
گوشهاى از اخلاق حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام
منابع مقاله:
کتاب : اهل بيت عليهمالسلام عرشيان فرش نشين
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
شادى دل مؤمن
از امام حسين عليه السلام نقل است كه گفت: براى من ثابت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: بهترين كارها پس از نماز، دلِ مؤمنى را شاد كردن است، اگر گناهى در كار نباشد.
روزى غلامى را ديدم كه با سگى غذا مىخورد، سبب پرسيدم. گفت:
اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله، غمزده هستم، مىخواهم اين سگ را خوش دل ساخته تا خود دل خوش شوم، خواجهاى دارم كه يهودى است و آرزومندم كه از او جدا شوم.
حسين عليه السلام دويست دينار نزد خواجه برد، خواست بهاى غلام را بپردازد و بخرد، خواجه به عرض رساند: غلام فداى قدمت و اين باغ را هم بدو بخشيدم و اين پول را هم به حضرتت بازمىگردانم.
حسين عليه السلام گفت: من هم اين مال را به تو مىبخشم، خواجه گفت:
بخشش تو را پذيرفتم و آن را به غلام بخشيدم، حسين عليه السلام گفت: من غلام را آزاد مىكنم و اين مالها را بدو مىبخشم.
همسر خواجه كه ناظر اين نيكوكارىها بود، مسلمان شده، گفت: من هم، مهرم را به شوهرم بخشيدم سپس، خواجه نيز اسلام آورد و خانهاش را به همسرش ببخشيد.
برداشتن يك گام، بردهاى آزاد شد، نيازمندى بىنياز گرديد، كافرى مسلمان شد، زن و شوهرى با هم صميمى شدند و همسرى خانهدار گرديد و زنى از نعمت ملك برخوردار. اين گام، چگونه گامى بود «1»؟!
كريمترين مردم
عربى بيابان نشين وارد مدينه شد و از كريمترين مردى كه در آن ساكن است جويا شد، او را به حضرت امام حسين عليه السلام راهنمايى كردند، عرب وارد مسجد شده، حضرت را در حال نماز ديد؛ در برابر حضرت ايستاد و شعرى به اين مضمون سرود:
آنكه بر در خانهات حلقه كوبد، اميدش نا اميد نمىگردد، تو عين جود و سخايى و تو تكيهگاهى، پدرت هلاك كننده طاغيان نافرمان بود، اگر شما نبوديد دوزخ بر ما منطبق بود.
حضرت به آن عرب سلام كرد و به قنبر فرمود:
از مال حجاز چيزى باقى نمانده؟ گفت: آرى، چهار هزار دينار، فرمود:
آن را بياور كه او از ما به آن مال سزاوارتر است سپس رداى مباركش را از دوشش برداشت و دينارها را در آن پيچيد و دست باكرامتش را به سبب حياى از آن عرب از روزنه در بيرون كرد و شعرى به اين مضمون سرود:
اين مال را از من بگير كه من از تو پوزش مىخواهم، بدان كه من نسبت به تو مهربان و دوستدارم، اگر حكومت در اختيار ما بود باران جود و سخاى ما بر تو فرو مىريخت ولى حوادث زمان امور را جابه جا مىكند و فعلًا دستِ دهنده ما تنها همين اندك را مىتواند انفاق كند.
عرب، مال را گرفت و به گريه نشست، حضرت فرمود: شايد آنچه را به تو عطا كردم كم و اندك است، گفت: نه، گريهام از اين است كه خاك چگونه اين دست دهنده را خواهد خورد «2»!!
پرداخت قرض
حضرت امام حسين عليه السلام در بيمارى اسامة بن زيد به عيادتش رفت در حالى كه اسامه پيوسته مىگفت: آه از اين غم و اندوه!
حضرت فرمود: برادرم! غم و اندوهت از چيست؟ گفت: شصت هزار درهم بدهكارم، حضرت فرمود: پرداختش به عهده من، گفت: مىترسم بميرم، حضرت فرمود: پيش از مردنت آن را پرداخت مىكنم و پيش از مردنش آن را پرداخت كرد «3».
نشانه خدمت
در حادثه كربلا بر پشت شانه حضرت امام حسين عليه السلام اثرى زخم مانند يافتند، از حضرت امام زين العابدين عليه السلام درباره آن پرسيدند، حضرت فرمود: اين نشانه و اثر، برجا مانده از سنگينى كيسه چرمى پر از مايحتاج بيوه زنان و ايتام و تهيدستان است كه همواره آن حضرت براى رساندن به آنان به دوش مىكشيد «4».
بزرگداشت معلّم
عبدالرحمن سلمى سوره حمد را به يكى از فرزندان حضرت امام حسين عليه السلام تعليم داد، وقتى طفل، سوره را براى آن حضرت قرائت كرد، به معلمش هزار دينار و هزار حُلّه داد و دهانش را از درّ ناب پر كرد. به حضرت درباره اين همه لطف به خاطر يك روز تعليم ايراد گرفتند، حضرت فرمود:
أَيْنَ يَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ «5»؟
آنچه به او دادم كجا مىتواند در برابر عطاى او قرار گيرد؟!
رضايتم را به دست آور
بين حضرت امام حسين عليه السلام و برادرش محمّد حنفيّه گفتگويى درگرفت، محمّد به حضرت نوشت: برادرم، پدرم و پدرت على است، در اين زمينه نه من بر تو برترى دارم و نه تو بر من، و مادرت فاطمه دختر پيامبر خداست، اگر مادر من به ظرفيت كامل زمين داراى طلا باشد هرگز با مادرت در فضيلت يكى نخواهد بود. چون نامهام را خواندى به سويم آى تا رضايتم را به دست آورى، زيرا تو به نيكى از من سزاوارترى، درود خدا و رحمت و بركاتش بر تو.
