فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وچهارم (متن کامل+عناوین)

يزد، مسجد ملااسماعيل دهه دوم محرم 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
خداوند در تجارت خانه دنيا، عمر، قلب، بدن و نعمت هايى كه در اختيار انسان است را سرمايه او مى داند و از زمانى كه او را آفريده است، طرح چگونه تجارت كردن را نيز به اين تاجر ارائه كرده، تا برنامه كامل و جامع شده اين طرح، به عنوان قرآن كريم به انسان ارائه شده، توضيحات و تفسير اين طرح را نيز بر عهده وجود مبارك پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام قرار داده است.
 «وَ يُعَلّمُهُمُ الْكِتبَ»  در ارتباط با پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه: «بِهِم عُلِمَ الكِتابُ»
در ارتباط با ائمه طاهرين عليهم السلام. تاجران در اين تجارتخانه- كه از زمان شروع تجارت كه زمان آدم بوده تا كنون- به دو گروه تقسيم شده اند: گروهى كه از تجارت خود، منفعت ابدى بردند و گروهى كه دچار خسارت غيرقابل جبران شدند. گروهى كه در اين تجارت برنده شدند، با آگاهى به طرح تجارت خدا، يعنى قرآن، سنت و روايات، هم خود را پيدا كردند و هم برابر با طرح پروردگار، تا آخرين لحظه حيات خود، تجارت كردند.
مخلَصين، تاجران پرمنفعت
سعى آنان بر اين بود كه در اين تجارتخانه، دچار كمترين خسارت، زيان و ضررى نشوند و عده اى همين گونه شدند؛ به كمترين خسارتى دچار نشدند كه پروردگار عالم از اين گروه به «مخلَصين» تعبير مى كند.
 «مخلَصين» يعنى كسانى كه خود را در برابر هر خسارتى، در مصونيت كامل قرار دادند. خسارت زنندگان و غارتگران نيز به وجود مبارك پروردگار اعلام كردند: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الُمخْلَصِينَ»  ما راه ضرر زدن به تمام بندگان تو را به روى خود باز مى دانيم، مگر راه ضرر زدن به عباد مخلَص تو كه در آنجا راه نداريم، چرا؟ چون اينان خود را در قلعه اى قرار دادند. در حصارى كه هيچ روزنه اى براى غارتگران و غاصبان نسبت به سرمايه و منفعت اين تاجران باز نيست.
مخلصين و جبران لغزش احتمالى
آنان كسانى هستند كه در هر شرايط و فشارى كه به آنها وارد شود، زير بار زيان و ضرر نمى روند. و اگر دچار ضرر شوند، اميرالمؤمنين عليه السلام ضرر آنها را قابل توجه نمى داند، چون زيان و ضرر آنان خيلى كم است و در عين حال، براى جبران اين ضرر و زيان كم، به نحوى شگفت آور كوشش مى كنند.
تعبير وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه متقين از زيان اين ها اين است:
 «قَليلٍ زَلَلُه»  لغزش آنان خيلى كم است. ممكن است چند سالى بر آنها بگذرد، اما دچار زيان كمى شوند، ولى تا جايى كه امكان دارد، اجازه ورود زيان را به حريم پاك زندگى خود نمى دهند. ولى اگر اين اتفاق ناگوار در زندگى آنان بيافتد، چندين برابر آن زيان را با به دست آوردن منفعت، در صدد جبران خواهند بود.
آية الله العظمى بروجردى و جبران زيان احتمالى
البته من نمى دانم، اين كه مى خواهم براى شما بگويم، اسم آن را مى شود زيان گفت يا نه. اما به قدرى روح اين بزرگواران لطيف و آينه وجودشان صاف است كه گاهى اين را براى خود زيان مى دانند. شايد تلنگرى كه به كسى خورده، تلنگر محبت بوده، اما همين تلنگر را تحمل نمى كنند و به شدت به جبرانش برمى خيزند.
