب و بلاي حسين کاش خدا قستم رزق حلالي کند تا که توانم کنم خرج عزاي حسين کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگيرم صفا من ز صفاي حسين هرکه عزدار اوست شيعه و غمخوار اوست ناله او مي‌دهد سوز صداي ...

آمدی گوشه ویران چه عجب! از علی انسانی

آمدی گوشه ویران چه عجب! از علی انسانی
آمدی گوشه ویران چه عجب! *** زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی ***     به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم ***  اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد *** مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی ***   تو خریدار من و ناز ...

موج اشک از غلامرضا سازگار (میثم)

موج اشک از غلامرضا سازگار (میثم)
ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین هر ماه در عزای تو، ماه محرّم است هرجا بود به یاد غمت کربلا حسین امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت آن دم که کرد جسم تو در خون شنا حسین حسرت برم به مُحتضری، کاخرین نفس روی تو دید و خنده ...

هجرتبرای حرّ از جواد محمدزمانی

هجرتبرای حرّ از جواد محمدزمانی
نماز را به جماعت خواند؛ به امامت همان که باید می‏خواند و پس از نماز، گلنغمه‏هایِ امام عشق را شنید که می‏فرمود: «سپاس خدای را و سلام بر شما میزبانانِ من. به سرزمینتان آمدم، چون دعوتم نمودید؛ با نامه از پی نامه و ناله‏ی کمک برای مردمان ستمدیده‏ای که ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^