حضرت پس از خواندن نامه نزد برادر رفت و بعد از آن ميانشان بگو مگويى اتفاق نيفتاد «6».
نهايت حرّيت و آزادى
روز عاشورا به حضرت گفته شد كه به حكومت يزيد تن ده و بيعتش را بر عهده گير و در برابر خواستهاش تسليم شو!! پاسخ داد:
نه، به خدا سوگند دستم را هم چون دست مردم پست و خوار در دست شما نخواهم گذاشت و از ميدان نبرد و جنگ با شما هم چون بردگان تن به فرار نخواهم داد سپس فرياد زد: اى بندگان خدا! من از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد به پروردگارم و پروردگار شما پناه مىبرم «7».
هركه را عشق يار مىباشد |
زبده روزگار مىباشد |
|
هركه با علم و دانش است قرين |
در جهان نامدار مىباشد |
|
هركه توفيق دست او گيرد |
عارف كردگار مىباشد |
|
هركه اخلاص را شعار كند |
حكمت او را نثار مىباشد |
|
هركه يارى نخواهد از مخلوق |
حق تعالىاش يار مىباشد |
|
درودى برتر
انس مىگويد: نزد حضرت امام حسين عليه السلام بودم، كنيزش بر او وارد شد و دستهاى ريحان به عنوان شاد باش و تحيت تقديم حضرت كرد، حضرت به او فرمود: در راه خدا آزادى!
به حضرت گفتم: دستهاى ريحان بىقدر و قيمت تقديم شما كرد و شما در برابرش او را آزاد كرديد! حضرت فرمود: خدا اين گونه ما را ادب كرده، آنجا كه فرموده:
«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» «8».
و هنگامى كه به شما درود گويند، شما درودى نيكوتر از آن، يا همانندش را پاسخ دهيد؛ يقيناً خدا همواره بر همه چيز حسابرس است.
شاد باش نيكوتر از شاد باش او، آزاد كردن او از بند بردگى بود «9»!
ارزش انسان
عربى به محضر حضرت امام حسين عليه السلام رسيد و گفت: پسر پيامبر خدا! ديه كاملهاى را ضامن شدهام و از پرداختش ناتوانم، نزد خود گفتم: آن را از كريمترين مردم درخواست مىكنم و كريمتر از اهل بيت پيامبر اهل بيت عليهم السلام سراغ ندارم.
حضرت فرمود: برادر عرب سه مسأله از تو مىپرسم، اگر يكى را جواب دادى يك سوم مال درخواستى را به تو مىدهم، اگر دو مسأله را پاسخ گفتى دو سوم آن را مىپردازم، اگر هر سه را جواب گفتى همه مال را مىدهم.
عرب گفت: آيا مانند تو كه از اهل دانش و شرفى از مثل من مسأله مىپرسد؟ حضرت فرمود: آرى، از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مىگفت: ارزش به اندازه معرفت است، عرب گفت: بپرس اگر توانستم پاسخ مىدهم و اگر نتوانستم از حضرتت ياد مىگيرم و تاب و توانى جز به يارى خدا نيست.
حضرت فرمود: برترين اعمال كدام است؟ عرب گفت: ايمان به خدا، حضرت پرسيد: راه نجات از مهلكه چيست؟ عرب گفت: اعتماد به خدا، حضرت فرمود: چه چيزى به مردان زينت مىدهد؟ عرب گفت: دانشى كه با بردبارى همراه باشد، فرمود: اگر نبود؟ گفت: ثروتى كه جوانمردى در كنارش باشد، فرمود: اگر نبود؟ گفت: تنگدستى و فقرى كه صبر با آن باشد، فرمود: اگر اين هم نبود؟ عرب گفت: صاعقهاى از آسمان فرود آيد و چنين انسانى را بسوزاند كه جز اين سزاوار نيست!
حضرت امام حسين عليه السلام خنديد و كيسهاى كه هزار دينار در آن بود به او داد و انگشترش را كه نگينى به قيمت دويست درهم بر آن بود به او عطا فرمود و گفت: اى عرب! هزار دينار را به طلبكارانت بده و انگشتر را در هزينه زندگى خودت مصرف كن، عرب آن را گرفت و گفت: خدا داناتر است به اينكه رسالتش را كجا قرار دهد «10». «11»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- المناقب: 4/ 75؛ بحار الأنوار: 44/ 194، باب 26، حديث 17؛ مستدرك الوسائل 12/ 398، باب 24، حديث 14407.
(2)- المناقب: 4/ 66؛ بحار الأنوار: 44/ 190، باب 26، حديث 2.
(3)- المناقب: 4/ 65؛ بحار الأنوار: 44/ 189، باب 26، حديث 2.
(4)- المناقب: 4/ 66؛ بحار الأنوار: 44/ 190، باب 26، حديث 3.
(5)- المناقب: 4/ 66؛ بحار الأنوار: 44/ 190، باب 26، حديث 3.
(6)- المناقب: 4/ 66؛ بحار الأنوار: 44/ 191، باب 26، حديث 3.
(7)- المناقب: 4/ 66؛ بحار الأنوار: 44/ 191، باب 26، حديث 4.
(8)- نساء (4): 86.
(9)- كشف الغمة: 2/ 31؛ بحار الأنوار: 44/ 195، باب 26، حديث 8.
(10)- «... اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ...» انعام (6): 124.
(11)- جامع الأخبار: 137، فصل 96؛ بحار الأنوار: 44/ 196، باب 26، حديث 11.