شايد نگاهى كرده باشند كه نشود گفت اين نگاه، نگاه زيان دارى بوده است، يا كلمه اى گفته باشند كه نشود گفت اين كلمه، زيان دار بوده است. اكنون آنچه كه اتفاق افتاده را براى شما ذكر كنم، ببينيد به نظر شما زيان است، يا نه؟ ولى آنها زيان حساب مى كردند و در جبران آن نيز غوغا كرده اند. روحانى باسوادى كه در پايين شهر قم امام جماعت و مورد توجه مردم نيز بود و هر روز نيز در درس آيت الله العظمى بروجردى رحمه الله شركت مى كرد. مرحوم آقاى بروجردى نيز او را مى شناخت و به او عنايت داشت. از چهره هاى علمى بود كه در درس، با آيت الله العظمى بروجردى مباحثه مى كرد و ايشان نيز جواب مى دادند. روزى در اوج درس، به درس آيت الله العظمى بروجردى ايرادى وارد كرد، ايشان جواب دادند، دوباره به جواب آيت الله العظمى بروجردى ايراد كرد، ايشان دوباره جواب دادند، بار سوم آمد ايراد بكند، مرحوم بروجردى اخم مختصرى در ابرو انداختند و مقدارى صداى خود را بالا بردند و به او فرمودند: كافى است. همين. چند لحظه از درس گذشت، هنوز نيم ساعت ديگر بايد ايشان درس را ادامه مى دادند، قطع كردند. باز تكرار مى كنم؛ آن افرادى كه روحيه لطيفى دارند، وصل هستند، آينه باطن آنان از زنگار پاك است، تحمل زيان را ندارند و در جبران آن نيز به گونه اى جبران مى كنند كه در يك ميليون نفر، يك نفر تحمل اين گونه جبران را ندارد.
رياست معنوى مرحوم بروجردى در آن زمان، كه تمام حوزه هاى شيعه و تمام مراجع، علما و بزرگان شيعه، تحت تأثير دانش، معنويت و نورانيت ايشان بودند. انسانى بود كه خدا جهانى را در وجود او قرار داده بود. ببينيد اين كارى كه ايشان كرد، در چند ميليون، چند نفر مى توانند انجام بدهند؟ ايشان درس را قطع كرد، از منبر پايين آمد، به جاى اين كه به طرف درب خروجى برود، به ميان جمعيت آمد. چون حدود نهصد نفر در درس ايشان حاضر بودند. دست مباركشان را برابر آن شيخ دراز كردند، او نيز دست خود را دراز كرد، آقاى بروجردى دستش را گرفت و خم شد، دست آن شيخ را بوسيد و رفت.
جبران لغزش- اگر لغزش باشد- تمام شد؟ براى من خيلى سخت است كه بتوانم اسم اين برخورد را لغزش بگذارم. حكايت استاد و شاگردى است. استاد مطلبى علمى را مطرح كرده، شاگرد ايراد كرده، استاد جواب داده، دوباره شاگرد ايراد كرده، بار سوم استاد اخم مختصرى در ابرو انداخت و كمى صداى خود را بالاتر برده، با اين بوسيدن دست، اين لغزشى كه به نظر خودشان لغزش بوده است جبران كند. اما به نظرشان جبران نشد. هنگام طلوع آفتاب، پول قابل توجهى را با عباى نوى قيمتى برداشتند، تنها به درب خانه آن عالم رفتند، در زد. مى دانستند اين وقت، اين عالم بيدار است. وارد منزل اين عالم شدند، اين عباى نوى قيمتى و آن پول قابل توجه را جلوى اين عالم گذاشتند و به او فرمودند: نزد خودم، واقعاً از عمق دل به پروردگار بگو: خدايا! من حسين بروجردى را بخشيدم. «1» شما اين برخورد را با برخوردهاى امروز مردم، از زن و شوهرها بگيريد، تا قوم و خويش ها، برادر و خواهرها، مردم كوچه و بازار، دولت و ملت، مقايسه كنيد، ببينيد ما چقدر از خدا و اين تجارتى كه خدا مى فرمايد فاصله داريم؟ و آنها چقدر به پروردگار عالم نزديك هستند.
