آداب خواندن سوره الرحمن
ميدانيم كه يكي از سورههاي قرآن، سوره «الرحمن» است كه نوعاً در مجالس ترحيم خوانده ميشود، در اين سوره، نعمتها و مواهب الهي يادآوري شده و در بين ذكر اين نعمتها سي بار اين آيه تكرار شده است: فباي آلأِ ربكما تكذبان. پس كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟ جابربن عبدالله گويد: پيامبر(ص) روزي سورة الرحمن را در جمع مردم خواند، ولي آنها سكوت كردند و چيزي نگفتند، به آنها فرمود: جنها بهتر از شما، پاسخ ميدهند چرا كه من وقتي آيه فباي آلأ ربكما تذكبان را كه در سورة «الرحمن» است براي جنيان خواندم، آنها در پاسخ گفتند: و لا بشيي من آلا ربنا نكذب. نه هرگز ما چيزي از نعمتهاي پروردگارمان را، انكار و تكذيب نميكنيم1. به اين ترتيب، به مسلمانان دستور داد كه هنگام شنيدن آية فباي آلأ ربكما تكذبان كه در سورة الرحمن، سي بار تكرار شده، سكوت نكنيد بلكه جواب بدهيد مثل جواب فوق، يا بگوئيد: لا بشي من آلائك رب اكذبُ.
برخورد آموزنده رسول خدا(ص) با سلمان
امام باقر(ع) فرمود: روزي ياران و اصحاب پيامبر اسلام(ص) به گردم هم نشسته بودند، و هركسي به حسب و نسب خود مينازيد و از حسب و نسب خود ميگفت. در اين گفتگوي حساس، عمربن خطاب گفت: تو هم حسب و نسب خود را بگو. سلمان گفت: من بندة خدا هستم، گمراه و تهيدست و برده بودم خداوند به بركت وجود پيامبر(ص)، مرا هدايت كرد و بي نياز و آزاد نمود، اين است حسب و نسب من اي عمر! در همين وقت پيامبر(ص) حاضر شد و از مضمون گفتگوي آنها باخبر گشت، به اصحاب خطاب كرد و فرمود: شرف مرد، دين و ايمان اوست، آبروي مرد خلق و خوي اوست،ريشه و اصل مرد، عقل اوست، سپس آية 13 سورة حجرات را تلاوت فرمود كه ترجمهاش اين است: اي مردم جهان، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و به شكل دستهها و قبيلهها(ي مختلف) درآورديم تا همديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما نزد خداوند، پرهيزكارترين شما است.
يكديگر را مسخره نكنيد
پيامبر(ص) همسران متعدد داشت، كه ازدواج آن حضرت با آنها، بيشتر به خاطر جنبههاي سياسي و عاطفي و اجتماعي بود، يكي از همسران او عايشه دختر ابوبكر بود، و ديگري حفصه دختر عُمر، و ديگري صفيه دختر حيبن اخطب (كه پدر صفيه يهودي بود ولي صفيه به اسلام گرويده بود). روزي عايشه و حفصه، صفيه را مورد استهزأ قرار داده و به او گفتند: اي دختر يهودي. صفيه ناراحت شد، و نزد پيامبر(ص) آمد و از آنها شكايت كرد، پيامبر(ص) فرمود: اگر از اين پس به تو چنين گفتند: در جواب بگو: پدرم هارون پيامبر خدا، و عمويم موسي كليم (همسخن) خدا، و شوهرم، محمد رسول خدا(ص) است. او از خدمت پيامبر(ص) مرخص شد، تا اينكه باز در يك برخوردي، عايشه و حفصه به صفيه گفتند: اي دختر يهودي! صفيه در پاسخ گفت: پدرم هارون پيامبر خدا و عمويم موسي كليم خدا، و شوهرم محمد رسول خدا(ص) است. آنها فهميدند كه او اين پاسخ را از كجا گرفته، به او گفتند: اين پاسخ را رسول خدا(ص) به تو آموخته است، در اين هنگام آية11 سورة حجرات نازل شد: يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسي ان يكونوا خيراً منهم. اي مومنان استهزأ نكنيد گروهي، گروه ديگر را، كهاي بسا آن گروهي كه مورد مسخره واقع شدهاند بهتر از مسخره كنندگان باشد و همچنين زنها، زنهاي ديگر را مسخره نكنند كه چه بسا دستة دوم بهتر از دستة اول باشند و به همديگر طعنه نزنيد، و همديگر را با لقب بد نخوانيد كه پس از ايمان آوردن، نام زشت نهادن بد است، هركس توبه نكند، جزء ستمكاران ميباشد
