وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام كه بيش از پنج سال در اوج قدرت سياسى نبودند، ولى ملاحظه كرديد كه بزرگان مى گويند:
«قُتِلَ فِى مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدّةِ عِدالَتِ
امام على عليه السلام در محراب عبادتش به شهادت رسيد ولى علت شهادت او سختگيرى در عدالت بود. او منبع صدور خير بود.
مالك اشتر نخعى مى گويد:
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام به تنهايى در كنار يك درخت نشسته بود و مانند مادر داغ ديده گريه مى كرد. به خود گفتم: ناله هاى على عليه السلام در نيمه هاى شب است، پس چه شده است؟ كنار آن حضرت نشستم، صبر كردم تا گريه اش آرام شود.
چشم هاى او از گريه سرخ شده بود. زمانى بود كه ايشان در اوج قدرت رياست بود.
اميرالمؤمنين عليه السلام مالك را دوست داشت، چون مالك همه وجودش خير بود و شرّ نداشت.
گفتم: على جان! چرا گريه مى كنى؟ گفت: از دست مردم. مالك! تمام دولت ها در تاريخ، دولت هايى بودند كه ملت ها از دست آنها گريه كردند، اما من دولتى هستم كه من از دست ملت گريه مى كنم. هر روز يك تهمت جديد به او مى زدند، دروغ براى او مى ساختند، حرف او را گوش نمى دادند، از او اطاعت نمى كردند، ولى با اين ملت شرّ، پنج سال در كمال خير رفتار كرد.
اولين بارى كه ابن ملجم به ديدن آن حضرت آمد، حضرت دستور دادند تا هديه بسيار مناسبى به ابن ملجم بدهند. فرمود: اين مسافرِ تازه وارد است، از راه دور آمده است. براى ديدن على آمده است. ابن ملجم خيلى خوشحال شد.
ما حاكمِ در اوج قدرتى را نداريم كه بداند اين شخص يك روزى قاتل او مى شود، اما جيب قاتل را پر كند. ما حاكمى را نداريم كه جيب مردم را به خاطر انسانيّت پر كند. اگر جيب آنها را پر مى كنند، براى اين است كه نيروى خودشان شود، تا هر وقت دلشان بخواهد، از اين نيروها در تحقق هواى نفس شان بهره بردارى كنند.
جيب هاى ابن ملجم پر شد، تشكر كرد، لبخند زد، و خداحافظى كرد كه برود، اميرالمؤمنين عليه السلام زير لب فرمودند: من آبادى دنيا و آخرتش را مى خواهم، اما او كشتن مرا مى خواهد. من مى خواهم كه او به بهشت برود، اما او مى خواهد كه مرا بكشد. من مى خواهم او را نجات بدهم، اما او مى خواهد بچه هاى مرا يتيم كند.
آهسته هم زمزمه كرد، اما ابن ملجم آن زمزمه را شنيد. در يك فرصت مناسب على عليه السلام را تنها پيدا كرد، گفت: على من يك زمزمه اى از شما شنيدم. من در آينده تو را مى خواهم بكشم؟ فرمود: به يقين شمشيرش را به اميرالمؤمنين عليه السلام داد و گفت: براى اين كه من در اين مهلكه نيافتم، مرا به قتل برسان! فرمود: حكومت من، حكومت قصاصِ قبل از جنايت نيست. اين كه در آينده قاتل من مى شوى، نمى توانم تو را بكشم. من به كسى نگفتم كه تو قاتل من هستى. هر مشكلى دارى، نزد من بيا. «1» آيا چنين حاكمى در دنيا هست؟ مى گويند: مخالف را تحمل كن. چه كسانى غير از على عليه السلام، سليمان عليه السلام و انبيا عليهم السلام مخالف را تحمّل كرده اند؟ تا وجود آدم غرق در خير نباشد، نمى تواند اهل اين حرف ها باشد. اما اميرالمؤمنين عليه السلام كه منبع خير و بنده واقعى خدا است، مخالف خود را، نه تنها تحمل مى كند، بلكه به او احسان هم مى كند.
منبع : پایگاه عرفان