گفت: آقا! اتفاقى نيفتاده است، شما چرا اين قدر به خود سخت گرفته ايد؟ شما استاد من و جان من هستيد و من نيز شاگرد شما. استاد و شاگرد با هم رد و ايراد علمى مى كنند، ممكن است دادى نيز سر من كشيده باشيد، جانم فداى آن داد شما. مرحوم بروجردى فرمودند: تعارف نكن! از عمق دل، جلوى چشم من به پروردگار بگو: من حسين بروجردى را بخشيدم. آن روحانى همين جملات را به زبان جارى كرد. گويا همه دنيا را به آيت الله العظمى بروجردى دادند. چه روز خوشى براى ايشان بود. برگشتند و به خانه آمدند. به خادم خود فرمودند: امشب براى من تهيه غذاى سحرى ببين، غير از عيد فطر و عيد قربان، در هواى پنجاه درجه تابستان قم و آن زمستان كويرى، يك سال تمام روزه گرفتند و گفتند: خدايا! من خودم را جريمه كردم، اين تلنگرى كه به اين شيخ زدم، در قيامت ديگر پاى من حساب نكن. اين ها طايفه بعد از انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام و مخلَصين هستند، حتى دربِ اين ضررهاى اندك را به روى ضررزنندگان بسته اند تا هيچ شيطانى، هوا، فكر و خيالى كه بتواند به آنان زيان بزند، نتواند. خطرناكترين دشمن انسان با جنودش، به عزت پروردگار قسم مى خورد كه من به اين ها، به هيچ عنوان راه ندارم. اين ها طايفه دوم هستند؛ يعنى صف بعد از انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: «قليلٍ زَلَلَه» لغزش آنها خيلى كم است. اگر اين لغزش اتفاق بيافتد، اين گونه در مقام جبران برمى آيند.
زيباترين نوع هزينه عمر
يك مرحله از مراحل تجارت، به ترتيبى كه خود پروردگار بيان كردند: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
مى توانست بفرمايد: «تؤمنون بالرحمن»، «تؤمنون بالرحيم» اين يك مرحله تجارت است كه سرمايه آن، عمر، قلب و عقل است؛ وقت بگذارم، يا با درس خواندن، يا با گوش خود، در مقابل راه رفتگان، خدا را بشناسم و بعد از شناختن، با عقل و قلبم خدا را بپذيرم. اين زيباترين نوع هزينه كردن عمر در اين عالم است كه به دنبال خدا برود و براى شناخت خدا حركت كند. وقت بگذارد، بخواند يا بشنود، حق را درك كند و بعد قلب را از محبت و معرفت خدا پر كند كه بعد از آن، براساس اين محبت به حركت بيافتد. چون نمى شود كسى عاشق باشد و نسبت به معشوق خود بى تفاوت بماند، اصلًا ما عاشقى در اين عالم نداريم كه نسبت به معشوق و عشق خود بى تفاوت باشد. تمام حركت ها و كوشش ها از اثر عشق است.
 علاقه شديد مؤمنان به پروردگار
خداى متعال در قرآن كريم مى فرمايد:«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لّلَّهِ» آن كسى كه وقت گذاشته، خوانده، شنيده و با عقلش دريافت كرده و عقل نيز دريافت شده را به قلب داده، قلب او با پروردگار گره خورده و ظرف محبت شده، عشق و علاقه او به پروردگار، فوق همه عشق و محبت ها است. محبت هاى ديگر نيز دارد؛ پدر و مادر، زن و فرزند، مغازه و املاك خود را دوست دارد، ولى تمام اين محبت ها زير مجموعه محبت پروردگار است. اگر حسّ كند كه رشته اى از اين محبت ها بخواهد به آن محبت اصلى ضرر بزند، از محبوب اين محبت گذشت مى كند. خيلى راحت گذشت مى كند. محبوب هاى ديگر، توان ندارند كه از مايه محبت خود از او سوء استفاده كنند. من رفيقى داشتم، پدرش غرق در محبت خدا بود؛ يعنى مؤمن عاشق بود، مؤمنى كه شناخت خدا را كسب كرده بود و بر اثر اين شناخت عاشق شده بود و براساس همين عشق حركت مى كرد. از ضرر كردن مصون شده بود. گاهى كه از او دعوت به خلاف خدا مى شد، اصلًا عصبانى نمى شد، خيلى آرام و با محبت مى گفت: نه، نه با دعوا و جار و جنجال. افرادى كه غرق در محبت خدا هستند، خيلى نرم، با عاطفه، با محبت و با وقار هستند، چون خلأيى ندارند كه آن را با غير خدا پر كنند، بلكه از خدا پر هستند. به قدرى با ادب و با محبت مى گفت: نه، من طاقت اين كه با طناب تو در قيامت به جهنم بروم ندارم.
منبر تربيتى ملا عباس تربتى

در زمان قديم كه برق نبود، جلسات محرم و صفر را در زمستان، با بخارى هيزمى گرم مى كردند. آخوند ملاعباس تربتى در روستاهاى تربت حيدريه منبر مى رفت. تمام مردم مى آمدند و پاى منبرش جمع مى شدند، ده دقيقه كه حرف مى زد، مى ديد بدنه بخارى سرخ شده، از بالاى منبر اين بدنه بخارى را نگاه مى كرد و بلند بلند گريه مى كرد. به يكى از اين روستايى ها مى گفت: برو كنار اين بخارى بنشين، انگشت خود را يك لحظه به بدنه بخارى بچسبان. مى گفت: آقا! آهن سرخ شده است، مى گفت: سرخ شده باشد، تو در يك چشم به هم زدن انگشت خود را بگذار و بردار! مى گفت: من نمى توانم، آن وقت گريه اش بيشتر مى شد و مى گفت: شما كه نمى توانيد انگشت خود را يك لحظه به اين آهن داغ بزنيد، با اين همه حرام خورى ها، معصيت ها، دروغ ها، غيبت ها و تهمت ها، چگونه مى خواهيد در هفت طبقه جهنم برويد؟ اين معرفت، عشق، وابستگى و گره خوردن به خدا، چقدر ما را سالم و پاك نگه مى دارد؟ به خدا قسم! ميلياردها تومان جلوى آنان بريزيد، فقط احتمال بدهند، نه يقين، كه محبوب آنها اين پول را نمى پسندد، والله اگر قبول كنند. آن هم در جامعه اى كه براى صد تومان حاضرند اين همه قسم بخورند.
 تاجر حقيقى مؤمن واقعى
تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» «بالله» يعنى چه؟ يعنى ايمان به خالق، خداى مراقب، بصير، سميع، خبير، ايمان به خدايى كه:
 «بِكُلّ شَىْ ءٍ مُّحِيطُ»  و «... عَلَى كُلّ شَىْ ءٍ شَهِيدًا» است، نه ايمانى در آن غش وجود دارد و عشق آن را بدرقه نمى كند. نه ايمانى كه خداىِ آن ايمان را، مراقب، سميع، بصير و عليم نمى داند. نه آن ايمانى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از آن به مؤمن بى دين تعبير مى كند. فكر مى كند كه در قلبش ارتباط باريكى با خدا دارد، ولى در عمل و اخلاق نشان مى دهد كه اصلًا با او نيست، بلكه برده شيطان و هواى نفس است. پيغمبر صلى الله عليه و آله اين چنين شخصى را مؤمن بى دين ناميدند.
 جوان به ظاهر عاشق
مولوى مى گويد: كسى عاشق خالكوبى شده بود، آدرس گرفت كه كجا خال مى كوبند، گفتند: فلان حمام، كارگرى دارد كه خال مى كوبد. نزد خالكوب آمد و گفت: براى ما خال بكوب! گفت: چه شكلى مى خواهى باشد؟ گفت: روى بازوى من نقش شير را خال بزن. گفت: باشد. سوزن را درون جوهر گذاشت و دست را آماده كرد. سوزن اول را كه زد، جوان گفت: چه كار مى كنى؟ خيلى درد دارد. اين كجاى نقش بدن شير است؟ گفت: اين دم شير است. جوان گفت: شير بى دم براى ما بكش! گفت: باشد. تا نوك سوزن را دوباره زد، گفت: آى، اين ديگر كجاى شير است؟ گفت: شكم شير است. جوان گفت: شير بى شكم براى من بكش. خلاصه هر عضوى را مى خواست بكشد، دادش بلند شد. آخر گفت: بلند شو و برو. اين شيرى كه تو مى خواهى، اصلًا در دنيا وجود ندارد؛ شيرى كه نه يال دارد، نه كوپال، نه دم و نه شكم. اين ايمانى كه با دروغ، دوز و كلك، ربا، ارتباط با نامحرمان، با ظلم به اطرافيان، دزدى كردن از مردم و بيت المال مى سازد، اين ايمان همان شيرى است كه نه دم دارد، نه شكم و نه يال و كوپال. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله چقدر زيبا و به جا به اين گونه از افراد مى فرمايد: مؤمن بى دين.
كاسب فاسد و زن پاك دامن
در تفسير «روح البيان»- كه در قرن دهم نوشته شده است- آمده است: خانم جوان و زيبا چهره اى نزد تاجر جوانى مى آيد، مى گويد: من سه تا بچه يتيم دارم، به من كمك كن. تاجر پولدار از تُن صداى اين زن و همان مقدار گردى صورت او خوشش مى آيد و به او پيشنهاد رابطه مى دهد. آن زن گفت: من شوهر داشتم، يتيم دارم، پاك دامن هستم. اصلًا تا به حال در مجلس گناه شركت نكرده ام. گفت:
اگر مى خواهى تو را كمك كنم، بايد رابطه پيدا كنيم، گفت: نه، نمى خواهم و رفت.
اين نمى خواهم، همان نمى خواهمِ محبوب است.«وَلَا تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبطِلِ»  پول حرام نخوريد، او مى گويد: نمى خواهم، اين نيز مى گويد: نمى خواهم، يعنى تمام خواستن ها و نخواستن ها را با خواستن ها و نخواستن هاى محبوب هماهنگ كرده است. «تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ» اين آيه سال ها حرف دارد. باز آن زن مراجعه كرد، تاجر گفت: به همان شرط به تو كمك مى كنم. بار سوم مراجعه كرد و گفت: حاضرم. فرزندانم دارند از گرسنگى ضعف مى كنند، باشد، خودم را مى فروشم، اما جاى خلوت دارى؟ گفت: آرى. من خانه اى جدا دارم، براى همين كارها. اين آدرس آنجا است. فردا بيا. گفت: هيچ كس در آن خانه نيست؟ گفت: نه. ما كه جلوى كسى زنا نمى كنيم، ما در بازار آبرو داريم. گفت: باشد. فردا آمد، گفت: آماده شو، گفت: تو به قرارداد ديروز عمل نكردى، چون گفتى خانه خالى است، اما اينجا پنج نفر ما را مى بينند. دو فرشته اى كه پرونده مرا نظام مى دهند و دو فرشته كه پرونده تو را مى نويسند و پنجمين نفر نيز خدا است. اين پنج نفر را بيرون كن، من حاضر به خودفروشى هستم. گفت: خانم! چهل سال خواب بودم، بيدارم كردى.
  مراحل بعدى تجارت
اين يك مورد تجارت است. اما مورد دوم، سوم و چهارم آن:«وَ رَسُولِهِ وَتُجهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَ لِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ خود اين قيد، زيبايى مى دهد. كسى دارد مى گويد كه مصلحت مرا بهتر مى داند.
الهى دلى ده كه جاى تو باشد                    زبانى كه در آن ثناى تو باشد
الهى عطا كن بر اين بنده چشمى                كه بينايى اش از ضياى تو باشد
الهى عطا كن به من گوش و قلبى              كه آن گوش پر از صداى تو باشد
الهى بده همتى آن چنانم                           كه سعيم وصول لقاى تو باشد
الهى چنانم كن از فضل و رحمت               كه هر كار كردم براى تو باشد
الهى ندانم چه بخشى كسى را                    كه هم عاشق و هم گداى تو باشد
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

كبر
توحید (2) - جلسه نهم – (متن کامل + عناوین)
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ سوم محرّم/ پاییز ...
تهران/ حسینیهٔ محبان‌الزهرا/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ ...
دوست آن بايد كه گيرد دست دوست ...
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
ديدن باطن افراد با نور الهى
عرفان در سوره یوسف (ع) - جلسه اول
چگونه گناه نکنیم؟
نمونه‏هايى از زنان تاريخ اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
نيكى‏
دوست آن بايد كه گيرد دست دوست ...
«ارحنا يا بلال»
ديدن باطن افراد با نور الهى
تشويق به قرض الحسنه و پرهيز از ربا
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
اشتیاق خدا نسبت به بندگانش
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^