اهميت امر به معروف و نهي از منكر
شخصي از رسول اكرم(ص) پرسيد: عذاب چه كسي در روز قيامت از همه سختتر است؟ فرمود: كسي كه پيامبر و يا مردي كه امر به معروف ميكند را به قتل برساند، سپس فرمود: بني اسرائيل در آغاز روز در يك ساعت چهل و سه پيامبر را كشتند، صد و دوازده نفر از بندگان صالح بني اسرائيل به دفاع از پيامبران برخاستند و امر به معروف و نهي از منكر نمودند، در ساعت آخر همان روز بني اسرائيل، همة آن112 نفر را كشتند، و آية21) سورة آل عمران) به همين مطلب اشاره ميكنيد: ان الذين يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم. آنان كه به آيات خدا، كافر ميشوند و پيامبران را به نا حق ميكشند (و نيز) آنان را كه امر به قسط و عدالت مينمايند ميكشند قاتلان را به عذاب دردناك بشارت بده به اين ترتيب ميآموزيم كه گاهي بايد در سختترين شرائط، تا سر حد شهادت، از حق دفاع نمود و امر به معروف و نهي از منكر كرد.
اهميت تذكر
روزي يك نفر باديه نشين به مجلس رسول خدا(ص) آمد شنيد اين دو آيه را خواند: فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره. كسي كه اندكي ناچيز كار خير يا بد كند آن را مينگرد و نتيجه را مييابد باديه نشين گفت: اي رسول خدا حتي «مثقال ذره» هم، به حساب ميآيد، و براي آن عقاب است. پيامبر(ص) فرمود: آري. باديه نشين صاف دل آن چنان تحت تأثير آية قرار گرفت كه صدايش به گريه بلند شد و فرياد زد واسوأتاه وافضيحتاه. (واي از رسوايي روز قيامت، واي بر من از اينكه گناهان آشكار شوند). رسول خدا(ص) فرمود: دل اين باديه نشين از ايمان خبر دارد
زشتي و بدگوئي از ديگران
ماعز اسلمي يك از مسلمانان صدر اسلام بود، وي بر اثر اغواي شيطان، با زني زنا كرد، بعد پشيمان شد و نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: «من زنا كردهام» تا هر حكمي كه از نظر اسلام است، بر او جاري شود (در نتيجه اين گناه پاك گردد). پيامبر(ص) دو نفر از صحابه را ديد كه يكي به ديگري ميگويد: اين مرد ماعز آنچه را كه خدا پوشانده بود، آشكار كرد، در نتيجه مثل سگ، سنگباران شد. پيامبر(ص) در آن لحظه چيزي نگفت، با آن دو نفر در راهي ميرفتند، ديدند در بيابان،، الاغي مرده و بدنش متعفن شد و متلاشي گشته است پيامبر(ص) فرمود: فلان كس و فلان كس كجايند؟ آنها عرض كردند: اينجا هستيم، فرمود: بيائيد و از پيكر متعفن اين الاغ بخوريد. آنها گفتند اي رسول خدا چه كسي اين كار را ميكند؟ فرمود: آنچه شما در مورد برادرتان (ماعز) گفتيد، سختتر از خوردن گوشت اين الاغ است، سوگند به خدائي كه جانم در دست اوست اكنون او (ماعز) در نهرهاي بهشت، شناوري ميكند
شما گوشت مرده خوردهايد
ابوبكر و عمر، سلمان را نزد رسول خدا(ص) براي آوردن غذا فرستادند، سلمان نزد پيامبر(ص) رفت و تقاضاي غذا كرد، حضرت او را به نزد انبادارش «اسامه» فرستاد، سلمان نزد اسامه آمد و تقاضاي غذا كرد، اسامه گفت: فعلاً چيزي از غذا وجود ندارد. سلمان با دست خالي نزد عمر و ابوبكر بازگشت، آنها گفتند: اسامه بخل كرد، و اين روز غذا نفرستاد و اضافه كردند: اگر ما سلمان را به چاه سميحه (كه چاه پر آبي بود) بفرستيم، آن چاه خشك ميشود. سپس به حضور رسول خدا(ص) آمدند، رسول خدا(ص) به آنها فرمود: چه موجب شده كه در دهان شما بقاياي گوشتي كه خوردهايد مينگرم. آنها عرض كردند: ما اصلاً امروز گوشت نخوردهايم. پيامبر(ص) فرمود: شما گوشت سلمان و اسامه را خورديد. در اين هنگام آية12 سورة حجرات نازل شد كه اين آيه مسلمانان را از سوء ظن و غيبت نمودن نهي ميفرمايد.
چهار وصيت مؤكد پيامبر اكرم(ص)
رسول اكرم(ص) در ضمن گفتاري فرمود: همواره جبرئيل در مورد همسايه به من سفارش ميكند به گونهاي كه گمان كردم كه همسايه از همسايه ارث ميبرد، و همواره در مورد بردگان سفارش ميكند، به گونهاي كه گمان بردم كه وقت معيني براي آزاد كردن آنها تعيين نموده است كه وقتي آن وقت فرا رسيد، آنها آزاد ميشوند، و همواره در مورد مسواك كردن دندانهابه من سفارش ميكند، به گونهاي كه گمان كردم كه به زودي آن را واجب مينمايد، و همواره در مورد مناجات و نماز شب به من سفارش ميكند، به طوري كه گمان بردم كه بهترين افراد امت من، در شب نميخوابند. اين تغييرات حاكي از تأكيد در انجام امور چهارگانه فوق است.
قيامت
مرد نابينائي حضور پيامبر گرامي(ص) آمد و تقاضاي دعا كرد، گفت از خدا بخواه كه پردة نابينايي را از چشمم بر كنار كند و قدرت ديدم را به من برگرداند. حضرت فرمود: اگر ميل داري دعا ميكنم اميد است مستجاب شود و چشمت بينا گردد و اگر ميخواهي در قيامت بي آنكه مورد حساب واقع شوي خدا را ملاقات كني بوضع موجود راضي و صابر باشد. عرض كرد ملاقات بدون محاسبه را برگزيدم، آنگاه رسول گرامي(ص) فرمود: خداوند بزرگتر از اين است كه در دنيا هر دو چشم كسي را بگيرد سپس در قيامت عذابش نمايد.
سفارش پيامبر به فروشندگان كالا
امام صادق(ع) فرمود: در عصر پيامبر(ص) زني بود كه عطر ميفروخت و زينب نام داشت، (و طبعاً خودش نيز به خاطر همراه داشتن عطر، خوشبو بود) روزي به حضور همسران پيامبر اسلام(ص) آمد، پس از ساعتي پيامبر(ص) به خانه آمد و بوي خوش به مشامش رسيد، دانست كه زينب عطر فروش در آنجا است، به او فرمود: وقتي به خانة ما ميآيي، خانههاي ما را خوشبو ميكني؟ زينب در پاسخ گفت: خانههاي شما به خاطر وجود تو [اي پيامبر] پاكيزهتر و خوشبوتر است نه به خاطر عطر همراه من. آنگاه پيامبر(ص) به او اين سفارش را [كه سفارش همة فروشندگان كالا نيز هست] كرد، فرمود: اذا بعث فاحسني ولا تغشي فانه اتقي لله وابقي للمال. وقتي كه عطر ميفروشي، آن را نيكو بفروش و در فروختن، كسي را فريب نده، زيرا اگر چنين كني به پاكي و پرهيزگاري در پيشگاه خداوند بهتر است، و براي بقا و دوام ثروت نيكوتر ميباشد
توصيه به كار و كوشش
زمان رسول خدا(ص) بود، مردي از اصحاب آن حضرت، سخت تهيدست شده بود، كار به جائي رسيد كه به ناچار، همسرش به او گفت: برو به حضور پيامبر(ص) و جريان را بگو تا آن حضرت كمكي كند. آن مرد سخن همسرش را گوش كرد و به حضور پيامبر(ص) رسيد و جريان را عرض كرد، پيامبر به او فرمود: من سألنا اعطيناه و من استغني اغناه الله. كسي كه از ما تقاضا كند به او ميبخشيم، ولي اگر خصلت بي نيازي را پيشه خود سازد، خداوند او را بي نياز ميكند. آن مرد به خانه آمد و پس از مدتي باز فشار تهيدستي باعث شد، به حضور پيامبر(ص) رفت و كمك خواست، پيامبر همان سخن فوق را تكرار كرد، آن مرد به خانه برگشت، باز ناچار شد براي بار سوم به خدمت پيامبر(ص) رسيد و تقاضاي كمك كرد، پيامبر(ص) در اين بار نيز همان پاسخ را داد. آن مرد از سخن رسول خدا(ص) جان گرفت و با همتي قهرمانانه و توكل به خدا، كمر همت بسته و تيشهاي از شخصي عاريه گرفت و به بيابان و كوه رفت و با آن هيزم جمع نمود و آورد و در شهر فروخت، و اين كار را ادامه داد، تا مبالغي پول به دستش آمد، تيشه عاريهاي را به صاحبش داد و با آن پولها تيشهاي خريد و دنبال همين كار را گرفت و به قدري پولدار شد كه خدمتكاري براي خود خريد و به وضع زندگي خود سر و سامان خوبي داد، سپس به حضور پيامبر(ص) شرفياب شد و جريان را به عرض رساند، پيامبر فرمود: به تو كه گفتم: كسي كه از ما تقاضا كند به او ميبخشيم، ولي اگر راه بي نيازي را بگيرد، خداوند او را بي نياز خواهد كرد
نتيجه رضايت مادر
در عصر پيامبر اسلام(ص) يكي از مسلمين، در بستر مرگ قرار گرفت، پيامبر(ص) به بالين او آمد، او در حال جان كندن بود، پيامبر(ص) به او فرمود بگو: لا اله الا الله او قدرت تكلم نداشت، پيامبر چند بار او را تلقين كرد و به او فرمود: بگو لا اله الا الله او نميتوانست بگويد، و زبانش ميگرفت. زني در آنجا حضور داشت، پيامبر(ص) به او فرمود: آيا اين شخص، مادر دارد؟ او عرض كرد آري، من هستم، پيامبر(ص) فرمود: از پسرت راضي هستي؟ گفت: نه بلكه ناراضي و خشمگين هستم، پيامبر(ص) فرمود: دوست دارم كه از او راضي گردي، مادر، شفاعت پيامبر(ص) را پذيرفت و از پسرش راضي شد. در اين وقت پيامبر(ص) به شخص در حال مرگ فرمود بگو: لا اله الا الله، زبان او باز شد و گفت: لا اله الا الله، پيامبر(ص) فرمود بگو: يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل مني اليسير واعف عني الكثير انك انت العفو الغفور. اي خدايي كه كم را ميپذيري و از بسيار، ميبخشي، كم را از من بپذير و بسيار (از گناه) را از من ببخش، توئي بخشنده و آمرزنده. او تمام اين سخنان را گفت، پيامبر(ص) به او فرمود: چه ميبيني؟ عرض كرد: دو سياه چهره وارد شدند، فرمود: اين كلمات را تكرار كن، او تكرار كرد، پيامبر فرمود: چه ميبيني؟ او عرض كرد: آن دو سياه چهره دور شدند و دو شخص سفيد رو و نوراني وارد شدند، دو سياه چهره رفتند و دور گشتند، و ديگر آنها را نميبينم، و دو شخص نوراني به من نزديك شدند، و روحم را دارند از جانم ميگيرند، اين را گفت و همان لحظه از دنيا رفت.
سنت پيامبر(ص) در غذا رساني به عزادار
امام صادق(ع) فرمود: وقتي جعفر طيار (برادر علي(ع) فرماندة يكم جنگ موته كه در سال هشتم هجري واقع شد) به شهادت رسيد پيامبر(ص) به فاطمه زهرا(س) دستور داد، تا سه روز غذا درست كند و به خانه جعفر(ع) براي اسمأ بنت عميس همسر جعفر و بچههايش ببرد، و با زنان ديگر نزد او بروند و سه روز بمانند، فاطمه(س) اين دستور را انجام داد، و اين دستور بين مسلمانان، سنت گرديد. يعني يك كار استحبابي و شايسته بين مسلمانان مرسوم شد.
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن